.
.
.
.
.
گاهی تو بدنیا میای و اونجا تو یه خانواده داری که برات خیلی عزیزن ... وقتی یکیشونو از دست میدی غمگین میشی ...
گاهی هم تو بدنیا میای و فقط یک نفر رو به عنوان خانوادت داری ...وقتی اون فرد رو از دست بدی اون لحظه همه چیز وحشتناک و داغون میشه .
ولی اگه تو حتی بدنیا نیومده باشی ... اگه از تولد جهان حتی یکبار کسی به تو عشق نورزیده باشه ... اگه به کسی محبتی نکرده باشی ... و یک دفعه فردی بیاد داخل زندگیت و بهت عشق بورزه ... عاشقش بشی ... و بعد یک دفعه بره بنظرم از همه چیز دردناک تر ...دردناک بود ... دردناک بود که جسم یخ زده ی نیمه فرشته هنوزم روی پارکت آپارتمان افتاده بود ... ناراحت کننده بود که آسمون بی توجه به اون دو میبارید ... و زجرآور بود که ... شیطان کنار معشوقش نشسته بود .دست هاش رو گرفته بود و با نفس آتشینش سعی داشت بدن عشقش رو گرم نگه داره ، گاهی میخندید و گاهی هم اشک میریخت ... هوا تاریک بود و شیطان هنوز هم کنار معشوقه ی مردش آواز می خوند ... آواز شیطانی ... آوازی که صدا نداشت ... تنها نگاه بود ... نگاه کردن ... نگاه کردن و نگاه کردن ...
صدای قدم های بی سر و صدایی که داخل آپارتمان پیچید باعث نشد شیطان چشم هاش رو از صورت زیبای معشوقش بگیره ...
"شیطان ... طبق هفت قانون اصلی دادگاه عدالت ، هیچ شیطان و یا فرشته ای ، حق ارتباط مستقیم با هیچ گونه موجود زنده را ندارد . هیچ انسان یا جنبده ای حق وابستگی به هر شیطان یا فرشته ای را ندارد . هیچ شیطان یا فرشته ای حق نزدیکیه بیش از حد و تداخل در روند زندگی را ندارد ... طبق حکم صادر شده ، شما باید همراه ما بیاید .
و سکوت ... تنها جوابی بود که از شیطان گرفتن ... چون اون هنوزم به معشوقش خیره بود ... با این تفاوت که الان ...لبخند میزد .
«دارم میام پیشت جونمیونا»
____________________________________
دادگاه عدالت جایی بود برای محاکمه انسان هایی که بر اساس هفت گناه کبیره ی خودشون محکوم میشدن ... اما دادگاه اینبار رنگ جدیدی به خودش گرفته بود ... از روح انسان گرفته تا فرشته ی مرگ همه اونجا بودن .
سهون و جونمیونی که در دو طرف دادگاه ایستاده بودن ... روح پسر ... حتی نورانی تر و زیباتر از خودش بود ... با همون لباس های زیبا و شلخته اش و موهای بهم ریخته ...
سهون چشم هاش رو چرخوند و به دو گروه فرشتگان و شیاطین خیره شد ... شیاطین با نگاه خنثی و فرشتگان با عصبانیت بهش خیره شده بودن ... صدای زنگوله ای سالن نورانیه دادگاه روبه شدت لزروند ...
قاضی پدر نبود ... ولی کسی بود که به اندازه ی کافی اجازه ی قضاوت داشت .
_فرشتگان ... انسان ها... شیاطین ... شروع کنید .
اولین نفری که به جایگاه احضار شد مرگ بود ...
+ کیم جونمیون ... در بیست و دو سالگی دست به خودکشی زد ... من مسئول گرفتن جونش بودم . باید ... بی درنگ روحش رو به دادگاه میفرستادم .

YOU ARE READING
☁︎𝒀𝒐𝒖 𝑨𝒓𝒆 𝑴𝒊𝒏𝒆 ☁︎ | 𝑪𝒐𝒎𝒑𝒍𝒆𝒕𝒆 |
Fantasyنام فیک : تو متعلق به منی کاپل : هونهو , چانبک ژانر : تخیلی , اسمات , رمنس , فلاف , هپی اند Writer : Parla خلاصه : در دنیای خدایان و شیاطین، سهون پسر اسمودوس و لوسیفر ، برای اثبات برتریش نسبت به شیاطین دیگه برای پروراندن یک عشق شهوانی و مغرورانه ک...