دونگهیوک با پیرهن نیرواناش که توی شلوارش قرار گرفته بود و پاهاش رو بلند جلوه میداد ، وارد عمارت نا شد .
با بوییدن بوی الکل و عرق که با وجود نسیمی که توی خونه میوزید بیشتر از پیش توی هوا پخش میشید ، بینی ـش رو بالا کشید .
بدن ها بهم برخورد میکردن و بعضی ها گوشه و کنار خونه بی توجه به مکانی که توش بودن مشغول سکس بودن .
تظاهر به بیخیالی کرد و جمعیت رو کنار زد .
چشم هاش بالاخره صاحبخونه ی مو صورتی رو که پشت بهش نشسته بود و به نظر میومد داره با کسی حرف میزنه رو به دام انداختن .
بی معطلی به پسر قد بلند چسبید و از پشت بغلش کرد .
جمین با نگرانی به پشت برگشت تا ببینه دقیقا چه کسی اینطور از پشت بغلش کرده به نوعی روی کمرش سوار شده که با پسر مو نارنجی رو به رو شد .
- هی نا .
پسر کوچیک تر با یه لبخند ملیح گفت .
- هیوک ! بالاخره اومدی .
جمین با خوشحالی گفت و موهای هیوک رو بهم ریخت
- دنیا به اخرش میرسید هم خودم رو میرسوندم
دونگهیوک با لبخند و چشمک جذابی جواب داد .
با شنیدن صدای سرفهی پسر رو به روشون که به وضوح مصنوعی بود ،
از هم جدا شدن .
- اوه داشت یادم میرفت ـ هیوک ایشون مارک همکلاسی رنجون هستن
- مارک لی هستم ، خوشحالم میبینمتون
پسر دستش رو به سمت جلو برد.
- دونگهیوک ، لی دونگهیوک
پسری که پوست کاکائویی داشت با لوندگی خندید و سر تا پای پسر رو به روش رو برانداز کرد .
مارک لی خوشگل بود . اون پسر تو دسته یکی از فاک بوی های مدرسه نبود که با لبخند به شدت جذابش پاهات رو سست کنه . بدنش به
اندازه ی یه ورزشکار عضله ای نبود و بدن انچنان حجیمی نداشت . مارک لی کسی بود که با نگاهش راه گلوت رو سد میکرد و به اکسیژن اجازه عبور نمیداد و با لبخندش قلبت رو به تپش مینداخت . عضلاتش رو میشد از روی لباسی که پوشیده بود دید ؛ نه خیلی حجیم بود و نه خیلی لاغر . چشم های بزرگش بهت حس امنیت رو منتقل میکرد .
مارک لی یه پکیج کامل از انسانی بود که میتونست دونگهیوک رو هورنی کنه .
فضای بین اون دو باعث شد جمین که درست بینشون نشسته بود ، چشم هاش رو ریز کنه . اتمسفر ناگهان خفقان آور شده بود و جمین میخواست
با چاقو اون فضا رو به قتل برسونه .
- هی ما باید ...
- مارککک
صدای مستی از ناکجا آباد به گوش رسید و به مبارزه ی سرسختانه ی بین چشم های مارک و دونگهیوک رو خاتمه داد .
آخیش خداروشکر ، جمین با خودش فکر کرد ولی با فهمیدن اینکه دقیقا چه کسی مارک رو صدا کرد اخم غلیظی روی صورتش نشست .
- چان هیی
پسر مو مشکی به زور لبخند زد .
اون دختر ، چان هی ، به مارک چسبیده بود و هر جا که دستش می
رسید رو لمس میکرد .
دوست دخترشه ؟! هیوک با خودش فکر کرد .
- همه جا رو دنبالت گشتم کجا بودی ؟
چان هی بالاخره دست هاش رو از روی مارک برداشت ، اون ها رو روی سینش گذاشت و با اخم گفت .
- معذرت میخوام عزیزم داشتم با جمین و دوستش حرف میزدم .
مارک گفت و دستش رو روی کمر لاغر چان هی گذاشت و مطمئن شد این کارش رو دونگهیوک میبینه .
البته ، دونگهیوک خیلی باهوش تر از این بود که به احساساتش اجازه سرریز شدن بده . پس پوزخندی زد و سرش رو به سمت سِن برد و به
دنبال شخص مورد نظرش گشت .
لی جنو چشم هاش دوستش که روی سن درحال رقص بود رو شکار کرد.
عالیه .
به سمت جمین برگشت ، گِلَس پسر رو به دست گرفت و یک نفس ماده تلخ توش رو نوشید و بعد گلس خالی رو تحویل صاحبش داد .
- معذرت میخوام جم میرم یکم با جنو برقصم .
گفت و همونطور که تاثیرات مشروبی که خورده بود داشت آروم آروم توش پیدا میشد ، به سمت سن حرکت کرد .
سن خیلی کوچیک بود و بدن ها بهم کومپرس شده بود . هیوک همونطور که جمعیت رو هل میداد و به جلو حرکت میکرد میتونست لمس شدن
بعضی قسمت های بدنش رو حس کنه و برای دونگهیوک که کلاستروفوبیا* داشت این اتفاق یه پشیمونی بزرگ براش به جا گذاشت باید پیش جمین میموند .
پسر بی حواس با پشت دختر برخورد کرد و همین کافی بود که صدای عصبانی و تحکم آمیز دختر رو بشنوه .
- هی حواست کدوم گوریه .
با این حرف چشم های زیادی روی هیوک زوم شدن .
از این جلب توجه ناخواسته بیزار بود و میخواست دختر رو خفه کن اما جنو زودتر به دادش رسید .
- هیوک ، خوبی ؟
جنو با نگرانی پرسید .
حضور جنو باعث دلگرمیش شد .
- آه اره فقط یکم ناراحت شدم .
پسر کوچیک تر گفت و انگشت هاش رو توی موهای پسر قد بلندتر فرو کرد .
- منظوری ندارن ولشون کن
و در مقابل ، جنو دستش رو روی باسن کوچیک دونگهیوک گذاشت .
دونگهیوک تمام شب رو با جنو رقصید و از لاس زدن های پسر لذت برد . ولی تمام این ها برای از یاد بردن چهره جذاب و خواستنی مارک بود . و خوشبختانه موفقیت آمیز بود .
وقتی چشم هاش رو باز کرد با مارکی رو به رو شد که همونطور که نگاهش رو میخ کوبش کرده بود با دوست دخترش میچرخید و انگار میخواست مایه ی حسادتش بشه .
چشم هاش رو دوباره بست و سعی کرد نِرو هاش رو آروم کنه و قدم اشتباهی برنداره .ولی یهو یه حس عجیب توی بدنش چرخید و غافلگیرش کرد . حس خوبی بود و جوری راضیش میکرد که نمیخواست اون حس هیچ وقت بدنش رو ترک کنه .
شاید تاثیر فضای پارتی و گرمایی بود که از برخورد بدن ها دور و برش بوجود اومده بود یا تاثیر الکلی که لحظه به لحظه هوشیاریش رو کمتر
میکرد ولی از این اطمینان داشت که اون نگاه سنگین روش متهم ردیف اول این احساسش بود .
نگاه ریزی به سمت پسر کرد و طولی نکشید که متوجه شد اون نگاه هنوز از روش برداشته نشده .
ناگهان دیگه هیچ صدایی حتی صدای بلند موزیک به گوشش نرسید و تنها چیزی که توی قاب چشم هاش جا میگرفت خودش و مارک بودن که با ولع خاصی بهم زل زده بودن .
البته که نگاه خیره به تنهایی نمیتونست هیوک رو خوشحال کنه . اون فقط یک چیز میخواست و اون خود مارک بود . اون میخواست دست
های مارک بدنش رو لمس کنه . صدای برخورد بدن های برهنه ـشون
رو میخواست نه فقط یک نگاه .
و این آزارش میداد . چون نمیتونست مارک رو داشته باشه و دونگهیوک آدمی نبود که بازی ای رو شروع کنه که در انتها قربانی بازی خودش باشه .
بدون اینکه فکر زیادی روش بکنه ناگهان دلش خواست جنو رو ببوسه بلکه عکس العملی از مارک دریافت کنه .
لباش رو محکم به لب های جنو کوبید و پسر شوکه از این حرکت دوستش تنها صدای نامفهومی ایجاد کرد . ولی بعد خیلی زود کسی که کنترل بوسه رو به دست گرفته بود خودش بود .دونگهیوک به زحمت
لب زیرین جنو رو گاز گرفت و لذت جای خون رو توی رگ هاش
گرفت.
در همین حین که لب هاشون رو بی وقفه به لب های دیگری میمالیدن ، هول ناگهانی ای از هم جداشون کرد .
بعد از مدتی ، فهمیدن که دعوا شده و همه از هر کاری که میکردن دست کشیدن و بدن ها از هم جدا شدن ، دی جی صدای موزیک رو کم کرده ، هر کس که دور از سن ایستاد بود نزدیک تر اومده بود تا ببینه چه خبره .
مرد ها با خشونت به دعوا اضافه میشدن و دختر ها با تمام توان جیغ میکشیدن . یه افتضاح به معنی واقعی کلمه بوجود اومده بود .
قبل از این که همه چیز بدتر شه ، کسی دست روی کمرش گذاشت و اون رو به طرف خودش کشید و اوه ! اون دست ها دست های مارک لی بود .
پسر بلندتر ، اون رو از جمعیت جدا کرد و به حموم حرکت کرد ، جایی که هیچکس اجازه ورود بهش رو نداشت . یادش نرفت که در رو قفل کنه .
- راضی به زحمت نبودم جناب لی
هیوک با پوزخند سر تا سر رضایتی زد و گفت .
- و چرا ؟
مارک یک قدم جلوتر گذاشت و فاصله ـشون رو به حدی کم کرد که نفس هاشون به راحتی بهم برخورد میکرد .
- میدونی که اومدن به طبقه دوم چقدر محدودیت داره .
هیوک لب هاش رو آروم روی لب های مارک تکون داد .
- خیلی حرف میزنی لی دونگهیوک .
و بعد مارک لبش رو با شدت به لب های هیوک کوبید .*به ترس از گیر کردن در یک مکان تنگ و راه گریز نداشتن در محیطهای بسته کلاستروفوبیا گفته میشود
YOU ARE READING
Get You [Markhyuck]
RandomCouple : 'Markhyuck' Genre : smut 🔞 Two Shots ( Half translation ) مارک لی پکیج کامل انسانی بود که می تونست دونگهیوک رو هورنی کنه ... Hope you enjoy ❤️