زهره مارررررررر:|::::::
باتم: پشه نیشش میزنه میره توی کما*
تاپ: شمشیر میخوره تو کیرش فقط چشاشو خیلی آرومممم روهم فشار میده*داستان از زبون تاپ: کلا دو کلمه حرف میزنه ازون دو کلمه پنج میلیاردو شیشصد میلیونو سه هزار هفتصدو سیو یکیشو داره از کونو کیره باتم تعریف میکنه(نیم کیلو تعریف از یه تیکه سوراخ:|)
اهم اهم: این دوتا شخصیت زیره بارون، روی صحنه، پشت صحنه، روی تخت، تو حموم، تو دشویی، تو اتاق خانه مادر پدر، زیره میز، پشت مبل، توی بالکن، زیره رو فرشی خونه ما، اتاق عبدالله همسایمون کتولی و و و همو میکنن، هیچکی نمیفهمه*
من: تو اتاقم میگوزم* دو دیقه بعد: خانواده: *راستشو بگو هفت تیرو کجا قایم کردی، خیلی دیره ما دیگه صداشو شنیدیم:|*تاپ: لباسشو میده باتم بپوشه*
باتم: زار زدن لباس توی تن باتم با تعریف و تفصیر نویسنده ها انگار که یزید ابن معاویه لباسشو داده به نوزاد شیرخواره:/*
(بهشت گوارای وجودتون اگه یادتون نرفت لباسم همیشههههع تا زیره باسنه باتمهه)
YOU ARE READING
کلیشههاᐛ
Short Storyتنها چیزی که تو این بوک نصیبتون میشه غر غرای من درباره کلیشه های رو مخه!