yooni is here

2.5K 286 340
                                    

جیمین با هودی ساده مشکی رنگش و شلوار خاکستریه اسپورت تقریبا گشادش از اتاقش دراومد و هنوز با وجود سشوار کشیدن بعد از حموم ، موهاش نم داشت

دستش تو جیب شلوارش بود و خونسرد سمت اشپزخونه میرفت ، دوستاشو دید که دور میز نشستن و صبحونه میخورن اما نه همشونو..یعنی همشون به جز دوست پسر عزیزش..

نامجون بعد قورت دادن چیزی گفت : جیمینا بیا یه چیزی بخور

جیمین اروم پرسید : یونگی کجاست ؟

جین سرشو بالا گرفت و با دهن پرش حرف زد : من از وقتی بیدار شدم ندیدمش .. فکر کنم هنوز خواب باشه تو اتاقش

جیمین شکه شد ، یونگی معمولا خیلی زودتر از اون پا میشد و این فقط میتونست یه معنی میداد، اما الان وقتش نبود ، اونا حین اماده کردن البوم جدیدشون بودن و مشغول.

جیمین سری تکون داد و چرخید

سمت اتاق یونگی رفت و به ارومی درو باز کرد

بی صدا داخل شدو درو بست

سرشو سمت تخت برگردوند و به جسمی که زیر پتو انگار خودشو قایم کرده بود نگاه انداخت..اروم سمت تخت رفت و روش نشست.. محتاط دستشو روی جسم زیر پتو گذاشت و تکونش داد..

با صدای کمی حرف زد : بیبی خوابی؟

یونگی سرشو زیر پتو تکون داد ، جیمین لبخند ریزی زدو اروم سعی کرد پتو رو برداره اما یونگی محکم گرفتشو کشیدش

جیمین : یونگی الان سعی داره قایم بشه؟

یونگی باز هم سرشو زیر پتو تکون داد

شک جیمین داشت به یقین تبدیل میشد ، نفسشو اروم بیرون داد و مهربون پرسید : اوه .. یونی تو لیتل شدی؟

اینبار یونگی پتو رو از روی سرش پایین اورد و با چشمای پر از اشک مظلومش و صورت مچاله شدش به جیمین چشم دوخت و سرشو به نشونه مثبت تکون داد

جیمین با دیدنش حس کرد تمام وجودش سافت شده و میخواد اونو فشار بده

خودشو جلو کشید و یونگی کوچولو رو به نرمی تو بغلش کشید : اوه یونییی بیا اینجا

همونطور که تو بغلش گرفته بودش ،موهاشو ناز کرد و صدای ریز یونگی که هودی جیمینو با مشتش گرفته بود و سعی داشت خودشو تو سینه دوست پسرش قایم کنه به گوش رسید : ببخشید

جیمین ازش جدا شدو سرشو پایین برد تا نزدیک صورت یونگی باشه: هی اشکالی نداره کسی قرار نیست سرزنشت کنه

𝐿𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒 𝑦𝑜𝑜𝑛𝑖Where stories live. Discover now