𝚕𝚒𝚔𝚎 𝙸 𝚠𝚘𝚞𝚕𝚍

94 12 6
                                    

تقدیم ب تو لاو ^-^ strziam
_______________________

خبر برک عاپ زین و لیام خانندع های مشهور گی عین بمب تو دنیا منفجر شدع بود
بعضی خوشحال بعضی ناراحت بعضیام براشون مهم نبود
ولی این بنظر زین برک عاپ نبود و یکی ازون قهرای سادع بود ک ایندفع لیام بیشتر از خونع خودشون و حریم شخصی خودشون کشش دادع بود و طبق معمول مجلع ها شورشو در آوردع بودن......

همونجوری ک لیوان قهوشو ک لیام رنگ کردع بود و روش ی تدی بر کشیدع بود(*-*) آروم ب سمت لباش میبرد نگاهی ب گوشیش انداخت
یهو اخماش توهم رفت
"لیام پین و چارلی پوث باهم دیدع شدن مثل اینکع لیام پین دارع وارد ی رابطع جدید میشع"
زیر لب غرید
زین_ داری چیکار میکنی پینو؟!
همون لحظع گوشیش زنگ خورد
زین_ بلع
..._عاقای مالیک برایع مراسم فردا شب چ چیزی برایع اجرا انتخاب کردید؟؟
نیشخندی زد و گفت:like I would
بعد از چندتا سوال دیگع قطع کرد
خب مثل اینکع وقتشع
این مراسم اونقد مهم نبود و میتونست رد کنع ولی چیزی ک خاصش میکرد این بود ک لیامشم اونجاس...

اون کت مشکی تو تنش فیت شدع بود و حتی با وجود اون لباساهم میشد شیش تیکشو دید با موهای خوش حالت و عطر گرون قیمتش و ساعت طلایی ک ب مچش بستع بود استایل دارکیو تشکیل دادع بود
جدا از همع اینا خندع هاش چیزی بودن ک با استایلش یکی نبودن
اوه کامان اون خندع های کیوت فاکی ک هردفع باعث میشد چشماش خط بشن و چنتا چین بیوفتع گوشع چشمش خیلی بامزع بود
ب هرکی میرسید سلام و احوال پرسی میکرد و لبخندای جذابشو بهشون هدیع میداد و بی خبر ازینکع قرارع امشب چ اتفاقایی بیوفتع
دستی ک نشست رویع بازوش باعث شد سرشو بچرخونع ب طرفش
چارلی_هی لی بیا بریم اونجا بشینیم
با سر موافقت کرد و باهم رفتن
..._خیلی خوش اومدید قبل اینکع بریم سر اصل مطلب باید بگم ک امشب قرارع شاهد ی اجرای افتخاری بینظیر از جناب عاقای زین مالیک باشیم
صدایع دستا و بلند شد ولی این وسط ینفر بود ک با چشمای گرد قهوع ایش ب رو ب روش زل زدع بود
چارلی_ لی زینععع
اینو با خندع رو ب لیام مبهوت شدع گفت
سعی کرد خودشو جمو جور کنع و لبخند فیکی بزنع....

چراغا خاموش شدن و فقط ی قسمت از سالن نور کمی پخش میشد
موزیک شروع شد و زین همزمان میخوند و ب سمت جلویع استیج میومد
صدایع خاص و بهشتیش کل فضا رو گرفتع بود و همع تمام توجهشونو ب اون مرد و صداش دادع بودن
اون ب معنای واقعی بی نقص بود
تو اون نور کم هم میشد خط چششو ک چشماشو درشت تر و زیبا تر میکرد تشخیص داد
کت چرمی مشکی ک زیرش چیزی نپوشیدع بود و در واقع باید میپوشید ولی خب اون دلیل محکمی داشت برایع این لخت بودن :)
شلوار تنگی ک با هر قدم برداشتن پاهاشو بیشتر تو چشم میزاشت
گوشوارع های جدیدی ک انداختع بود
چشم چرخوند و بلخرع لیامو پیدا کرد و لبخندی زد
تا دید حواس زین ب اونع نگاه تحسین گرش جاشو ب ی نگاه دلخور داد و اخمی کرد و دست ب سینع شد
میکروفونو آورد پایین و زیر لب تدی بر لوسی گفت و نگاهشو گرفت و ب سمت رقصندع ها رفت
عصبی ازینکع دارع میرع ی طرف دیگع و اینکع نگاش نمیکنع دستاشو از هم باز کرد و ناخوناشو تو رون پاش فرو میکردو از طرفی محو زیبایی بیش از اندازش میشد
نور های آبی و سبز زین و رقصندع هارو دنبال میکردن
وقتی زین ب این قسمت رسید:
Thought you'd like to know that
فکر کردم اینو بدونی
He,won't touch you like I do
اون جوری ک من لمست میکنم لمست نخواهد کرد

𝒔𝒉𝒐𝒓𝒕 𝒔𝒕𝒐𝒓𝒚 𝒐𝒏𝒆 𝒅𝒊𝒓𝒆𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 Donde viven las historias. Descúbrelo ahora