مینویسم برای اون دختر کوچیکی که جسد کوچک و بیجان سگش رو بغل کرده و بر روی اب شناور بود
میخواست همسفر تنها دوستش باشد
تنها دوستش که تنهایش گذاشته بود و در بغلش ارام گرفته بود
لباس قرمز زیبایش خیس شده بود
حتی قبل از شناور شدن در دریا..!
(نشاشیده از اشک=/)
نسیم به صورتش سیلی میزد تا این حقیقت دردناک را در صورتش بکوبد که هنوز زنده است و دوست کوچولویش خیلی وقت است تنهایش گذاشته
حال اگر میخواست هم نمیتوانست خود را نجات دهد
پس فقد به مرغ دریایی هایی که زخمیاش میکردند با بیچارگی نگاه میکرد
مینویسم برای دخترک کوچولویی که بزرگ شد
برای دخترکی که دیگر دوستی نداشت
برای دخترکی که تنها ماند
برای دخترکی که تنها میمیرد
برای دخترکی که هرگز نفهمید دوست کوچولویش همیشه در قلبش است
حال دخترک نامه مینویسد و انها را در اب شناور میکند به یاد
دخترکی که اون روز شناور بود
----
باز من برگشتم
حس ادیت نبود از همین لذت ببرید🤝🏽
YOU ARE READING
Letters To That Blue Killer
Non-Fictionاهمیت نمیدهم، اگر روزی شیشه های کوچک، از حجم غم هایم خورد شوند. شیشه هایی که، غم هایم را در قلب خود نگه میدارند؛ تا شاید روزی، به دست کسی برسد. تا شاید زنده بمانم؛