مشکل بزرگ

3.1K 436 56
                                    

سلام دوباره °~°قبل از این که شروع به خوندن کنید چند تا نکته رو باید بگم . این چند شاتی قبلا به صورت دو شاتی به صورت کامل یک بارآپ شده ولی به علت مشکلات برنامه پاک شد. ولی من دلم نیومد دیگه آپش نکنم برای همین تصمیم گرفتم به صورت چند شاتی آپش کنم و واقعا امیدوارم دیگه مشکلی پیش نیاد .

🚫این چند شاتی حاوی صحنه های باز می باشد🚫
_______________________________________________

من یک مشکل بزرگ داشتم ، مشکلی که باعث شده بود در بیست و شش سالگی تنها باشم .
البته تنهای تنها هم نه ، دوست های زیادی داشتم همین طور یک خانواده خوب ، من از نظر عاطفی تنها بودم .

از نظر چهره و ظاهر و لباس خوب بودم و همین باعث می شد تا دختر های زیادی تلاش کنند تا دوست پسرشون باشم ،اما تمام این ها برای قبل از این بود که کارمون به تخت خواب بکشه .

من مشکل جنسی داشتم فقط چند دقیقه زمان می برد که ارضا بشم و این برای یک مرد واقعا افتضاح بود .

باز هم مثل همیشه دهمین دختری که با هم سرقرار رفته بودیم جواب تماس ها و پیامک هام رو نمی داد و این دیگه واقعا برای من کافی بود .

کم کم داشتم به این فکر می افتادم که پیش یک دکتر برم و بپرسم زود تحریک شدن و زود ارضا شدن درمانی داره یا نه .

اما انجام دادن این کار برای منی که کمی خجالتی و غیر اجتماعی بودم مثل پرتاب موشک به فضا بود پس بی خیالش شدم و تصمیم گرفتم تمام دختر ها و مشکلات جنسی دنیا رو به چپم بگیرم و به بار بیام و تا می تونم مست کنم .

ساعت ها بود که روی صندلی نشسته بودم و مشغول نگاه کردن به مردمی که مست و منگ خودشون بهم می مالیدن و سعی داشتن که برقصن بودم  .

به فضای پر زرق و برق نگاه می کردم ‌و با خودم فکر میکردم که کاش جای یک نفر دیگه بودم .

این چهره خوب تا زمانی که نتونم کسی رو راضی کنم به چه دردم می خورد .

+خدااای من اون پسره چقدر جذابه ، سانی نگاهش کن خیلی هاته .

با صدای جیغ جیغ و پچ پچ های دختر های اطرافم سرمو از روی میز بلند کردم تا دلیل اون همه پچ پچ و هیجان دختر ها رو بفهمم.

سرم بخاطر مشروب ها و الکل های که طی چند ساعت گذشته خورده بودم منگ بود و روی گردنم سنگینی می کرد. نگاهمو اطراف بار چرخوندم تا پسر جذاب و هاتی که نصف دختر ها رو شیفته کرده بود پیدا کنم .

و خب لازم نبود زیاد به چشم هام زحمت بدم .

قد بلند و پاهای کشیده ای که داشت خیلی تو چشم بود و به راحتی تمام نگاه ها رو به خودش جذب می کرد .

نیم بوت های براق مشکی رنگ ، شلوار پارچه ای که به وضوح ران های خوش فرمش رو به نمایش می گذاشت، کمربند چرم قهوه ای رنگ ، پیراهن مشکی ای که پوشیده از طرح گل آفتاب گردان بود،کت مشکی رنگ و گردنبندی که به ترقوه های برجسته و زیباش جلوه می داد از اون پسر یک الهه ساخته بود .

اون قطعا آفرودیته ( Aphrodite: الهه عشق و شور جنسی) بود.

علاوه بر تمام این جذابیت های داغ کننده چهره ی بی نظیری هم داشت ، چشم های کشیده و درشتش که کمی خمار بود باعث می شد زنان و دختران تمام تلاش خودشون رو برای بدست آوردن اون الهه کنند.

حسادت داخل رگ هام جاری شده بود و در حال منفجر کردن قلبم بود . چرا یک نفر باید انقدر کامل می بود !

با اعصبانیتی که تمام بدنم رو داغ کرده بود صندلی رو عقب کشیدم و شاتم رو محکم روی میز کوبیدم که باعث شد دخترانی که هنوز محو اون پسر لعنتی بودند به سمتم برگردن و با تعجب نگاهم کنند.

+اون دیوونست !حالش خوبه ؟

هاااع چرا تمام زمین و زمان با من مشکل دارن !

با خشم نگاهم رواز دختر هایی که در حال خندیدن به رفتار مضحک من بودند گرفتم و نگاه پر حرصی نثار اون الهه زیبایی کردم که با نگاه خیره اش مواجه شدم.

از توجه اون چشم های خمار و زیبا روی خودم پوست تنم دون دون شد . احساسی که از اون چشم ها منتقل می شد مثل احساس یک گرگ به بره ای بود .

لرزی کردم و کیفمو از روی کانتر چنگ زدم و سعی کردم توجهی به نگاه پر از شهوت اون پسر نداشته باشم و به سرعت از بار خارج بشم.
وقتی از اون مکان لعنت شده خارج شدم و وزن سنگین اون نگاه از روی بدنم کنار رفت بالاخره تونستم نفس حبس شده ام رو آزاد کردم.

اووف نگاهش چقدر سنگین بود .

******

ووت و کامنت یادتون نره*~*

[Aphrodite]Where stories live. Discover now