قبل از این منظورش رو بپرسم ماشینش رو خاموش کرد : رسیدیم.
داخل آسانسور انقدر با نگاه داغ بهم خیره شد که حتی نفهمیدم چند طبقه بالا رفتیم . بیش تر درگیر بودم که بخاطر نگاهش بیش تر از این تحریک نشم.
خونه اش خیلی بزرگ و زیبا بود همین طور دکوراسیون زیبای هم داشت متوجه شدم هنوز هم من خیره است .+از خونه ام خوشت اومد؟ امیدوارم که اومده باشه چون قراره تو نقطه به نقطه اش بکنمت . صداش موقع گفتن این جمله اون قدر بم و تحریک کننده شده بود که توانایی مقابله با خودم رو ازم گرفت و من به سرعت سمتش رفتم و یقه اش رو پایین کشیدم و بالاخره اون لب های زیبا رو حس کردم .
انگار از حرکت من بیش تر تحریک شد چون به سمت دیوار هلم داد و مثل یک حیوون درنده به سمتم حمله کرد.خیلی زود بوسمون از حرکت لب ها به تماس زبون ها و لیسیدن و مکیدن رسید . خیلی خوب می بوسید .
زانو هام در حال خم شدن بود که دستش رو زیر ران هام برد و منو بالا کشید . دست های بزرگش باسنم رو فشار می داد .
لب هاشو جدا کرد و در حالی که نفس نفس میزد زمزمه کرد: می دونستم ....فاک از همون اول میدونستم که انقدر سکسی و خوب هستی باید همون بار اول می آوردمت خونه نه این که با فکر کردن بهت خود ارضایی کنم._تو با فکر من خود ارضایی کردی ؟ با بهت پرسیدم .
+معلومه وقتی مدام جلوی چشم هام بودی و انقدر سکسی رفتار می کردی چطور اینکارو نمی کردم؟
لب هاشو دوباره روی لب هام گذاشت و در حالی که به سمت جایی حرکت می کرد سخت به بوسیدنم ادامه داد.
وقتی روی سطح نرمی فرود اومدم فهمیدم که به اتاق خواب اومدیم .
+بالاخره اینجایی ، روی تخت من و قراره تا صبح چندین بار ستاره ها رو ببینی.
تنها چند ثانیه زمان برد تا پیراهن سفید رنگش روی زمین اتاق رها بشه و هیکل زیبا و طلایی رنگش مقابل چشم هام قرار بگیره . چهار دست و پا بدون در آوردن شلوارش روی تنم خزید و دستمو رو سینه اش گذاشت: لمسم کن یونگی .
پوستش نرم و داغ بود ، نوک سینه هاش حساس و برجسته شده بودند . همون طور که دستم رو روی شکمش می کشیدم به بالا خم شدم و زبونم رو روی نوک سینه اش کشیدم . بلافاصله ناله بلندی کرد و دستش روی دکمه های پیرهنم نشست . همون طور که من در حال مزه مزه کردن نقطه به نقطه پوست خوشرنگش بودم پیرهنمو از تنم خارج کرد و دستش به سمت کمربندم رفت و مشغول باز کردنش شد.وقتی شلوارم تا زانو ها پایین کشیده شد دست از مکیدن گردنش که حالا لکه های قرمز زیادی روش دیده می شد کشیدم.
روی زانو هاش ایستاد و با نگاه وحشی و شهوتی نگاهش رو روی تمام بدنم چرخوند : دلم میخواد بخورمت ، درست مثل یه بستنی وانیلی می مونی که تازه از یخچال درش آوردن تازه و دست نخورده.
YOU ARE READING
[Aphrodite]
Fanfiction[Completed] با نگاه عجیبی تمام صورتم رو از نظر گذروند و لب هاش رو لیس زد . اون الهه فاکی لب هاشو لیس زد ! +اوکی . قبل از این که متوجه بشم به دیوار چسبونده شدم و هیکل بزرگش تماما به من چسبیده شد .