ملاقات ستاره ها

2.2K 398 187
                                    

قبل از این منظورش رو بپرسم ماشینش رو خاموش کرد : رسیدیم.
داخل آسانسور انقدر با نگاه داغ بهم خیره شد که حتی نفهمیدم چند طبقه بالا رفتیم . بیش تر درگیر بودم که بخاطر نگاهش بیش تر از این تحریک نشم.
خونه اش خیلی بزرگ و زیبا بود همین طور دکوراسیون زیبای هم داشت متوجه شدم هنوز هم من خیره است .

+از خونه ام خوشت اومد؟ امیدوارم که اومده باشه چون قراره تو نقطه به نقطه اش بکنمت . صداش موقع گفتن این جمله اون قدر بم و تحریک کننده شده بود که توانایی مقابله با خودم رو ازم گرفت و من به سرعت سمتش رفتم و یقه اش رو پایین کشیدم و بالاخره اون لب های زیبا رو حس کردم .
انگار از حرکت من بیش تر تحریک شد چون به سمت دیوار هلم داد و مثل یک حیوون درنده به سمتم حمله کرد.

خیلی زود بوسمون از حرکت لب ها به تماس زبون ها و لیسیدن و مکیدن رسید . خیلی خوب می بوسید .

زانو هام در حال خم شدن بود که دستش رو زیر ران هام برد و منو بالا کشید . دست های بزرگش باسنم رو فشار می داد .
لب هاشو جدا کرد و در حالی که نفس نفس میزد زمزمه کرد: می دونستم ....فاک از همون اول میدونستم که انقدر سکسی و خوب هستی باید همون بار اول می آوردمت خونه نه این که با فکر کردن بهت خود ارضایی کنم.

_تو با فکر من خود ارضایی کردی ؟ با بهت پرسیدم .

+معلومه وقتی مدام جلوی چشم هام بودی و انقدر سکسی رفتار می کردی چطور اینکارو نمی کردم؟

لب هاشو دوباره روی لب هام گذاشت و در حالی که به سمت جایی حرکت می کرد سخت به بوسیدنم ادامه داد.

وقتی روی سطح نرمی فرود اومدم فهمیدم که به اتاق خواب اومدیم .

+بالاخره اینجایی ، روی تخت من و قراره تا صبح چندین بار ستاره ها رو ببینی.

تنها چند ثانیه زمان برد تا پیراهن سفید رنگش روی زمین اتاق رها بشه و هیکل زیبا و طلایی رنگش مقابل چشم هام قرار بگیره . چهار دست و پا بدون در آوردن شلوارش روی تنم خزید و دستمو رو سینه اش گذاشت: لمسم کن یونگی .
پوستش نرم و داغ بود ، نوک سینه هاش حساس و برجسته شده بودند . همون طور که دستم رو روی شکمش می کشیدم به بالا خم شدم و زبونم رو روی نوک سینه اش کشیدم . بلافاصله ناله بلندی کرد و دستش روی دکمه های پیرهنم نشست . همون طور که من در حال مزه مزه کردن نقطه به نقطه پوست خوشرنگش بودم پیرهنمو از تنم خارج کرد و دستش به سمت کمربندم رفت و مشغول باز کردنش شد.

وقتی شلوارم تا زانو ها پایین کشیده شد دست از مکیدن گردنش که حالا لکه های قرمز زیادی روش دیده می شد کشیدم.
روی زانو هاش ایستاد و با نگاه وحشی و شهوتی نگاهش رو روی تمام بدنم چرخوند : دلم میخواد بخورمت ، درست مثل یه بستنی وانیلی می مونی که تازه از یخچال درش آوردن تازه و دست نخورده.

[Aphrodite]Where stories live. Discover now