هی هی هی بیدار شو دیگه داره کم کم ظهر میشه...
میرا: عع یواش دم گوشم داری زر میزنی
خب دیگه بلند شو باید بریم
میرا:کجا اول صبحی؟
واقعا تو میگی اول صبح؟
میرا:خب ساعت؟
ساعت یازده و نیمه و تو گرفتی خوابیدی
میرا:کار دیگه ایم ندارم خب
چرا میتونی همراه من به جنگل بیای
میرا:ما فقط اومدیم مسافرت کوتاه نباید هر دقیقه که منو میبینی بگی باهات بیام بیرون ک..
تو تاحالا باهام نیومدی
میرا:هی چرا روز اولو یادت نیس؟
نه من هیچی یادم نیست
میرا:اما من اومدم دروغ نگو
هی اوکی بسه من تنها میرم
میرا :بروو
اوکی بای
(میاد از اتاق میرا بیرون و لباس میپوشه و از کلبه میزنه بیرون)
YOU ARE READING
سفر پر خطر!
Vampireدختری که برای سفر کوتاه به یه جنگل زیبا با دختر خالش میره همه چیز عالی پیش میرفت تا...