یه چیزی درمورد اون لباس اشرافی شیک باعث شده بود حس کنی زیباترین و قدرتمند ترین زن اون اتاقی
ولی دویست نفر دیگه هم داخل اون اتاق بودن پس شاید چند تا رقیب کوچیک داشته باشی
مهمونی ورود پدرت سه برابر مهمونی جیمین بود ، با آدمای بیشتر برای ملاقات کردن و فینگر فودای بیشتر برای تا خرخره خوردن . ارکستر یه ساعت قبل از اینکه کسی ازت درخواست رقص کنه شروع کرده بود
" من معتقدم با اون همه وقتی که برای تمرین کردن باهات صرف کردم باید اجازه اولین رقص رو داشته باشم"
لبخند زدی و دست هوسئوک رو گرفتی
سر به سرش گذاشتی "میخوای اولین نفر باشی ؟"
"هم بخاطر افتخارش و هم بخاطر محدودیت زمانی" توی آغوشش کشیدت و شروع کردین به والس رقصیدن "باید زودتر برم چمدونمو ببندم"
"چمدون ببندی ؟"
سرشو تکون داد "صبح دارم میرم . برای شیش ماه آینده توی یه آکادمی خصوصی کار می کنم"
اخم کردی "ولی ... دوباره میبینمت ؟"
"یه مدت طول میکشه .واقعا نمیتونم ملاقات کنم . فقط قول بده یکم دلت برام تنگ شه باشه ؟"
گفت و از اون لبخندای درخشانش تحویلت داد . دست خودت نبود ناخودآگاه با لبخند جوابشو دادی
"قبول"
رقص بعدیت با نامجون بود . به خودش نزدیکت کرد و دستاشو دور کمرت گذاشت
"بازم قراره بخونی ؟"
نیشخند زد "اگه بخوای میتونم"
وقتی داشتی سرتو به چپ و راست تکون می دادی و اجازه می دادی اون رقصو هدایت کنه ضربه ای روی شونش زدی
"فقط میخوام بدونی [ا/ت] ، که هر تصمیمی هم بگیری من بازم خوشحالم که تو اومدی اینجا . تو خیلی بهتر از چیزی که انتظار داشتم بودی "
لبخند خجالت زده ای زدی "همچنین"
"اجازه هست ؟"
YOU ARE READING
The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )
Romanceسورپرایز ! پدر و مادرت تموم این مدت یه رازی رو ازت مخفی کرده بودن - اینکه تو پرنسس یه خانواده سلطنتی و تنها وارث تخت پادشاهی هستی . برای فاش کردن این راز و خبر مهم ، اونا تورو به پادشاهی همسایه میفرستن جایی که هفت شاهزاده خوشتیپ و مقاومت ناپذیر همه...