کت مخمل گرون قیمتش رو صاف کرد و برای بار نمیدونست چندم،توی آینهی مجلل آسانسور طلایی از سر تا جایی از بدنش که توی دیدش بود رو بررسی کرد...با هر حرکتی که میکرد تا از اوکی بودن ظاهرش مطمئن شه؛صدای نچنچ گفتنای مینهو-منیجر همیشه ساز مخالف-توی اون محفظهی کوچیک ولی باشکوه در حال حرکت میپیچید...در هر صورت لِوِل استرس کیونگسو به قدری بالا بود تا این صداها آخرین چیزی باشن که برای تحلیل و پردازش به قشر مخش میرسن!
بالاخره بعد از سپری شدن زمانی که برای هر دو بیشتر از ساعتها گذشت،آسانسور با صدای موزیک آرومی که نشون میداد سفر چند ثانیهایشون به پایان رسیده تکون آرومی خورد و بعد؛در طوری که انگار دروازهی ای به سمت مرگ باشه"البته از نظر کیونگ"باز شد و منظرهای از دفتر کار یک طبقهای آقای پارک که ممکن بود فکر کنید از طلاست جلوی چشماشون به نمایش دراومد.با قدمهای تثبیت نشده از سر استرس خودشون رو جلو بردن تا جایی که منشی دست و پا چلفتی اما کیوت پشت میز نشسته بود و سخت مشغول تعادل برقرار کردن بین نسکافهای که میخورد و کلماتی که تایپ میکرد بود...هر دو از این صحنه خندشون گرفته بود!با سرفهی مصلحتی کیونگسو سرش رو بالا اورد و خودشم تعجب کرد که متوجه صدای قدماشون نشده؛با سرعت از سر جاش بلند شد و آرنجش به لیوان کاغذی برخورد کرد و خب...تمام میز به رنگ قهوهای روشن دراومد و جیغ خفهی دختری که خودش رو بخاطر ارتکاب این اشتباه لعن و نفرین میکرد،به داد و هوار تغییر موج داد؛کیونگسو با پوکرفیسی تمام دستاش رو از کنار بدنش بالا اورد و گوشاشو گرفت...به عنوان یه خواننده بهشون نیاز داشت دیگه،مگه نه؟
به هر حال دختر بعد از کلی عذرخواهی بابت اینکه نتونسته بهشون خوشآمدگویی بگه و تاخیرش در خبر کردن رئیس برای قرار ملاقات،کنار رفت و بالاخره تقریبا با اون در غول پیکر که رو به چهرهی نورانی رئیس باز میشد،مماس شد.
بعد از صادر شدن اجازهی ورود،داخل رفتن و تعظیم و احوالپرسی به نشونهی ادب و شاید از روی عادت صورت گرفت.
-بشینید آقایون...مطمئنم متوجه شدید یه چیزی درست نیست و دلیل اومدنتون به اینجا هم؛برطرف کردن کنجکاویتونه...چون میدونم میتونید از استرس و نگرانی برای آیندهی شغلیتون سکته کنید!
تن صدای بمش مثل همیشه بود و واقعا نمیشد بخاطر لحنش،قضاوت یا پیشبینی درستی دربارهی کلماتی که قرار بود از دهنش بیرون بیان داشت.این هم کیونگسو رو امیدوار میکرد که اتفاق خاصی قرار نیست تهدیدش کنه،هم باعث میشد بابت عادی بودن اتمسفر به یه سری چیزا شک کنه...
با لحن جدیتری ادامه داد و باعث شد سیخ به صندلیشون بچسبن:
-دربارهی جیهیو نتونستیم با دیسپچ به توافق برسیم.هر چقدر پیشنهاد دادم تا دهنشون رو ببندن و این خبرو نگه دارن،فایده نداشت.اونا یه خبر دیت واقعی برای ۱ آپریل میخوان و هیچ چیز تا الان جلودارشون نبوده.نه پول من نه تهدیداتی که با استفاده از اون پول میتونستم اعمال کنم.حتی فرصت نمیدن تا راهی به ذهنم برسه...ظاهرا فقط باید ولش کنم؛چون نمیشه تا ابد بخاطر افت سهام که حتما بعد پخش شدن خبر قرار اتفاق میافته غصه بخورم.اینطورم نیست که این یه چیز معمولی و قابل گذشت باشه چون اولین باریه که دیسپچ دستامو بسته و فقط با یه بیانیهی بیارزش میتونم تایید یا تکذیبش کنم!!!!
YOU ARE READING
Sing for me
Fanfictionکیونگسو وکالیست و دنسر معروف برادر ناتنی و بیچارهی سهون عضو اکسوئه و مجبوره همهی غرغرا و مسخرهبازیهاش رو تحمل کنه.چی میشه اگه کیونگسو یک شب که سهون دیر اومده خونه در رو باز کنه و با برادرش و کیم کای عضو سابق اکسو که چندین بار به موسیقی و استعداد...