سال سوم
دیدگاه هری:
هرچی من عقب تر میرفتم اون نزدیک تر میومد. خواستم با یه اسپل از خودم دورش کنم که سریع چوبدستیمو پرت کرد اونور.-هری پاشوو
+هریییی
سریع از خواب پاشدم. بازم همون کابوس های ولدرمورت
هرماینی با نگرانی اومد کنارم نشست
-بازم کابوس همیشگی؟
+از شب تولد ۱۷ سالگیم یه شب هم خواب راحت نداشتم
_هیچ اسپلی بلد نیستی برای اینکه دیگه کابوس نبینه؟
رون از هرماینی امیدوارنه پرسید
-اسپل های زیادی رو روی هری امتحان کردم ولی هیچکدوم فایده نداشت
هرماینی با ناراحتی هری رو نگاه کرد
-امید هست بچه هاا شده میریم کل کتابای کتاب خونه میگردیم تا یه اسپل یا دلیلش بفهمیم
رون با انرژی از جاش پا میشه
۸ساعت بعد...
-بچه ها چیزی پیدا نکردیم تلاش کردن واسش بی فایدس باید یه راه دیگ پیدا کنیم نظرتون چیه از اسنیپ بپرسیم؟
رون به سمت هرماینی و هری نگاه میکنه
-دیونه شدی رون بریم چی بگیم نه نمیشه هففف نمیدونم دیگه باید چیکار کنیم
هری نگاهی به رون و هرماینی میکنه و سرش کلافه رو کتابا میزاره
YOU ARE READING
Never leave me alone
Poetryتو باعث شدی عشقو حس کنم تو باعث شدی حس کنم زندم اره تو باعث زندگی منی! منو هیچموقعه تنها نزار:)