Yizhan one shots
°داستان های کوتاه و وان شات هایی برای کاپل ییژان°
فكر نميكنم جمله اى به بى رحمى "ذات بد هيچوقت تغيير نميكنه " وجود داشته باشه اين سرنوشته كه هرطور بخواد روحتو به بازى ميگيره و تورو تبديل به چيزى ميكنه كه شايد خودتم ازش بترسى
Write by ARALIA FULL PART 1 آپدیت فصل دوم پنجشنبه ها همچنین میتونید آپدیت این فیک رو در چنل @YizhanStories در تلگرام هر سه شنبه ساعت ۸ شب دریافت کنید.. یعنی دو روز زودتر از آپدیت واتپد! Copel: Yizhan ♡مقدمه♡ اینجا چی کار میکردم؟! الان.. این لحظه.. این تاریخ.. این ثانیه.. این بالا.! حس کردن باد سردی که به بدنم برخورد...
شیائو ژان خدای طرد شده از بهشت یه رزمی کار حرفه ای هست کسی که هیچکس جرئت نمی کنه باهاش در بیوفته اما تو دنیا خودش اون یه راز داره یه راز به قد و قواره ی کتاب با اسم استاد تعالیم شیطانی آره هیچکس نباید بفهمه اون همچین کتابی رو می خونه وی ووشیان نقش اصلی اون داستان شباهت زیادی از نظر اخلاقی به اون داره البته بعد اینکه...
شاید همه چیز از اونجایی شروع شد که چشمم و بستم و اون معامله رو قبول کردم بدونه اینکه بدونم با قبولش قرار چه بلایی سر تو بیارم ، من تنها قصدم نجاته تو و برگردوندن آرامش بهت بود ولی محکوم شدم به زخم زدن به قلبت درست جایی که از جسمت مهم تر بود ، اونم زمانی که من تازه احساساتم به تو رو پیدا کردم ، درست اون لحظه محکوم شدیم...
عاشقت شدم .....بدون هیچ دلیلی......مهم نیست تو چی هستی.....چه موجودی هستی....فقط اینو بهت میتونم بگم که من عاشقت شدم بدون هیچ دلیلی دوست دارم با من باش حتی اگه هزاران سال بگذره بازم عاشقتم
[همه چی قاطی شد] ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ همه چی تو مسیر خودش بود که یکی رفت و این مسیر بهم ریخت دلیل کارش مهم نبود، مهم این بود که همه چی رو بهم ریخت و کل مسیر زندگی همه رو بهم ریخت همه چی تو مسیر حقیقی خودش بود تا این که با اتفاق همه چی بهم میریزه
همه چی تو مسیر خودش بود که یکی رفت و این مسیر بهم ریخت دلیل کارش مهم نبود، مهم این بود که همه چی رو و کل مسیر زندگی همه رو بهم ریخت...
وقتی که دوباره دیدمت... تو همون نگاه اول شناختمت... تو رو نمیدونم اما من سیزده سال تمام به فکرت بودم
••°میان انگشتهایت°•• اگر وانگجی،با دادن ساز قتل بتونه به گذشته ای که به نابودی رسیده بود برگرده،چه تغییر هایی ایجاد میشه؟ ایا لان ژان دوباره خودش رو تسلیم وقایع میکنه،یا باهاشون میجنگه؟ [بکشید،اون خیانت کار رو بکشید!] [اون خانواده خودش رو کشته،باید سرش رو بزنید!] [تو...چرا تو انقدر عوض شدی لان ژان؟] [برام مهم نیست اگ...
🦋𝐼 𝓌𝒶𝓈 𝒷𝑜𝓇𝓃 𝒻𝑜𝓇 𝒶 𝓇𝑒𝒶𝓈𝑜𝓃 🦋 [completed] 《وقتی هوانگوانگ جون و ایلینگ لائوزو در روز های اوج شکوهشون به دست تعلیم دیده هایی گمنام کشته میشن، روزگار چه تقدیری رو برای اون ها در نظر میگیره؟ آیا دوباره شانسی وجود خواهد داشت تا اون دو به هم بپیوندن و صلح و آرامش رو برای مردمشون به ارمغان بیارن؟ این رمان د...
•عَہد ݥڹ• آزادی من .... بهای زندگی برادرم بود. ___________ _هایکوان! لطفاً... لطفاً بهم بگو چیشده... من میترسم!!! برادرم با ترس و پشیمونی بهم نگاهی انداخت و لباشو از هم باز...
خواهش میکنم تمومش کن... اینطوری... بیش تر از همه... خودت اذیت میشی... بزار من برم... باشه؟
─نام فیکشن: ࿐࿔🌼The Eternal Daffodil🌼࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: رمنس، امگاورس، اسمات، امپرگ ─نویسنده: @_RuiShi_ ─مترجم: Sebastian 🐾🍓 ─وضعیت: HIATUS ─شیائو ژان با چشم هایی مملوء از اشک گفت" نه سال آزگار عاشقت بودم، تمام این سالها، عاجزانه میخواستم تا بهم توجه کنی و مهم نیست چقدر تلاش کردم اما تو هیچوقت احساسمـو بهم ب...
من دیگه نمیدونم باید چی بهت بگم واقعا نمیفهمم کجارو اشتباه کردم هرکاری میتونستم کردم اما... دیگه نمیدونم... واقعا نمیدونم باید چیکار کنم تا بفهمی این راهی ک داری میری تهش هیچی نیست چرا نمیخای بفهمی داری زندگیتو نابود میکنی هیچ آینده ای برای شما نیست سرشو خم کرد و نگاهش به موزاییکای کف اتاق داد این سکوت معنی نداشت...
حتی کسایی که ازدواج کردن هم بحث و دعوا میکنن. وانگ ییبو و شیائو ژان هم استثنا نیستن! Author: @Endless_Infinity (Thank you for your permission love^^)
اگر دو نفر با گذشتهای دردناک و غمانگیز عاشق هم بشن و آیندهشون تحت تاثیر گذشتهی تلخ قرار بگیره... آیا ممکنه بدون کنار گذاشتن اون گذشته آیندهی دلخواهی رو برای خودشون رقم بزنن؟ جانگا خواهش میکنم خوب باش... میدونم چیکار کردم... میدونم دارم چیکار میکنم... میدونم چه روزایی در انتظارمه... اما التماست میکنم فقط خوب باش...
یه تلفیقی از داستان mo dao zu shi پایان فصل اول #taoris #modaozushi #wangxian #lanwangji #weiwuxian #kris #tao
میتونی صدای گریه بهشت رو بشنوی؟ این اشک های یک فرشته است... . من سالهاست که با عشق پنهان تو در بهشت خداوند فرمان برده ام... ~ WangXian FanFic🐇 ~ MoDaoZushi🍂
اگه یروز عادی که داری از گشنگی تلف میشی به جای غذا جفت مقدر شدتو پیدا کنی چه عکس العملی نشون میدی؟ خوب... منکه نفهمیدم چطور شد اما خیلی اتفاقی فهمیدم همسر یه اژدهای عجیب و خوشگل شدم!
....♤Completed♤.... در سال 2070 تقریبا هیچ چیز غیر ممکن نیست. هر روز دانشمندان چیز های جدید کشف و اختراع میکنند . اما یکی دوست داره گذشته رو کشف کنه و روشون ازمایش انجام بده. گذشته تلخه اما اینده تلخ تر
-خدای من این یک فن فیک لعنتی نیست این زندگی واقعی منه! به دنیای ذهن شیاعو ژان خوش آمدید جایی که اون ماجراهای زندگیشو به متفاوت ترین شکل ممکن بیان میکنه ! یه فن فیک فوق طنز از کاپل ییژان ^^ امیدوارم خوشتون بیاد.
سال ها پیش... سه گونه انسان وجود داشت... انسان هایی که بال داشتند... انسان هایی که شاخ داشتند... انسان هایی که هیچ کدوم رو نداشتند اما قدرت بدنی خوبی داشتند... دسته سوم... دو دسته دیگه رو از زمین اخراج کردند... بعد ها... وقتی حضوری ازشون احساس میکردند عنوانی تازه به اونها دادند فرشته و شیطان... با گذشت سال ها... همه ف...
{𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥} +ببین ژان یه طرفدار رفته از تو یه فیکی نوشته و ... -خب این کجاش برای من بده؟ -نوشتن فیک ایرادی نداره. مشکل ژانرشه! تو توی اون فیک زیادی داغونی و یه جورایی ژانر اصلی فیک هم ارباب برده ایه خیلیا بابت شخصیتت تو فیک ازت شکایت کردن و خودت بهتر میدونی از این قضیه راحت نمیگذرن، مخصوصا اینکه پارتنرت تو فی...
در من گرگی است زخمی و خسته از نبرد های پی در پی برای زندگی در گوشه ی غاری نشسته و زخمهایش را می لیسد! وای از روز انتقام... همه را غار نشین خواهم کرد!...
wangxian تو فقط مال خودمی... همیشه اینو میدونستم از همون اول❤❤ ژانر :bdsm - happy end -mpreg