Birds in Gilded Cages(larry)(persian)
در لندن هتلی وجود داره که زنها و مردهای زیبا مثل پرنده های تو قفس،ازشون نگه داری میشه و زندانی ها ی اون مکان ملزمن عمیق ترین و تاریک ترین خواسته های شما رو براورده کنن.......
در لندن هتلی وجود داره که زنها و مردهای زیبا مثل پرنده های تو قفس،ازشون نگه داری میشه و زندانی ها ی اون مکان ملزمن عمیق ترین و تاریک ترین خواسته های شما رو براورده کنن.......
نقل قول هایی از زین مالک برای اینکه نشون بدیم فرشته های بدون بال هم وجود دارن
+پیشم میمونی؟ _آره. +چرا؟ _...نمیدونم. * * * +هیچوقت نگفتی چرا موندی. _فراموش کردی؟ تو ارباب منی. +ولی من دیگه اربابت نیستم. _هستی، تو ارباب قلب منی. قصه ی عشق و اسارت با چاشنی خشونت تارانتینویی Warning⚠ +18🔞 🚫این بوک حاوی صحنه های خیلی خشن و تجاوز و نژادپرستی هستش. اگه ا...
_نایل؟حالت خوبه؟من صدای داد شنی... هری سرشو بالا اورد و پسر با دیدنش انگار کلماتش رو از یاد برد _تو... اون با شوک زمزمه کرد +لو..لویی...!؟ ~roji tommo 2 in fanfiction🖇 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in harrystyles🖇
"من میتونم کاملت کنم لیام." "نمیخوام. چون اونم همینو میخواست ولی من نتونستم ازش محافظت کنم، اگر تو روهم از دست بدم..." "من خودم کسیم ک قراره از تو محافظت کنه." [Completed]
♡•لیام جیمز پین ... پسری که به تازگی دبیرستان و تموم کرده و برای دانشکده پزشکی درخواست داده تصمیم میگیره تا تعطیلات تابستونیش و توی مزرعه پیش پدربزرگ و مادربزرگش بگذرونه ... و بدون اینکه خودش بخواد اونجا گرفتار عشق یه پسر شرقی با چشمای طلایی و تاج گل میشه~♡
تنها چیزیکه میدونم اینه! اون یه طوفان بزرگه... یه نابودگر عظیم... -M.Preg- •دارای محتوای تاریخی • احساسی • خرق عادت • •Short Emotional Story• Written by:@Cnstylinson
+شب و روز این مغز کوفتیمو زیر و رو میکنم تا شاید یه جواب وسط این همه گنگی به خودم بدم... که چجوری همه چیز انقد دقیق و مرتب بهم ریخت... چون من یه احمقم! _شاید تو احمق باشی ...منم احمقم... ولی همیشه یادت باشه... یه احمقه ک بازی رو میبره! -L.s -Z.m- -برگرفته از زندگی واقعی شخصیت های اصلی- -Written by : Cnstylinson
وان شات هایی از پسرها امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید Thanks NatLannister for your permission❤❤❤
×on going× زندگی ای که بعد از ملاقات با چشم هاش به رنگ آبی سلطنتی در میاد.
「Completed」 نمیدونست چرا باید بخاطر نبود دست زین روی پهلوش احساس آزردگی کنه؛ انگار دست زین سفیدچالهای بود که حس خوب از خودش ساطع میکرد و سیاهچاله روی پهلو لویی اونها رو میبلعید. (باید ادیت بشه اما بخاطر کامنتهایی که روی پاراگرافها باقی موندن دلم نمیاد به چیزی دست بزنم که اون کامنتها بپره پس بخاطر اشتباهات نگارش...
شنیدید میگن یه شهاب سنگ باعث زیرو رو شدن زمین میشه ؟ زندگی منم زیرو رو شد ولی نه به دست شهاب . به دست سرنوشت
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
Starting her fifth year at Hogwarts, Millie expected her life to be the same. She knew how wrong she was when she got associated with four troublemakers of her time.
انسانی که لبخندی جوکرانه به دیوار گچی میزند... انسانی که برق چشمانش با دیدن اسکناس دلار منعکس میشود... انسانی که می تواند لباس هایش را در اشکهایش بشوید... انسانی که انقدر مثبت نگر است که تنها نور را میبند و انقدر به آن نگاه میکند تا کور شود... انسانی که تا طحال سر در گوشی فرو میبرد یا انسانی که تا طهال دیگران میرود تا...
لویی تاملینسون ، بازیگر معروف، باید وارد رابطه فیک با هری استایلز ،خواننده ی مشهور ، میشد. چی میشه اگه اون احساسات واقعی به خواننده ی جذاب پیدا کنه ؟ منیجمنتشون قبول میکنه ؟ رابطشون اونقدر قوی هست که تو سختی ها بجنگن ؟
اگه لویی به یه مدرسه دیگه میرفت ... اگه هری اتاقشو با نایل عوض میکرد ... اگه یوفوربیا سال پیش فارق التحصیل میشد ... اگه کریس عاقلانه تر تصمیم میگرفت ... اگه زین حرف های لیام به تریستین رو نمیشنید ... اگه مکس قوانین مدرسه رو رعایت کرده بود ... اگه نایل کمی کمتر به پاولا اعتماد کرده بود... اگه ترستین دنبال جسد برادرش...
من همیشه اعتقاد داشتم یه روزی یه شخصی توی زندگی هرکسی میره و عوضش میکنه... و بالاخره اون "شخص" برای لیام رسید . . . اوه ببخشید "شخص" نه "اشخاص" اونا دوقلو هستن...دوقلو دوست داشتنی لیام... فقط بیشتر تو فاز کلاب و رابطه های جنسیه? باید میگفتم ولی اگه باهاش مشکلی ندارین از دستش ندین? Cover by @ghazxl
[OnGoing] استایلزها و تاملینسون ها. این دو خونواده به دلیل اتفاقی در گذشته، هیچوقت باهم کنار نیومدن. به همین دلیل لویی تاملینسون از هری استایلز متنفره، به همین سادگی. هرچند چیزی که لویی -یا هرکسی توی خونوادشون- نمیدونه اینه که هری از لویی متنفر نیست، درواقع کاملا برعکسش. اون همیشه از پسری که موهاش مثل پر نرم بود خوش...
جایی که لیام استاد هات زینه! زین پسریه که سر خوابیدن با استادش شرط میبنه لری هم داره ولی کم داستانی شاید کوتاه از زیام !completed! ---- Start : 1st jan 2018 End : 28st jan 2018
"ه-هری لطفا" گریه میکردم و دستامو به حالت دفاع جلو صورتم نگه داشتم.چشماش تیره شده بود مچ دستامو محکم گرفت به چسبوند به دیوار نفسش به صورتم میخورد و بوی گند الکل از دماغم بالا میرفت "خفه شو!" ناخونای کوتاهشو تو بازوم فرو کرد و از درد لرزیدم ولم کرد و به جاش یه مشت از موهامو گرفت..پرتم کرد رو زمین و از درد فریاد زدم ا...
Larry+ziam از درد به خودش میپیچید و گریه های بچگانش تو کل اون کوچه ی تاریک طنین مینداخت.صدای خنده های اون آدمای مست هنوز تو گوشش بودن...آخه چرا از درد نمیمیره؟چرا این کابوسا تموم نمیشن؟آخه اون فقط یه پسر بچه کوچولوعه! ___________________________________ 💚💙👬 👬💛❤
|Larry Stylinson Teen Faction Short Story| "تو نمی تونی یکم با ادب تر باشی تاملینسون مگر نه؟" "نه دختر کوچولو, من همیشه این اخلاق شِتی رو داشتم! و بدون که با همین اخلاق تو رو به دست میارم! " "چطوره شرط ببندیم؟" این ففیک دارای فحش, مصرف مواد,اسمات می باشد!🔞⚠ ----------------- #1 highschool #1 harryandlouis #1 louisand...
ماجرای پسری که تو دام 4 تا بچه پول دار میفته... خدا به دادش برسه چون این چهارتا از خودشون کرم دارن چه برسه اینکه سوژه ی کرم ریختنشونم ی پسر نازو کیوت مثل نایل باشه...