"𝐀𝐍𝐆𝐄𝐋" 𝐀𝐔 | 𝐩𝐞𝐫 𝐭𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
[Completed] "HYUNGWONHO AU" وونهو فرشته ایه که برای انجام ماموریت به زمین اومده و از بخت بدش گیرِ شیطانی به اسمِ هیونگوون میافته ^_^
[Completed] "HYUNGWONHO AU" وونهو فرشته ایه که برای انجام ماموریت به زمین اومده و از بخت بدش گیرِ شیطانی به اسمِ هیونگوون میافته ^_^
𝐔𝐩 𝐓𝐢𝐦𝐞: سه شنبه 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: ShowKi. Secret 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: Crime, Angst, Mystery, Smut, Drama 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝑼𝒎𝒃𝒓𝒂𝑳𝒖𝒏𝒂𝒆 ~برشی از داستان بالاخره دست از دویدن کشید. درحالی که نفس نفس میزد، به دیوار تکیه داد. کارش تموم بود! دستش روی سینهاش نشست. قلبش نزدیک بود منفجر شه. نیمنگاهی به ساختمونِ بزرگ انداخت...
"اینجا دنبال چی میگردی؟" +یه صدا... "خطرناکه!" . کاپل: جوکیون( جوهان و چانگکیون) شوکی(شونو و کیهیون)
Monsta x: showki/joohyuk •• +توووو! یو کی ھیو ِن عوضی! چطور تونستی کاری کنی کھ عین احمق ھا ھفت روز ھفتھ،بیست و چھار ساعت شبانھ روز،ھر شصت دقیقھ ی ھر ساعت و ھر شصت ثانیھ ی یک دقیقھ و ھر صدم و دھم و زھرمار ھر ثانیھ بھ توعھ لعنتی فکر کنم و این قلبه لعنتی ترم با دیدنت دوگون دوگون دوگون بزنھ جوری کھ حس کنم میخواد منفجر بش...
بدن دردناکمو گوشه قفس کشوندم و به زبونم سعی کردم تا زخمهام رو خیس کنم. اون دلقک لعنتی... اگر میتونستم،اگر میخواستم،میتونستم همونجا کارتو تموم کنم عوضی! ناله دردناکی کردم و سرم رو روی سطح اهنی قفس گذاشتم. "یعنی کسی نیست کمکم کنه؟دستم رو بگیره؟" - کاپل: وونهان (وونهو_جوهان) #مولتی_شات
یو کیهیونِ 27 ساله، تخصصِ بیکاری داره. در اصل بیکار نیست و توی چهار سال گذشته، شغلای مختلفی رو تجربه کرده، اما این شغلا طولانی نبودن. 4سال قبل، کیهیون شغل خوبی داشت، یه کار اداری با یه حقوق عالی، تا وقتی که کمپانی بسته شد و اونا 128 نفر از کارمنداشونو اخراج کردن. از اون روز کیهیون سعی کرد که شغل مناسبی پیدا کنه، ولی...
[Completed] "WONHEON AU" جوهان، یه باریستا که از دانشگاه انصراف داده چون علاقه ای به درس نداره. دوستای زیادی نداره و تنها کسی که بهش اعتماد داره مینهیوک، دوست و هم اتاقیشه... هوسوک وارث شغل پدرشه و یه تجارت کوچیک راه انداخته. تنها دوستش چانگکیونه که همسایش هم هست داستان از اینجا شروع میشه که جوهان معمولا از صفحه چتش ب...
~ Finally Found You ~ Mahnior ~ #Fiction #MiniFiction ~ #WonKyun صدای کفش هایی که داشتن بهش نزدیک میشدن، هرلحظه توی گوشش بلند و بلندتر میشد.. تا جایی که انگار داشتن توی سرش ناقوس رو به صدا درمیآوردن.. ناقوس مرگ! این اسم بی اراده توی سر چانگکیون اکو شد.. دستی که فکش رو گرفت، رشتهی افکار ترسناکش رو قطع کرد.. حال...