افسانه ها واقعیت دارن؛ هر اتفاقی تو زندگی دلیلی داره، حتی اگه تو نتونی دلیلشو درک کنی عشق محدودیتی نداره و تو فقط باید اونو از ته قلبت طلب کنی تا داشته باشیش مهم نیست معشوقه تو چه کسی باشه یه نوزاد، یه دختر زیبا، یه مرد جوون و برازنده، و یا حتی یه موجود ماورایی.. تو فقط باید اونو باور داشته باشی. • اولین بوک •
هری:هنوز عاشقم نشدی؟ زین: نه، اما سعی ام رو میکنم... ... نایل: دوستش داری؟ زین :اگه تو بجای اون بودی ،جوابم اره بود...
خوشبخت بوديم ... خيلى زياد ... ولى دو روز بعد عروسيمون همه چى زيرو رو شد ...
[Completed] جایی که من زندگی می‌کردم گرایش به هم جنس خود یه مریضی بود. من دکتر بودم و باید چنین افرادی رو تغییر میدادم اما من خودم جزو این افرادم . . .
ماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]
وقتي كاراگاه سابق زين ماليك و هري استايلز بايد باهم واسه حل كردن پرونده ي قاتل سريالي همكاري كنن چي ميشه؟ --------------- داستان كوتاهه. [completed]
پست های زین و هری درباره ی هم در شبکه های اجتماعی :) Highest Ranking #1 of zarry stylik
زین مالیک همیشه متفاوت بوده.از بچگی تا الان که هفده ساله شده.مردم هیچ وقت اون رو نفهمیدن و در مقابل هم اون هیچ وقت مردم رو نمیفهمیده.پس اون توی رویاهاش زندگی میکنه.جایی بین رنگ های قشنگ قشنگ و نقاشی های توی دفترش. اون بالاخره علاقش رو به پسر قد بلند و موفرفری،هری استایلز،نشون میده.اما هری محبوب و معروف چطور به پسر ساک...
دنیای ما بهم وصل شد.. همون جوری که باید میشد!
همه چیز از اون روز شروع شد... روزی که زندگی خیلیامونو تغییر داد... روزی که همه ی صداها خاموش شدن و دنیا،توی سکوت فرو رفت... روزی که چهرشو از پشت دود سیگار نیم سوخته ی توی دستش برای اولین بار دیدم... Zarry stylik au [ completed ] Book 2
+ اولین باری که اینجارو دیدم انقدر محوش شده بودم که تا مدت ها هر روز به عشق دیدنه این منظره ساعت ها قبل از غروب اینجا منتظر میشستم...به نظرم قشنگ ترین چیزیه که دیدم... از دیدنه اون صحنه سیر نمیشدم.بالاخره بعد از چند دقیقه که دیگه هوا تاریک شده بود و خورشید کامل غروب کرده بود،برگشتم سمتش... - ولی من چیزه زیبا تری هم دی...
اون میخواست شلیک کنه ولی نتونست ... . . . . . . Zarry story . Start:14 July 2021 . Tarane
❝it's been four short years, with hopes and dreams and fears; with a love and trust and tears,❞ or which zayn and harry broke up years ago, only left with their very broad history, a book of polaroids and unfulfilled affection. fanart cover credits to ig: zalizap © sweatshirtzarry 2017
in which harry kisses zayn in a photo booth, and that one kiss just might change their friendship.
❝you know how they say, what was it? don't judge a book by its cover? well lad, this is a prime example.❞ zayn was your typical bad boy. leather jackets, motorcycles, and smokes. everyone seems to judge zayn quite quickly. they don't know the real zayn. harry is one of those people, although he absolutely despises zay...
𝘐𝘵 𝘸𝘢𝘴 𝘭𝘪𝘬𝘦 𝘩𝘪𝘴 𝘮𝘰𝘭𝘦𝘤𝘶𝘭𝘦𝘴 𝘩𝘢𝘥 𝘣𝘦𝘤𝘰𝘮𝘦 𝘤𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘭𝘺 𝘳𝘦𝘢𝘳𝘳𝘢𝘯𝘨𝘦𝘥 𝘪𝘯 𝘵𝘩𝘪𝘴 𝘱𝘦𝘤𝘶𝘭𝘪𝘢𝘳 𝘸𝘢𝘺, 𝘪𝘨𝘯𝘪𝘵𝘪𝘯𝘨 𝘩𝘪𝘴 𝘵𝘩𝘰𝘶𝘨𝘩𝘵𝘴, 𝘴𝘦𝘯𝘥𝘪𝘯𝘨 𝘵𝘩𝘦𝘮 𝘵𝘰 𝘱𝘭𝘢𝘤𝘦𝘴 𝘩𝘦 𝘩𝘢𝘥 𝘯𝘦𝘷𝘦𝘳 𝘣𝘦𝘦𝘯 𝘵𝘰 𝘣𝘦𝘧𝘰𝘳𝘦, 𝘱𝘭𝘢𝘤𝘦𝘴 𝘩𝘦 𝘯𝘦𝘷𝘦𝘳 𝘬𝘯𝘦�...
Zayn grabbed a fist full of brown curls, pulling Harry's head back while slowly tracing the outline of his face with the black gun. "Didn't someone's little plan just backfired?" He chuckeld. " I think it just did, babe." "Zayn, I can explain. Please just hear me out." "Explain?" Zayn pushed the gun inside Harry's mo...
All my Zarry One Shots compiled into one. Enjoy. X) WARNINGS*: • Mentions of Domestic, Physical and Sexual Abuse • Anxiety/Depression • Self Harm • Some Language • Eventual Sexual Scenes • Death tw *These warnings do not apply to every one shot, but rather the book as a whole. Some one shots only require one or two of...
What if the real reason Zayn left the band was that he couldn't handle his feelings for Harry? WARNING: I WROTE THIS STORY IN 2015 . IT WAS AND IS TOTALLY FICTIONAL... I HAD NO IDEA THAT IT MIGHT SEEM MORE REAL AS TIME WENT ON AND ZARRY BOTH PUBLISHED SOLO SONGS ABOUT.... A LOVE SO... DEEP. This is their story; an...
داستان ما شروع شده نمیدونیم قراره چی پیش بیاد نمیدونیم تهش چی میشه شاید تو شخصیت دوست داشتنی برای نویسنده ی داستان من نباشیو زود پاکت کنه، یا برعکس... من فقط از یه چیز مطمئنم این رابطه، نه به خواست من شروع شد نه به خواست تو... اما قراره به خواست منو تو تموم نشدنی باشه... Zarry💛💚 Lilo💙❤
به من نگاه کن. به چشمام خیره شو. دوست دارم. هیچ وقت فراموشش نکن. دوست دارم.
-تو رئیس من نیستی ... +چرا هستم؛ هم تو‌تخت هم تو‌محل کار من رئیستم کیوتی Highest ranking #1 zarry #1 stylik #1 zarrystylik #1 lgbtfiction #1 gayromance #2 romance #16 zaynmalik #4 onedirection
ساعت دقیقا ۲۳:۴۰ رو نشون میداد. درحالی که روی تخت نامرتبش نشسته‌بود با مدادی که توی دستش داشت روی برگه‌ی روبه‌روش با خط ریز و مورچه‌وارانه نوشت «مقدمه». انگشتاشو سه بار متوالی به گوشه برگه کوبید و عصبی یه گوشه پرتش کرد. نفسشو تلخ بیرون داد و با صدایی لرزون‌تر از دستاش چیزی رو که «اون» بهش گفته بود تکرار کرد:«مزخرفه! ب...
به راستی فراموشی چیست... گرفتن یک انسان از خاطرات یا متلاشی کردن لحظات تعفن آمیز و درد منشانه در حیات همان انسان ؟ آیا فراموشی از دست دادن مرور شگفتی بال های پروانه یا عطش سقوط در اتمسفر عشق است؟ حقیقت فراموشی چیست؟ غیر از این است که حقارت زمان را در بند میپیچد و در فریاد ناپیدای روح خویشن را دفن میدهد؟ فراموشی ... ...
Every single breath he takes around Zayn is a lie. Harry's entire being when he's near Zayn is a fucking lie because Harry never wanted this to turn out like that. Harry never wanted to act like his heart wasn't aching for the love that was taken away from him, for the person that he could share anything and everythin...
عاشق دشمن شدن بخشی از برنامه نبود این قرار نیست پایان خوشی داشته باشه
