نبرد آب و آتش
تو دنیایی ک آدما۲دسته ان(آب سرشت ها و آتشین ها،که ۲دشمن دیرینه اند)تکلیف ۲عاشق که درگیر عشق ممنوعه اند چیه؟ . . شاید اولش کشش نداشته باشه واسه بعضیا ولی وقتی ادامه بدین اصلا پشیمون نمیشین #1 paranormal
تو دنیایی ک آدما۲دسته ان(آب سرشت ها و آتشین ها،که ۲دشمن دیرینه اند)تکلیف ۲عاشق که درگیر عشق ممنوعه اند چیه؟ . . شاید اولش کشش نداشته باشه واسه بعضیا ولی وقتی ادامه بدین اصلا پشیمون نمیشین #1 paranormal
انتقام تنها واژه ای که به آن فکر می کرد. دنیا با او بد تا کرده بود، آدم ها هم بد تا کرده بودند. پس باید تقاص پس می دادند. باید ضربه می خوردند. باید ذلت می کشیدند. زمانی که سوفیای آب سرشت فکر می کند همه چیز به خوبی تمام شده، خود را درست میان بازی ای مرگبار می یابد. خیلی زود می فهمد حیله و خیانت سراسر زندگی او را فرا...
تو جامعه ای که قشر ثروتمند از فقیر با یه دیوار جدا شده و چندین سال قوانین سرکوب کننده ای حکمفرما بوده از وقتی نینا عقلش رسیده اون و خانوادش ساکن مرز بودن و قوانین برای ساکنان مرز سنگین تر از بقیه ی مردمه 🚫پرده ها رو کنار نزنید! 🚫آنسوی پنجره ها رو نبینید تمام قوانین برای زنده نگه داشتن اونهاست... مگه نه؟ ⚠️⚠️⚠️اما ما...
لبخند روی لب هاش واقعی بود، من می تونستم به صحت این موضوع قسم بخورم. و چشم هاش، می درخشید. اون خوشحال بود. من؟ داشتم از درون ویران می شدم. شروع تا پایان: ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۷.
داستان ما در مورد دختری به اسم بارانه که از خانواده ای متوسط میاد، دخترک قصه ی ما عاشق میشه... عاشق یکی که اونم عاشقه... عاشق باران... اما... اما موانع میذاره که این دو به هم برسن؟ یعنی در پایان این دو دلداده به وصال میرسن و عشقشون رو تا ابد در گوشه ای از این دنیا مُهر میکنن؟ از همون افسانه ها که تو کتاباست... یعنی...
من سقوط كرده بودم،ته چاهِ نااميدي نعره ي عريون مرگو تو تو اون دره شنيدي تنِ من به جاي دره توي اغوشِ تو افتاد اشكِ حسرتت چكيدو پلك بسته مو تكون داد من ميخوام مال تو باشم،توي خواب تو بمونم چي تو چشماي تو ديدم؟نميدونم..نميدونم
انقدر مغرور هستیم که عاشق نشیم و انقدر مغرور هستیم که اگه عاشق شدیم بهش نگیم اما این غرور بدجور آتیشمون می زنه آتشی که عشقمون رو می سوزونه و از بین می بره...
بسی گفتند: دل از عشق برگیر که نیرنگ است و افسون است و جادوست! ولی ما دل به او بستیم و دیدیم،که این زهر است اما نوشداروست...
گاهی برای ملکه بودن باید لشکر کشی کرد،باید جنگید،باید فتح کرد... و گاهی برای ملکه شدن کافیست؛قلب یک مرد را از آن خود کنی..آنوقت تو ملکه خواهی بود ملکه قلب او. گاهی تصاحب قلب یک مرد انقدر سخت است که حکم جنگ دارد وباید مرزها را برای فتحش در نوردید. دوشیزه مری اینبار باید بجنگه..بجنگه تا فتح کنه..شاید قلب یک مرد رو و...