ANCHOR
||برگشت خرابکار فراری و دردسرهای بعدش به بیکن هیلز تمام شهر رو وتمام زندگیاستلینسکیجوان رو بهم میریزه|| کاپل:استرک،تیام.. ژانر:عاشقانه،ماورایی،اسمات،انگست..
||برگشت خرابکار فراری و دردسرهای بعدش به بیکن هیلز تمام شهر رو وتمام زندگیاستلینسکیجوان رو بهم میریزه|| کاپل:استرک،تیام.. ژانر:عاشقانه،ماورایی،اسمات،انگست..
شاید بقیه بگن اون پسر بدیه... ولی وقتی میخنده من فقط یه فرشته میبینم : ) -جلد دوم Then came you *شیپ های اصلی : ملک/ استرک/ زیام *شیپ های فرعی : هرماس / جیلنهالند ژانر : رومنس / انگست / درام
جایی که پدر پرنس زین یک مهمونی در قصرش تشکیل میده و حالا اون میتونه پرنس زندگیشو پیدا کنه.
[Book 2] sequel "Can i keep you? " - میشه بهم برگردی لطفا؟ من برای همه چیز متاسفم. لطفا برگرد پیشم... - متاسفم اما نمیتونم. الان یکی رو تو زندگیم دارم. نمیخوام بهش صدمه بزنم... " 3 سال از با هم بودن هری و زین میگذره. برای هری، همه چیز عالیه؛ تا اینکه زین یه تصمیم میگیره که زندگیشون از اون چرخه آرامش خارج میشه ... " •P...
این یه تناقض خاصه..بیمار باشی در عین حال که خودت درمانگری..درمانگر باشی و مرهمی برای دردت وجود نداشته باشه :) این جریان زندگی دو پسره..زین که روانپزشکی مشهور و حرفه ایست ،دوباره به زندگی بیمارش هری رنگ میپاشه..در حالی که قلب خودش مریضه..و هری چطور میتونه بدون هیچ تخصصی درد معشوقه اش رو مداوا کنه؟..فقط با عشق! آن هم د...
[Book 1] *کامل شده هری هرگز فکر نمی کرد که تنها با یک نگاه عاشق کسی بشه. دقیقاً عشق در نگاه اول...ممکنه پوچ و دیوانه به نظر برسه، اما این بار در دریای عشق غرق میشه، برای یه پسر! • Persian translation • Best ranking : #1 - zarrystylik #3 - zarry
Harry can't cope with his breakup with Zayn. So every object he sees, every place, it makes him have a flashback of one of their memories together. Will happiness show up at the end? All Rights Reserved 2018 Highest rank #376 in Short Stories #606 in Zarry
هری:هنوز عاشقم نشدی؟ زین: نه، اما سعی ام رو میکنم... ... نایل: دوستش داری؟ زین :اگه تو بجای اون بودی ،جوابم اره بود...
[COMPLETED] ❝Ever notice that the people who hurt you the most are the ones you tend to love more?❞ The one where two completely different teenagers, yet the same, look past their blindness and issues; and unknowingly end up saving each other for the better. (Zarry, with side Nouis and Payzer.) Graphics: @zarrycupcake...
"No, you don't get to do this." He looks at him angrily. But there's also a tinge of sadness behind those green eyes, Zayn can see that. Because even after all these years, he can still read Harry like an open book. "Do what?" Zayn asks softly, even though he knows the answer too. This isn't hurting him any less, but...
"که لا به لای نوازش سیاهی های شب موهات ؛ طلوع خورشید عشق رو کشف کردم ..."❦︎☀︎︎
Zayn grabbed a fist full of brown curls, pulling Harry's head back while slowly tracing the outline of his face with the black gun. "Didn't someone's little plan just backfired?" He chuckeld. " I think it just did, babe." "Zayn, I can explain. Please just hear me out." "Explain?" Zayn pushed the gun inside Harry's mo...
✔[Completed] [UNEDITED] Harry Styles always had a smooth life. He belonged to a fine crowd who aren't really popular but neither dumb. The school was always good for him. His grades weren't top class but he was doing fine. His relationships were usually non-existent because nobody used to ask him out and he doesn...
تاحالا تنها بودی؟ تنهابودن به چه معناییه؟ چندنفرباید پیشت باشن تا احساس تنهایی نکنی؟ ؟ مردم یه شهر یا کسیکه برات یه معنی خاص داره
اینجا خیلی بی روحه؛ صندلی چرمش سرد و همه چیزش سفیده. -:◄ میتونیم شروع کنیم؟ ► سر تکون میدم و شروع میکنم: -:◄ یادم میاد وقتی که شروع شد، یه حس شیرین بود که باعث میشد عرق سردی روی مهره های گردنم بشینه! وقتی ناخودآگاه بهَم نزدیک شدیم، بی صدا نالیدم تا چیزی نشونم بده؛ اونم با چشماش جرعتم رو به تنگنا کشید تا ترغیبم کنه بی...
من یه آدم عادی نیستم.... چه اتفاقی میفته اگه این آدم غیرعادی خیلی یهویی توی چشمای کسی که حتی بهش فکر هم نمیکنه غرق شه؟ میتونه نجات پیدا کنه....؟ هری یه پسر افسردست که به یه مدرسه ی جدید اومده ، ولی با دیدن پسری که همه درموردش پچ پچ میکنن قلبش به طور ناگهانی از حرکت وایمیسته و به طرز عجیبی احساس سرخوشی پیدا میکنه!
- اوه تو... ازم خوشت نمیاد هنوز؟ عیبی نداره شاید... شاید به اندازه کافی برات گل نیاوردم که... که بخای دوسم داشته باشی... عـ- عیب نداره من... فردا برات... رز سفید میارم، اونا... خوشگلن قـ- قول میدم بعدش... حس بهتری میگیری با لحن دست و پا شکستش گفت درحالیکه لبخند نسبتا تلخی رو لبش بود. دستشو تو موهاش کشید و عقب زدشون: ...
اون براش خورشید بود ، در حالی که هر روز از افتاب وجودش خرج میکرد تا به ماهش روح و تازگی ببخشه ... ولی ماه مجذوب سوسوی رد پای ستاره های دنباله داری شد که برعکس معدود بودنشون ، بخاطر زیبایی ماه هرشب چنتا ازشون تو خیابون های اسمون تاریک تردد میکردن !
برای من مهم نیست چقدر باید صبر کنم که متوجه شی عاشقمی من صد سال برات صبر کردم هزار سال دیگه هم صبر میکنم فقط بخاطر تو عشق من
وقتی دنیا توسط رستاخیز زامبی ها به ستوه درمیاد پسری که میخواد تمدن باقی موندرو ثابت نگه داره متوجه میشه که زندگی ی چیزی بیشتر از زنده موندنه؛یاد میگیره که همه تلاش میکنن که ادم بهتری شن ؛و چطور دنیارو نجات بده و وقتی که زامبیی یاد میگیره چطور هوشیاریشو بدست بیاره؛ ؛چطور دنیارو نجات بده و دوباره قلبش بتپه.
هری_من می ترسم زین... زین_ولی خودت گفته بودی ترس رو دوست داری! __________ عشق ماهم مثل بقیه عشقا ابدی بود.فرقش اینجاست که اونا شروعشون رو به پایان میرسوندن و ما پایانمون رو به شروع میرسونیم!
۱۰ سال زندگی به عنوان یه گرگ اونم بخاطر عذاب وجدانی که هنوز که هنوزه رهاش نکرده دریک..آلفای کامله گله ی هیل نتونست از خانوادش حفاظت کنه و خیلیا رو از دست داد ولی.. آلفا برمیگرده نه برای انتقام. بلکه برای اتحاد و حفاظت اونم از کسایی که بهش توی این راه ملحق شدن کسایی که دوستشون داره ولی بدون جنگ نمیشه به هدف رسید و جنگ...
-اسمت رو نگفتی +فرشتهی نجاتت؟ تک خندهای کرد و مرد هم لبخند زد حس شوخ طبعی عجیبی داشت مرد روبهروش -به هرحال از کمکت ممنونم ...فرشتهی نجاتم به مرد چشمک زد و با عجله از پله ها پایین رفت...
گل نیلوفر نماد مذهب است؛ میپرستمت! نماد زیبایی و پاکی است؛ زیباروی معصوم من. نماد عشق است؛ نماد آن بوسهای که روی لبهایم کاشتی...
وقتی زیکاروس افتاد هیچ کس فک نمیکرد اون زنده بمونه و ب زندگیش ادامه بده هیچ کس نمیدونست پری دریایی بنام هارییو اونو نجات داد و هیچ کدومشون درمورد اتفاقاتی ک دوربرشون افتاده بود' نمی دونستن. #zarry
"This time I'm ready to run I'll give everything that i got for your love" •••••••• هرکس ممکنه اشتباهي رو انجام بده... ممکنه با اشتباهش زندگیش رو تباه کنه یا اون اشتباه اونقدر خوب باشه که بهترین زندگي رو براش بوجود بیاره یه مرز باریك بینش وجود داره... مرزي که هري؛دقیقا نمیدونست توي کدوم قسمتش وایستاده.. انگار هیچ وقت...
"من میدونم چرا شما دارید این کار رو میکنید,بخاطر بیماریه هری!ولی آدمهایی با ناتوانی ذهنی یا جسمی هم میتونن دوست داشته بشن "نه!از خونه ی من برو بیرون" Translation of the story "as you are" by @itsZaynandhaRRy
Just luv me,just trust me...yesterday was over...forever! -بسه ديگه هري،الان ميان. +باشه بخند.فقط يه عكس ديگه. -اينو سه يه دقيقه پيش گفتي...