Select All
  • Lotus
    3.9K 750 12

    گل نیلوفر نماد مذهب است؛ میپرستمت! نماد زیبایی و پاکی است؛ زیباروی معصوم من. نماد عشق است؛ نماد آن بوسه‌ای که روی لب‌هایم کاشتی...

  • 𝐓𝐡𝐞 𝐁𝐥𝐮𝐞 𝐋𝐚𝐯𝐞𝐧𝐝𝐞𝐫 |𝐙𝐚𝐫𝐫𝐲|
    1K 144 4

    ‎حالا یه سال گذشته ‎فکر کنم فهمیدم چطوری ‎چطوری ولت کنم بری و اجازه بدم این صحبت تموم شه ‎من میدونم، تو میدونی، ما میدونیم ‎تو برای همیشه نمیمونی و این اشکالی نداره ‎من میدونم، تو میدونی، ما میدونیم ‎ما برای هم ساخته نشده‌بودیم و این اشکالی نداره ‎ولی اگه دنیا داشت به پایان می رسید ‎تو میومدی پیشم، درسته؟ ‎میومدی پیشم...

  • 𝕲𝖔𝖑𝖉𝖊𝖓 𝕮𝖆𝖗𝖉𝖎𝖌𝖆𝖓 ᶻ.ˢ
    53.4K 8.5K 30

    عزیزم منو تو متعلق به ستاره‌هاییم،چون ستاره‌ها تا ابد کنار هم زنده می‌مونن و من میخواهم تمام بی‌نهایت‌هامو صرف تو کنم‌. a rainy journey from the autumn.. 𝐆𝐎𝐋𝐃𝐄𝐍 𝐂𝐀𝐑𝐃𝐈𝐆𝐀𝐍 25 April 2021

    Completed  
  • Drαɯn Out Dreαms ᶻ.ˢ
    8.5K 3.3K 26

    اون توی رویاهاش زندگی میکرد... جایی بین رنگ های قشنگ و نقاشی های توی دفترش ولی بالاخره روزی میاد که علاقشو به پسر قد بلند و موفرفری نشون میده؛ Start: 18 February 2022

    Completed  
  • Can i keep you? [Zarry] Persian Translation
    4.9K 1.1K 23

    [Book 1] *کامل شده هری هرگز فکر نمی کرد که تنها با یک نگاه عاشق کسی بشه. دقیقاً عشق در نگاه اول...ممکنه پوچ و دیوانه به نظر برسه، اما این بار در دریای عشق غرق میشه، برای یه پسر! • Persian translation • Best ranking : #1 - zarrystylik #3 - zarry

    Completed   Mature
  • vice versa [zarry]
    6.9K 1.3K 21

    ❌بوک در حال ادیته. لطفا فعلا از خوندنش امتناع کنید تا وقتی که این پیام رو بردارم... ممنون❌ از بین میلیارد ها پایان متفاوت، ما چیزی رو انتخاب کردیم که باعث از بین رفتنمون شد. پایان برای ما میتونست شیرین باشه، میتونست شاد باشه، میتونست پر از لحظات ناب و دوست داشتنی باشه..... ولی... یه تغییر کوچیک و لحظه ای، میتونه باعث...

  • نفیس[zarry]
    259 63 6

    جایی که پدر پرنس زین یک مهمونی در قصرش تشکیل میده و حالا اون میتونه پرنس زندگیشو پیدا کنه.

  • Taj Mahal [Z.S]
    10.1K 1.5K 17

    در محضر پادشاه هند 'سرورم از نبرد بین ارتش ما و بریتانی ها چند تن سرباز و‌ زنان درباری به اسارت گرفته شده‌اند ،دستور شما چیست؟ ' "زنان دربار انگلیس" در فکر فرو‌ رفت "آنها را به قصر من بیار وزیر ،تا در زمان مناسب از آنها بهره ببریم " 'امر ، امر شماست سرورم '

    Mature
  • when our eyes met[Zarry]
    21.9K 3.3K 29

    نور من اولین باری که گرمای خورشید چشمات قلبمو گرم کرد رو هرگز فراموش نمی‌کنم... تمام اون لحظه رو با جزئیات به خاطر دارم.. تنها لحظه‌ی عمرم که میخواستم تا ابدیت طول بکشه کلی راز توی چشمات هست مثل یک کتاب مرموز که دوست دارم با صدای تو برام خونده بشه کتاب مورد علاقه‌ام... تو شدی بزرگترین شهامت زندگی من. عشق ساده‌ای که...

  • Spring dreamer. |zarry|
    3.3K 878 20

    اینا رو برای تو می نویسم. چون این قصه، قصه ی من و توئه... قصه ی رویاهایی که گم شده بودن...

    Completed  
  • Kiss & Cry |Zarry|
    12K 1.7K 15

    ساعت دقیقا ۲۳:۴۰ رو نشون میداد. درحالی که روی تخت نامرتبش نشسته‌بود با مدادی که توی دستش داشت روی برگه‌ی روبه‌روش با خط ریز و مورچه‌وارانه نوشت «مقدمه». انگشتاشو سه بار متوالی به گوشه برگه کوبید و عصبی یه گوشه پرتش کرد. نفسشو تلخ بیرون داد و با صدایی لرزون‌تر از دستاش چیزی رو که «اون» بهش گفته بود تکرار کرد:«مزخرفه! ب...

    Completed  
  • Zarry one shot
    16.4K 824 6

    داستان های ترجمه شده تک قسمتی از زری رومنس های زین و هری (اسمات)

    Mature