ฯMaRsHmaLLow wiTh CoFFee
៛Larry Stylinson Cute MPREG Short story៛ +تو قهوه تلخِ منی! ×تو ام مارشمالوِ صورتی منی! 🚫(Smut,Mpreg) θθθθθθθθθθθθθθθθθθθθθθ #1_gaylove #1_shortstory #2_cute
៛Larry Stylinson Cute MPREG Short story៛ +تو قهوه تلخِ منی! ×تو ام مارشمالوِ صورتی منی! 🚫(Smut,Mpreg) θθθθθθθθθθθθθθθθθθθθθθ #1_gaylove #1_shortstory #2_cute
[Completed] "لویی نابیناست؛ اون طرفدار واندایرکشن یا درواقع فنِ هری استایلزه، و درست از لحظه ای که اونها همدیگه رو ملاقات میکنند زندگی لویی زیر و رو میشه..." * * * author ( on ao3) : sweetkisses
هری ناشنواست و لویی مترجمش میشه all credits to @strongxlarry i just translated the story
' همیشه در خاطر تو ' " و همینه ، عشق همینه . در عین پیچیدگی به سادگی گفتن یک جمله ی صادقانست " هر چیزی که مال منه مال توعه تا برای خودت بکنیش " نویسنده : ____Marry@ - فن فیکشن لری استایلینسون - کامل شده آغاز : تابستان ۱۳۹۶ پایان : بهار ۱۳۹۷
"Smoking is bad, you know." The placid voice speaks up from the distant dark corner, nothing to see but a tall silhouette and an orange glow of a cigarette cherry. "It's the least of my problems," I murmur with my own between my lips, proceeding to feel the stagnant debris valley my throat when I suck delicately. He...
Louis Tomlinson has tried so hard to not be who he really is. He has worked for years to not be a person that people don't accept. The walls he built are slowly torn down by a tall boy with green eyes. Add Louis, Harry Styles, a pride parade, and a kiss together, and there's a story full of love and someone learning t...
و تو میدونی؛ من، عاشقِ این دردم... "شکنجه گرِ عشق" 17نوامبر2018
نمی تونست بیشتر از این تظاهر کنه خیلی دوستش داشت خیلی زیاد پس چرا پس چرا برای همیشه پیش خودش نگهش نداره؟ چرا نتونه برای همیشه داشته باشه تش هیچ زخمی عمیق تر از تظاهر به اروم بودن نمیتونه وحشی ترت کنه هرولد completed
Completed ۱۹ژوئن سال ۱۹۲۴ در دهکده کوچکی در نزدیکی شهر لندن خانواده تاملینسون به طرز وحشیانه ای به قتل رسیدند طبق گفته یک شاهد آن شب دو مرد خانه تاملینسون را ترک کردند اما هرگز پیدا نشدند. بعد از قتل چند نفری ادعا کردند که پسر کوچک خوانواده را دیده اند خانه تا ۹۰ سال خالی بود تا اینکه زوج استایلز به همراه دو فرزند خ...
جایی که لویی یه شاعر شناخته نشدهست و هری مجذوب شعر های اون میشه. __________ "خیلی دوستت دارم هری. انقدر دوستت دارم که هنوزم فکر میکنم انبساط هوا فقط به درد پخش کردن بوی عطرت میخوره." 《برشی از متن داستان》 معنیِ اسم: غمزدهی عشق؛ دلخستهی عشق. .Larry Stylinson.
خوب گوش هات رو باز كن و ببين بهت چي ميگم...ميدوني معني اين قرارداد چيه؟معنيش اينه كه من تو رو خريدم،من صاحب تو ام...حالا تو هم بهتره به حرف صاحبت ات گوش كني،چون كالينز،تو هنوز عصبانيت منو نديدي! ______________________________________ فن سريال سوپرنچرال هستيد يا نيستيد،اگه به كتاب هايي با محوريت پسر/پسر علاقه داريد ميت...
+تو میخوای...من ببخشمت؟ _بیشتر از هرچیزی پسر صادقانه زمزمه کرد +پس بگو. تعریف کن. بگو چرا...برام دلیل بیار...دلیلی بیار که بتونم ببخشمت. دلیلی به جز اینکه برات فقط یه بازیچه بودم Larry stylinson By rojii_tommo 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in onedirection🖇 1 in niallhoran🖇
توی نوشته هام ، من تو رو شبا می بردم خونه و صبح با صدای کتاب خوندنت بیدار می شدم.
"قمار فقط یه باتلاقه. کافیه گوشه ی پات بیوفته توش تا تورو تا عمق وجودت تو خودش خفه کنه زرنگ باشی دیرتر خفه میشی... احمق باشی زودتر..."
After recovering from a severe accident that causes Harry to lose his memory of three years, he moves to London to start his life over as a star chef. Little does he know that when he falls in love with Louis at first sight, it's not the first time they meet. Featuring an unintentional game of hot and cold, Harry chas...
محتواي +١٨ داره و لطفا اگه دوست نداريد نخونيد.. هیچوقت نمیتونست چشماشو، اون لحظه که بهش سرزنش تلخی میزد از یاد ببره.. چشمای افسونگری که تهدید کننده و وعده دهنده اونو به بازی گرفته بود... دوگوی سبز جذاب و پر حرارتی، که همه هستی لويى رو تا اونجایی که از فکر بشر عاجزه به سمتش میکشید..
هری به سمت لویی میره و دستهاش رو روی پهلوهای لویی میذاره. آرزو داشت میتونست لویی رو با نوک انگشتهاش بسوزونه همونجور که لویی با وجودش اونو میسوزوند. "دوباره نه،" هری وقتی تیشرت لویی رو بالا میده، تکرار میکنه. دستهای لویی بالا میاد وقتی که هری تیشرت رو از سرش رد میکنه، و بیتوجه به سمت تخت لویی میندازتش. "من دوباره با ت...
هری خیره توی چشمهاش غرید: - هرگز به من دست نزن. نمیخوام ببینمت! لویی با صدای خفهای گفت: - من..من نمیفهمم... به دیوار تکیه زد تا سقوط نکنه و خودش رو در آغوش گرفت. تنش یخ بسته بود. - چی رو نمیفهمی؟ نمیخوامت! . . . *Persian Translation *Original Story By: @purpledandeli0n
تو پیدام میکنی. شاید جایی غیر از اینجا. ولی پیدام میکنی. کاور فف عوض شده. گمش نکنید♡ هر هفته بین یک تا دو پارت اپ میشه* -kim
سقوط؛ شیرینترین آغازِ یک پایان. کل وجودش میسوخت از غم، از خشم، کل وجودش بندِ بندهی ناچیز بود، مخلوق ناچیز اما شیرینترین مخلوقِ ناچیز. کل وجودش بند یک سیاهی شده بود، روشنترین سیاهی تونل زندگیش.