«𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢|باریکهایازنور✔︎»
[ اتمام یافته⛔] 𝐅𝐢𝐜 𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫: 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐧𝐜𝐞, 𝐩.𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞, 𝐬𝐦𝐮𝐭🔞 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯🧑🤝🧑 𝐔𝐩𝐓𝐢𝐦𝐞:_ 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: _𝐑𝐞𝐝𝐐𝐮𝐞𝐞𝐧⚜️
[ اتمام یافته⛔] 𝐅𝐢𝐜 𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐊𝐨𝐦𝐨𝐫𝐞𝐛𝐢 𝐆𝐞𝐧𝐞𝐫: 𝐑𝐨𝐦𝐞𝐧𝐜𝐞, 𝐩.𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞, 𝐬𝐦𝐮𝐭🔞 𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞:𝐊𝐨𝐨𝐤𝐯🧑🤝🧑 𝐔𝐩𝐓𝐢𝐦𝐞:_ 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: _𝐑𝐞𝐝𝐐𝐮𝐞𝐞𝐧⚜️
جونگکوک بزرگترین فن بوی کیم تهیونگ که توی توییتر براش فن بویی میکنه و چی میشه تهیونگ با دیدن توییتش با اکانت فیک بهش پیام بده و حرف بزنه؟ ژانر: فیک چت،اسمات،روزمره،احتمالا کمی طنز کاپل: ویکوک،نامجین،یونمین 🥇vkook 🥇minyoongi 🥇fanfiction 🥇jeonjungkook 🥇kooktae 🥇kimnamjoon 🥇yoonmin 🥇kimseokjin 🥇junghoseok 🥇gay...
Couple:taekook ژانر انگست،جنایی،بی دی اس ام،اسمات "عشق مثل یه قماره حتی زمانی که ابراز نشده شانس برد توی اون پنجاه پنجاه است ولی زمان این قمار بزرگ، همانند کسانی که هیپنوتیزم شدن. به سمتش رفتم؛ و تمام زندگی ام را گذاشتم وسط، من برای قمار کردن اموالم زیادی خود خواه بودم و او برای عاشقش نشدن زیادی زیبا بود" ~~~~~~~~~~~~...
[complete✔️] 🚨خطر پارگی به علت خندیدن🚨 مشکلات و مشغله های یک جوان کره ای ، کیم تهیونگ. آیا تهیونگ توانایی تحمل عموی پتیاره خود را دارد؟ پسر عموی خود را چطور؟ آیا میتواند از چنگال کوتوله ی جنگلی ، پارک جیمین فرارکند ؟ آیا جیمین برای یونگی پنتی میپوشد؟ با ما همراه باشید برای یافتن پاسخ این سوالات ~'Little moon'~ کاپ...
پسرِ مو بلند | 𝖫𝗈𝗇𝗀 𝖧𝖺𝗂𝗋𝖾𝖽 𝖡𝗈𝗒 -کامل شــده- همه چی از اونجایی شروع شد که دال، پسرِ ۵ سالهی کیم تهیونگ، با دیدنِ موهای بلند و آبیِ پسری، اون رو "مامان" صدا زد و این بود اولین دیدارِ اون پسرِ مو بلند و تهیونگی که کلِ زندگیِ بعد از جداییش از همسرش رو با جق زدن میگذروند! ژانر ↶ عاشقانه، فلاف، کمدی، چتاس...
تکستینگ | 𝖳𝖾𝗑𝗍𝗂𝗇𝗀 -کامل شــده- قسمتی از فیک ↶ Unknown تو لیاقت یه تنبیه و داری بیبی ؛) JSeagull آم...شماره اشتباه؟ جونگکوک یه پیام سکسی از طرف یه فرد ناشناس میگیره و از جواب دادن بهش پشیمون میشه! ژانر ↶ اسمات، چتاستوری، عاشقانه کاپل ↶ «اصلی - ویکوک» تهیونگ↑- جونگکوک↓ ×این فیکشن تا پارت یازده توسط نویسنده اصل...
موهیتوی بنفش | 𝖯𝗎𝗋𝗉𝗅𝖾 𝗆𝗈𝗃𝗂𝗍𝗈 تلقین چیزیه که روی ناخودآگاهِ انسان تاثیر میزاره، اگر با یک چیزی مدام مغزت رو به گا بدی و با خودت تکرار و تلقین کنی، قطعا توی ذهنت شکل میگیره. اما نه عاشق بودن! عشق رو نمیشه با تظاهر، پول و مال و زیبایی بدست آورد. تظاهر به دوست داشتن فقط میتونه احساساتِ واقعی که داری و ناخودآگا...
[ تکمیل شده ] وقتی هفت تا پسر که زیاد همدیگه رو نمیشناسن، داخل یک سفینه ی بزرگ، در فضا به مدت دو ماهِ کامل گیر بیفتن، همه چی قراره خیلی پیچیده و بههم ریخته شه!! این فنفیک اسمات داره. پس با ریسک خودتون بخونیدش
اگر یه داستان/رمان/فنفیکشن تو سرت داری که نمیدونی چجوری باید بیاد رو کاغذ یا نوشتی ولی دوست داری بهترین باشه اینجا به دردت میخوره :) Highest Rankings: #1 Writing #1 Humor #1 Paranormal #1 Nonfiction #1 Adventure #1 teenfiction #1 sciencefiction
داستان زندگی بادیگارد و قنادش چجور داستانیه؟ احتمالا یه داستان شاد و رمنس. چی میشه اگه یه روز مهم برای این دو نفر تبدیل به یه صحنه از یه فیلم اکشن بشه؟ کوکی های سبز کاپل: تهکوک ورس ژانر: رمنس وانشات تکمیل شده ❌اسمات ندارد❌
|تو فقط بغلم کردی اما من، آرامشم رو پیدا کردم| من عاشقش شدم، عاشق چشمهای کهرباییش که ستارههای توش همیشه میدرخشن، عاشق بدن سفیدش، عاشق صدای لطیفش، عاشق عطر پرتقالیش؛ من عاشقش شدم اما.... اما این عشق جون اون رو توی خطر میندازه! من و زندیگم برای اون و قلب پاکش زیادی کثیف و خطرناکیم! ژانر: روزمره، عاشقانه، مافیایی، اسم...
🍑🌸رایحه ی شکوفه ی هلوی من🌸🍑 KOOKV~🌸↩️main | & secret 🎐 Summary~ ✔️کیم تهیونگ امگایی دوست داشتنی همراه با یک زندگی آروم و دل پذیره ، هر چند زندگیش از روزی که فهمید بیماری قلبی خطرناکی قراره دوران بارداریش رو خطرناک و حتی منجر به مرگش کنه پیچیده شد....! ✔️درکش انقدر سخته که تمام دنیا با هفت میلیارد جمعیتش و تمام و...
[Completed] ༄𝑃𝑒𝑟𝑓𝑢𝑚𝑒 • عطر، بوی خوش༄ 𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒: 𝑉𝐾𝑜𝑜𝑘 𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑅𝑜𝑚𝑎𝑛𝑐𝑒•𝐴𝑛𝑔𝑠𝑡 او بوی گل فریزیا و وانیل میداد... «وقتی برای اولین بار تو رو دیدم، صورتی رنگ بودی.» «من عطر شانهی آبی رنگت رو نفس کشیدم و به خودم اجازه دادم که در وجودت غرق بشم و آغوش تو حسی مثل آرامش خونه رو برای من تداعی میک...
🌸[بهار در آغوش زمستان]❄️ •ᴀ sʜᴏʀᴛ sᴛᴏʀʏ• بیست و دو سال قبل، شاهزادهای به دنیا آمد و به سالهای خشکسالی بَنهادا پایان داد. مردم اون پسر رو هانول صدا زدن؛ به معنای بهشت. در پنجاهمین سالگرد جشن امپراطوری، ولیعهدی از سرزمین سرد و کوهستانی کئول به سرزمین بهار، یعنی بَنهادا میاد. و این داستان زمستانیه که بهارش رو در آ...
🌱[ریحون و مجنون]🌱 [Completed] کاپل: تهکوک [دو ورژن ویکوک و کوکوی] ژانر: عاشقانه، طنز، روزمره، اسمات +۱۸ خلاصه: تا به حال به این فکر کردید که اگر تهکوک ایرانی بودن، چه زندگیای داشتن؟ چطور عاشقی میکردن و یا زندگی چه مشکلاتی رو براشون رقم میزد؟ ریحون و مجنون داستان طنز عشق تهیونگ و جونگکوک، دو پسر معمولیه که در یک...
- تهیونگ...! چه طور تونستی؟ - چی؟ - یه سوال ازت میپرسم... اصلا هیچوقت بهم حسی داشتی؟ - بنظرت اگه حسی بهت نداشتم، برام اهمیتی داشت که چطور دربارهم فکر میکنی؟! کاپل: کوکوی ژانر: فلاف، رومنس، اسمات، لیتل اسپیس(cgl) وضعیت: کامل شده
چی میشه اگه اعضای بنگتن باشن اما بنگتنی نباشه؟! [کامل شده] کوکوی + یونمین خلاصه: چی میشه اگه اعضای بی تی اس باشن اما بی تی اس نباشه؟ چی میشه اگه هرکدوم درحال زندگی خودشون باشن بدون اینکه همدیگه رو بشناسن؟! چی میشه اگه سختی آیدول بودن و دردسرهای عاشقانه اعضا باعث به وجود امدن یه ارزو تو ذهنشون بشه؟! آرزوی اینکه انسان...
کیم تهیونگ این اواخر به باتم بودن کنجکاو میشه...🍑امتحان کردنش ضرری نداشت! نه؟🚫 اما به چه کسی باید اعتماد میکرد تا اولینش را هدیه بدهد؟ ♨️Story Name: Sweet Bottom ♨️Genre: short story, smut, romance ♨️Couple: kookv ♨️Writer: hunter_oo3 ♨️Ages: 18+ (R) TOP : Jungkook BOTTOM : teahuyng
"دلیلی برای نگه داشتن رازت نمیبینم، چرا یه دلیل بهم نمیدی ؟" "هر کاری بگی...انجامش میدم" این جمله آخرین ریسمان برای نگه داشتن آبرویش بود. جانگکوک که انگار به جمله دلخواه رسیده بود به آرامی تکیه زد: " راستش فانتزی هات منو کنجکاو کرده..." حرفش را برید ولی اتصال نگاهشان قطع نشد و با صدای بم ادامه داد: "چرا با من انجام...
"من داشتم کمک میکردم" صورت تهیونگ از شدت عصبانیت سرخ و تیره شد. جانگکوک و خیرخواهی هایش بیشتر شبیه به دردسر و فاجعه بود: "چه کمکی؟ داشتی منو خجالت زده میکردی! دلم نمیخواد مامان بفهمه نمیتونم دوستدختر_..." "هی تهیونگا میخوای کمکت کنم دوست دختر پیدا کنی؟" 🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀🌀 کیم تهیونگ متوجه میشه نمی تونه دوست دختر پیدا ک...
'ملودی گمشده' ❞جونگکوک پسر ماجراجویی که، اتفاقی سر از عمارتی قدیمی در میاره، عمارتی که در اون با روح پسر جوونی به نام جیمین آشنا میشه که سالهاست اونجا گیر افتاده.. ❝ ▸▸ ژانر : رمنس، فانتزی، تراژدیک، اروتیک ▸▸ کاپل : ویمین ▸▸ نویسنده : Humoon ▸▸ وضعیت آپ : کامل شده هشدار : این مولتی شات صد صفحهای، شمارو غرق در دا...
هفت سال از ازدواج تهیونگ و جونگکوک میگذره.شب تولد 29 سالگی تهیونگ، شبیـه که تصمیم میگیره به زندگیش پایان بده و جونگکوک رو برای همیشه تنها بزاره. ______________________________________ "انگار لحظات ارزشمندش مثل سنجاقکهای بهاری به سرعت از توی هوا میگذشتن و اگه میخواست اونها رو بگیره و مزه مزهشون کنه، باید بلندتر پر...
My love is an oath, if I can't marry you in this life, I will marry you in heavens, even death will not do us apart.
[زندگی توی ساعتشنی] "اون گرگ سیاه کیه؟" "جفتِ جیمین." "جفت جیمین؟ و تواینجا ایستادی و هیچ کاری نمیکنی؟" یونگی با عصبانیت جواب داد:"چیکار میتونم بکنم وقتی کشش گرگش به سمت جفتشه؟ فکر کردی برام آسونه که جیمین با چشمهای ملتمس بهم نگاه میکنه اما نمیتونه جلوی قدم هاش که به سمت اون میرن رو بگیره؟ آره ما عاشق همیم ولی عشق کا...
- فقط خواستم بهت ثابت کنم، من توی رابطمون عاشق ترم! و تو ترسوتر ----------------------------------- + جونگکوووووک صدای جیغ های آزاردهنده ی تهیونگ وقتی که روی سکوی وسط سالن، برای اجرای مراسمِ فرقه، بسته شده بود، به گوشمون چنگ مینداخت! +کمکککککک و جونگکوک، که صورتشو پشت نقاب مخفی کرده بود، تا کسی اشک هایی که برای اون پس...
[کافه ویولت] تو بارون بودی کیم تهیونگ و من یه چترِ باد برده ------------------------------- داستانِ کوتاه لطفا کافه بنفش رو با عشق و احساس بخونید :) ------------------------------- کاپل: ویکوک، ویمین ژانر: درام، رومنس، انگست
میگن بیمارهای روانی حد و مرز چیزیو تشخیص نمیدن و مرز بین عشقوتنفر فقط یه خط باریکه! ------------------------------- + دوستم نداری؟ از اولشم نداشتی نه؟ پس چرا باهام ازدواج کردی؟ داری انتقام چیو ازم میگیری؟ ------------------------------- توجه! بخش هایی از داستان حاوی سلف هارم میباشد. کاپل: ویکوک، یونمین ژانر: انگست، ر...
A Hybrid Story (Kookv) خواندن این فیکشن عواقبی نظیر بالا آوردن رنگین کمان و اکلیل و دچار شدن به مرض قند را به دنبال دارد. از این رو، از خوانندگان عزیز خواهشمندیم تمامی عواقب کار خود را به عهده بگیرند. لطفا با 'منطق' وارد نشوید. متشکرم. ---------------------------------- ◾ (در حال آپ) تایم آپ: نامشخص کاپل اصلی: کوکوی س...
🔛خلاصه: «یه داستان کلیشه ای که هممون ازش خوشمون میاد.» سلام! اسم من جان جانگکوک هست. 16 سالمه و وقتی 9 سالم بود تمام خانواده ام توی یه سقوط وحشتناک هواپیما به همراه حدود 100 نفر دیگه مُردن. من در طول سفری که همه ی خونواده داشتن به دوست پسر 18 ساله ی عمه ام سپرده شده بودم و وقتی خبرِ فوت تمام اعضای خانواده به اون پ...