I Feel Important [ Completed-Vkook ]
A little part of the story: - جونگ کوکی تهیونگ با صدای بم و خَشدارش آروم صداش کرده بود. جونگ کوک نمیدونست چیکار کنه و خودش و به خواب زده بود. - کوکی میدونم بیداری... بلندشو! تهیونگ با آرامش قاطعی حرفش و زده بود که حتی گستاخ ترین آدم هم میتونست جلوش کم بیاره و هرچی اون میگه رو انجام بده. جونگ کوک آب دهنش و قورت داد و چ...