Your Warm Hands | Namjin
-چیزی که ما داریم ازش فرار میکنیم، خودمون هستیم! -Namjin story✔ Started: 2019, 15 Feb. Finished: 2020, 28 Mar.
-چیزی که ما داریم ازش فرار میکنیم، خودمون هستیم! -Namjin story✔ Started: 2019, 15 Feb. Finished: 2020, 28 Mar.
گربه دست راستش را تکان داد و گفت: در این سمت یک کلاهدوز زندگی میکند، و در آن سمت یک خرگوش. هرکدام را که ببینی دیوانهاند. آلیس گفت: ولی من دلم نمیخواهد به سراغ افراد دیوانه بروم. گربه گفت: اوه! شما چارهای ندارید. اینجا همهی ما دیوانهایم. "این فنفیکشن ادامه داده نخواهد شد." [CHANBAEK × KAIHUN] [Surreal × Psycholo...
فصل دوم 'Randy' همه آدم ها توی زندگیشون به خوب بودن فکر میکنن. اما فکر کردن هیچ وقت کافی نیست جئونی هیچ وقت! Made in pain! ________________ توجه ⚠️ این داستان قصد توهین به هیچ دین، شخص، مکان و... ندارد. تمامی مطالب ذکرشده تنها به این اثر تعلق داشته و وجود خارجی ندارند🚫
[کامل شده] "رَندی" داستان آدم هایی که گذشته شون اونها رو افسار گسیخته کرده. ¬افسارگسیخته ¬ ___________________ _مطمئن باش توی اون اداره کسی رو به اندازه من پیدا نمیکنی که بخواد کل خشابش رو توی دهنت خالی کنه.... مراقب حرفات جلوی من باش عوضی، درسته مدرک قانونی برای قتل هات وجود نداره ولی خوب میدونم چه کارهای ازت بر میا...
تو جامعه ای که رنگ خون تعیین کننده ی طبقه ی اجتماعیه نمیشه دنبال عدالت گشت. شعار مدرسه ی ما این بود... درد زیباست. - پارک جیمین
(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورته,توهم خودت باشه؟ مثلا تو یه جا خواب باشی و... توی دنیایی ک توی سرت سا...
″من مریضتم تهیونگ″ ″مهم نیست″ ″اسم من تو لیست مریضای روانیه″ ″اهمیتی نمیدم...″ ″دوست داشتن من گناهه...″ ″پس در این صورت من یه گناهکار به حساب میام″ کاپل اصلی : کوکوی کاپل های فرعی : یونمین؛نامجین ژانر : عاشقانه، روانشناسی، تیمارستانی، درام، اسمات
***تو کل زندگیش پوچ بوده،بی معنی بوده،یه عوضی بوده! اگه بخواد حساب کنه با چند تا دختر خوابیده و بدبختشون کرده،حساب از دستش در میره! حالش از رابطه با دخترا بهم میخوره ولی دیگه عادت کرده هرشب با یکی بخوابه! پدرش یه سرمایه دار خیلی بزرگه که میخواد پسر 20 سالشو یه کم عاقل کنه!چجوری؟به عنوان نماینده ی خودش تو یه بیمارستان...
๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغشان نمی آمد~ راهش را کج می کرد... پشت چشمی می آمد و می رفت. بارکد تیره...
همراه با دفترچه یاداشت یونگی که افکار و روان افسردش رو توش لقمه ای یادداشت میکنه پیش میریم و از ذهن یه فرد افسرده سر در میاریم. ×××بخاطر داشتن صحنه های خودکشی ممکنه برای همه ی گروه های سنی و سلیقه ها مناسب نباشه پس رعایت کنید... _________________________________________ ♧ fic: puppeteer ♤ couple: taegi ♢ genre: fluff...
میدونم که قول دادم اجازه ندم چیزی بینمون فاصله بندازه ولی میدونی که... رقیب من سرسخت تر از این حرفا بود... . ( Larry Stylinson AU ) Written by: Fatemeh [Fatemeh, stylinson_ff, 2016]
"و نه عزیزِ من، نه. من سی و هشت سال پیش در آلمان متولد نشدم. من توی بغل هیچ پرستاری و در هیچ خونهی اعیانیای به دنیا نیومدم. محل تولد من همینجاست، این اردوگاه نفرین شده، اینجایی که تو دستهای لرزانت رو دورم میپیچی... و بهم این توانایی رو میدی که با دیدنت، هر لحظه و هر ثانیه، بمیرم و یکبارِ دیگه متولد بشم..." [KAIHU...
برای تو هیچوقت اینطوری نبود که بتونم بگم:«اگه من فردا اذیتت کنم، از زندگیت بیرونم میکنی.» تو بههرحال جلوی من دراز میکشی و منم روبهروی تو؛ دستم میاد جلو تا بپیچه دور گردنت، کمرت، رون پات. نگاهم میکنی. بهم میگی اسمم رو دوست نداری و من برام مهم نیست اما، اجازه نمیدم دوباره رویاهام چین و چروک ببندند و تو از این م...
" پـارانوئیــــد " اما هیچکس بیگناه نبود. نه سهون که عاشق دوست صمیمیش شد: «به سایهات نگاه کن. نزدیکتم. در حالی که هرگز نمیتونم لمست کنم. من سایهی توام جونگین!» و نه جونگین که با اسلحهاش قلب دوستِ عزیزش رو نشونه گرفت و بیدرنگ، شلیک کرد. «کسی که شلیک کرد تو بودی، اما کسی که مُرد هم تو بودی.» . MAIN COUPLE: SEKAIHU...
[Completed] :«تو میگی، همیشه چهقدره؟» :«الان مطمئنم چند ثانیه. یعنی، گاهی فقط چند ثانیه.» کاپل:چانهون. ژانر:انگست.
" این مرد، مرده " ... هری لطفا اینو بدون، تمام چیزی که تا ابد میخوام تویی. تو و چشمات که بدون تکون دادن زبونت با من حرف میزدین، تو و حرفات که وقتای ناامیدیم همیشه کنارم بودین، تو و صدات که توی شب بیداریام لالاییم میشدین، تو و دستات - که بی شک شاهکار خلقتن - که مرحمی میشدین برای خستگیای جسم و روحم، من تو رو میخوام هری...
Highest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.
میبوسمت و اسلحه ارو رو سرت نشونه میگیرم من رو میکشی و نوازشم میکنی بهم لبخند میزنیم و از هم متنفریم سکس میکنیم و شمع روشن میکنیم نفرین میکنیم و دعا میخونیم امروز هستی و فردا نه فردا دشمن من هستی و امروز جونت رو برام میذاری امروز من و توییم علیه دنیا فردا من علیه توام مقابل دنیا میبازم و برنده میشی هردوی مارو به دار...
[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
ده بار. ده بار باهام بیا سر قرار؛ بعدش هرچی گفتی رو به عنوان جواب درنظر میگیرم.