❦ 𝐒𝐇𝐘 𝐋𝐎𝐕𝐄 ❦
❣ کامل شده ❣ یه عشقِ پنهان... یه عشقِ شیرین و طولانی... یه عشقِ پر از خجالت... یه اعترافِ شیرین... ❣عشق خجالتی❣ 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 : 𝐓𝐚𝐞𝐧𝐧𝐢𝐞 𝐆𝐄𝐍𝐑𝐄 : 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 / 𝐅𝐥𝐮𝐟𝐟 / 𝐒𝐦𝐮𝐭 / 𝐂𝐥𝐚𝐬𝐬𝐢𝐜
❣ کامل شده ❣ یه عشقِ پنهان... یه عشقِ شیرین و طولانی... یه عشقِ پر از خجالت... یه اعترافِ شیرین... ❣عشق خجالتی❣ 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 : 𝐓𝐚𝐞𝐧𝐧𝐢𝐞 𝐆𝐄𝐍𝐑𝐄 : 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 / 𝐅𝐥𝐮𝐟𝐟 / 𝐒𝐦𝐮𝐭 / 𝐂𝐥𝐚𝐬𝐬𝐢𝐜
منم انسان! تنها بازمانده آدم، یگانه یادگار خشم قابیل، سیمای خشک ابلیس، و آخرین رهرو خداوند، برای رسیدن به نهایتی که نه من و نه ما می شناسیمش. منم انسان! تنها یادگار ابلیس خداوند...
خیلی جالب بود تو دنیایی که یاباید میمردی یا می کشتی ویا تسلیم میشدی وزندگی کردن بامرگ هیچ تفاوتی نداشت چه چیزی باعث می شد که انسانهابازهم برای ادامه ی زندگی تلاش کنن؟ این چه جورامیدی بودکه بهشون کمک میکردتااین زندگی که سرتاسرش روسیاهی و تباهی گرفته بود ادامه بدن؟ شاید یه شهر امن که تنها اسمش سرزبون ها بود وهیچکس نمیدو...
[Completed] تهیونگ، خدای اهریمن، وظیفش تبدیل قربانی هاش به جن بود. جن هارو میکشت و روحشونو به شیطان تحویل میداد. کیم جنی، قربانی بعدیش بود...! Mini Fic - Maxlueslia
درست موقعی که قرار بود چیزی درباره اهنگها اسپویل کنن از پشت کادر یکی از استف ها دست تکون داد و بهشون گفت لایو رو متوقف کنن، کمی بعد لایو رو قطع کردن و دوربین هارو خاموش کردن... اعضا متعجب از جاشو بلند شدن و گفتن: -چی شده؟ همون لحظه پی دی نیم وارد اتاق شد و با عصبانیت گفت: -بعضی از اهنگهای البوم زودتر پخش شدن. ➷ 𝙱𝚘...
"دزدان دریایی" کاراکتر:جیمین (BTS). جنی (BP). جونگ کوک (BTS). رز (BP). هوسوک (BTS) ژانر:دزد دریایی، رمنس، اکشن، فانتزی "سال 1789 قیام قاتلانی باستانی به اسم اساسین ها، گروهی که در سایه ها و برای مردم میجنگن... یک دزد دریایی و یک اساسین با عشقی تمام شده از گذشته ای پیچیده.. اما آیا سرنوشت اونا رو دوباره به هم بر میگردو...
• کارکتر: جیمین(BTS) , جنی(BP) , جیسو (BP) , جین (BTS) • ژانر: هری پاتری. فانتری. رمنس. ترسناک • تـیزر⇜ داستان جادوگر هایی که بعد از شکست در دومین جنگ جهانی جادوگری باید در زمان به عقب برگردن تا چیزی رو در گذشته درست کنن.. .. آره من میترسم...از خودم، از کارایی که میتونم انجام بدم و بعد دیدن از دست دادن کسایی که بر...
جنی درست همون قسمتی که گفت لمس نکنه رو با سر انگشت هاش لمس کرد. به ثانیه نکشید نفس کشیدنش تغییر کرد، قفسه سینهاش بالا و پایین میشد و تند تند نفس میکشید... چشمهاش رو روی هم گذاشت و لب تر کرد: -چرا اینکار رو میکنی؟ به قدری محکم لبه های وان رو نگه داشته بود که رگ های دستش برجسته شدن و سر انگشت هاش به سفید تغییر رن...
به آرومی پلک هاش رو از هم فاصله داد. با باز شدن چشم هاش سردرد بدی به سراغش اومد جوری که حس میکرد شخصی درحال تیر زدن به سرشه! احتمال میداد این سر درد بخاطر اثرات بیهوشی بوده باشه. چند بار پلک زد و سعی کرد اطراف رو ببینه اما به جز تاریکی مطلق چیز دیگهای نبود. با باز شدن در روشنایی کمی به چشم های غرق تاریکیاش برخورد...