Select All
  • Sunday[L.S] [Completed]
    12.7K 3.8K 20

    "بهاران ز شوق زمزمه ی ارغوان عشق برایت، تمام شب دیده بر هم نخواهم گذاشت. تو ای سپیدار سرخ، تو ای معنای "بودن" میان شیون های آسمان، چه بگویم ز تو؟ ز این برهان خاموش، که چه وسعتی دارد این حجم از نبودن! و تو ای خورشید طلوع نکرده ی من، کجا مانده‌ای؟"

  • Words[L.S]
    55.6K 11.1K 70

    باید از همان اول میفهمیدم که داستان ما عشق نبود.. داستان ما روحی بود که درون زندگی‌مان جریان یافت.. و دست ترسناک مرگ آن روح شیرین را با خود برد.. باید میدانستم که من و تو..عاشق نیستیم.. من و تو زندگی هستیم که درون هم میجوشیم..! ایده:98/1/4 Words have power💚💙

  • NIAZ.
    9K 2.4K 16

    من آدم نگاه کردنم؛ آدم‌ داشتن نبودم هیچوقت.

    Completed   Mature
  • SPRING [L.S]
    4.4K 1.2K 18

    [Complete] •short story [کاش بهت میگفتم.میگفتم که من رو نفس بکش هری؛ طوری که انگار هیچ وقت قرار نیست بازدمی در کار باشه.من رو حبس کن درون ریه هات.میبینی که بعد چطور ریشه میزنم و گل میدم و تنت رو زنده نگه میدارم.] ⚠️اگر فکر میکنید داستان های غمگین با روحیتون سازگار نیست نخونید. -اینجا خبری از اسمات نیست! -معرفی و ووت ف...

  • let me in (z.m) CoMpLeTeD
    2.2K 542 6

    [completed] تو همون قطره بارونی بودی که از یه ابر سیاه رو قلبم چکید و شکوفه زد. یه سایه بودم و خورشید بالا سرم تو بودی، این تصمیم من بود که با تو تضاد ایجاد کنم یا بذارم زندگیم به همون خاکستری بودنش ادامه بده. تنها کاری که رو دوشِ تو گذاشتم این بود که اجازه بدی عشقم رو بهت نشون بدم نیلوفرِ آبیِ من.

    Completed   Mature
  • FALLING~larry~
    6.3K 1.5K 11

    \completed/ و از همان صبح به بعد، دیگر افتابی برایش طلوع نکرد. خنده ایی به سراغش نیامد. "جانش"او را ترک کرده بود و جسمش، بیهوده زندگی میکرد تا به پایان برسد... Larry story

    Completed  
  • Him & I [L.S]
    13.9K 3.9K 59

    [complete] از تلاش برای برگردوندن پسر، دست برداشته بود. اون فقط وقتی خودش میخواست، برمیگشت؛ تو خواب ها و رویا ها و آشنا پنداری های در هم شکسته. مثلا وقتی لویی به سمت محل کارش رانندگی میکرد، یهو چشمش می‌افتاد به پسری قد بلند با مو های فرفری که کنار خیابان ایستاده. برای لحظه ای نفس گیر، میتونست قسم بخوره که خودِ خودشه. ...

  • blou moon
    3.5K 969 7

    [completed] او به دور من می‌چرخد و تو به دور او... او عاشق من است و تو عاشق او چرا نمی‌شود فقط تو باشی بدون او؟

    Completed  
  • Irresistible [L.S] *Completed*
    32.6K 6.5K 37

    چون تو برای من خواستنی، ممنوع، و هر چیزی بین این دو مفهومی. و من به سادگی نمیتونم مقاومت کنم...

    Completed  
  • Blue Dreams Store
    7K 1.9K 13

    هرکسی دنیا رو جوری میبینه که خودش دلش میخواد؛ دنیای ینفر سیاه، دنیای یکی بنفش و هر آدمی، زندگی رو یچیز میبینه؛ اما اون پسر زندگی رو توی کوچکترین چیزها پیدا می‌کرد. چیزهای کوچیکی مثله سطل رنگ ابیش و بوسه های اون مرد Ziam short story

  • Eternal(ziam)
    2.2K 634 12

    لیام، پسری که باغ پرتقال داره و به جز موسیقی هیچ صدایی رو نمی شنوه و زین،دانشجوی رشته موسیقی، برای اینکه بتونه با لیام صحبت کنه، باید برای اون پسر شعر بگه

  • •Fading• [L.S]
    212K 31.5K 48

    [Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب‌ رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی‌ طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای...

    Completed  
  • medelive
    10.4K 3K 21

    {°completed°} به نام ستاره‌های شمالی سرزمین سبز نگاهت پرستیدنی ترین معبود من، و قسم به پرتوان درخشان شفق نفس گیر لبخندت، امروز و فردا و تا به ابدیت؛ تا روزی که هفت آسمان به زانو نشیند و خورشید و ماه در تلاطم پرواز امواج اقیانوس آرام عشق بازی کنند، جسم و جان و روح و روانم را پیشکش نگاره‌ی افسونگر نرگسی‌های مست چشمانت م...

    Completed  
  • ○DeMiurGe◎
    69.3K 15.1K 58

    +Larry & Ziam Futuristic Novel× من خلقت کردم, بهت جون دادم, تا واسه من باشی و به خواست من زندگی کنی... طوری که وقتی اراده کنم بمیری و وقتی بخوام زنده بشی! من خداتم هروبات, با من روی آتش دریا برقص, خون بریز و روش پایکوبی کن... واسه من زندگی کن! :فنفیک دارای محتواییست که شاید برای همه مناسب نباشد! +×+×+×+×+×+×+×+×+×+×++...

    Completed  
  • (SomnAmbUliStic)+%5÷7=42
    76.3K 15.5K 38

    (Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورته,توهم خودت باشه؟ مثلا تو یه جا خواب باشی و... توی دنیایی ک توی سرت سا...

    Completed  
  • Hanahaki[L.S]
    10.2K 3K 18

    مثل زخم، مثل درد، مثل ماه نصفه و نیمه. [Completed]

    Completed   Mature
  • Dare To Remember (L.S) - Completed
    210K 29.8K 74

    صداهايي كه توي سرم مي پيچند، همانهايي اند كه كابوس شبم شده اند؛ همان درد و همان گيجي و همان... بدون شك بخش بزرگي از عذاب امروزمان، گذشته ايست كه رقم خورد و درد پاشيد به روحمان و زخمش به جا ماند حتي براي آينده اي كه هنوز نيامده. _ تو چي؟ تو هم درد مي كشي؟ پاسخي كه بايد بدهم، كلام و صدا نمي خواهد؛ نگاهم فرياد مي كشد و...

    Completed  
  • Mr taster [Larry.Stylinson]
    51.6K 11.8K 23

    [{کامل شده}] برای این که تو مسابقه بزرگ آشپزی ایتالیا شرکت کنی نیاز داری یه سر آشپز موفق تمام فوت و فن پاستا پختن رو بهت یاد بده و چه سر آشپزی میتونه بهتر از لویی تو یک ماه از هری یه ستاره برای آشپزی ایتالیا بسازه؟؟ Lou, top Happy ending °°^^{Cover by notoriouse} °°^^ تاریخ شروع : 22 اسفند هزار و سیصد و نود و نه. 1...

    Completed  
  • I've waited so long...
    510K 61.3K 67

    زیباترین آدم هایی که تا کنون شناخته ام، آنهایی بودند که شکست خورده بودند، رنج میکشیدند، دچار فقدان شده بودند و با این حال راه خود را از اعماق درد و رنج گشودند و بیرون آمدند این افراد، یک حسی از قدردانی، حساسیت و فهم زندگی داشتند که آنها را پر از شفقت، ملایمت و توجه عمیق و عاشقانه میکرد زیبایی این افراد، اتفاقی و بی س...

    Completed  
  • heartlight
    18.3K 4.7K 24

    [completed] 'من نمیخوام این اعتیاد مرگبار رو ترک کنم... من نمیخوام خودم رو از گرداب عمیق اسرار تیره‌ام بالا بکشم؛ اما تو مخدر خماری و مسکن درد‌هام باش تو گرمای استخون‌های یخ زده‌ام باش تو نور قلب تاریکم باش... '

    Completed  
  • • THΞ WINDOWS |L.S|
    11K 2.6K 24

    ❧ Larry Stylinson 🌱 •ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ• - فقط یه لمس کوچیک لازمه تا اشک هاش رو دیوانه وار شلیک کنه! چه برسه به دستهایی که احاطش کرده بودن.. انگار تنها چیزی که واقعا نیاز داشت همین بود! همین گوی کوچیکی که هیچ چیزی غیر از خودشون و احساساتی که جریان داشت توش نفوذ نمیکرد.. و چی میشد اگه این تنها چیزی باشه که میخواست تا ا...

    Completed  
  • MiDnigHt SuN
    825 272 13

    من ژاله‌ی پژمرده‌ی تبعید شده به عمق خاموشی‌ام و تو یگانه روزنه‌ی زندگی بخش گلبرگ‌های خشکیده و درمان ریشه‌های مرده و تن رو به افولِ این بذر خفته در نطفه!