Brat Omega
امگای لوس تهیونگ به امگای رو به روش خیره بود. بوی قهوه ی توی کافه بینیش رو پر کرده بود ولی بازم میتونست عطر شیرین وانیل و توت فرنگی جیمین رو حس کنه. چند بار پلک زد. - پس داری میگی که میخوای من نقش نامزد قلابیت رو بازی کنم؟ - آره - و حاضری بابتش بهم پول بدی؟ - البته ... وگرنه که قرارداد کاری نیست... - چقدر؟ - خب....ده...