How To Get Number One On Wattpad
ترفند ها و راه هاى كه به شما براى نامبروان شدن و پيشرفت تو واتپد كمک ميكنه. Lisarius 2019
ترفند ها و راه هاى كه به شما براى نامبروان شدن و پيشرفت تو واتپد كمک ميكنه. Lisarius 2019
- نمی تونی بری. این پایان بحثه. تهیونگ حس عجیبی داشت، انگشتاش مور مور می شدند و شکمش یه حالی بود. ولی خودشو جمع کرد و خیره به اون چشم ها با لحن محکمی گفت: - این کارو نکن. نمی دونی چقدر می تونم دیوونه باشم. زندگیتو جهنم می کنم. جونگ کوک لبخندی زد، ولی فاقد شوخ طبعی بود. - اگر تو دیوونه ای، من از تو دیوونه ترم. صداش تیز...
_ من یه پدر مجردم _ دوستت دارم _ من یه دختر 3 ساله دارم... _ دوستت دارم _ من فقط باری سنگین روی شونه هاتم.... _ دوستت دارم پتال....و هیچ اهميتي به این ها نمیدم ↴ేخلاصه چیزی درباره اثر پروانه ای میدونید؟ میگن حتی بال زدن یک پروانه هم میتونه روند جهان رو تغییر بده. یونگی با تک تک وجودش به این قانون باور داشت. اگه...
(یاقوت سرخ) ❥⋅•⋅•┈┈┈┈⋅•⋅•⋅❥ _به صدای قلبت گوش کن و هرکاری که گفت، همون کارو انجام بده +از اعتماد کردن به قلبم پشیمون نمیشم؟ _اعتماد به قلبت پشیمونی میاره و اعتماد به عقلت حسرت...تو کدوم و ترجیح میدی؟ +به قلبم گوش کردم... _خب...چی گفت؟ +میشه بغلت کنم؟ ❥⋅•⋅•┈┈┈┈⋅•⋅•⋅❥ کاپل:کوکمین_سکرت ژانر:تاریخی_درام_فانتزی_کمدی_سف...
جئون جانگکوک که هیچ علاقه ای به همسرش پارک جیمین نداشت به او خیانت می کند وترکش می کند حالا سرنوشت این دو چه خواهد شد؟ کاپل اصلی:کوکمین روز اپ:نامعلوم شروع:2022 پایان:.......
[فصل اول پایان یافته] داستانی دربارهی آدمهای از دست رفته، قولهای فراموش شده، آدمهایی که وارد بازی پیچیدهی سرنوشت شدن. آیا اونها میتونن در این جنگ خونین از جوونههای عشقشون محافظت کنن؟ " _ چشمهات بسته بود و همین که بالا سرت ایستادم بغلم کردی... اگه یهنفر دیگه بود چی؟ + توله ببر من داره حسودی میکنه؟ _ سعی نک...
نیمهی روح اون پسر، یک ببر بود! . . . . ژانر: تاریخی|افسانهای|معمایی|رمنس|اسمات با الهام از سریال زیبای The Untamed و Dark و همچنین، رمان مشهور The Husky and his white cat Shizun تکمیلشده✓ به قلم بلکاستار موزهی داستان که شامل موسیقی و فنارتهای شماست: @TheHeartFF
-هیونگ میگم اون عروسک تبدیل به یه انسان زنده شد!! +یونگی تو دیوونه شدی همچین چیزی امکان نداره! "اگه یه شب از خواب بیدار بشی و بالا سرت یه عروسک زنده رو ببینی چیکار میکنی؟؟" ... 🩷فیک:معجزه در خانه من 💬ژانر:فانتزی،تخیلی،کمدی،عاشقانه 🖇️کاپل اصلی :یونمین ،ویکوک 🔗کاپل فرعی :نامجین ▫️روز آپ:پنجشنبه ها
- چی میشه که کیم تهیونگی که عاشق زدن ویولنه یروز ویولنشو گم کنه و اون رو شکسته جلوی کاخ سلطنتی پیدا کنه؟ . . - چطور دلت اومد آخه؟ دستی که رو دهنش گذاشته بود تا هق هق هاشو خفه کنه رو برداشت . اشک هاشو با استین لباس توریش پاک کرد ولی این کار باعث قطع اشک های مرواریدیش نشد . - تو که نمیدونستی خیلی برام ارزشمنده چرا اینک...
خونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک کرد پول نسبتا زود به حساب من واریز شد. بنابراین دیگه دلیلی نداشت که او...
Chosen|منتخب شما به صرف چای گوچانگ و شراب مرغوب برنج دعوت شدین پس،لطفا چند ده پارتی مهمون ما باشید. خلاصه:تهیونگ ، نوجوانی که الهه ماه پس از قرن ها از خواب بیدار شده و با عطا کردن موهبتش به فرزند عزیز کرده ش ، در یک شب مسیر زندگیش رو عوض کرده و تهیونگ حالا به دام امپراطور اون قصر بزرگ افتاده بود. کاپل:کوکوی-kookv کاپل...
"من همسرتم، من با تو ازدواج کردم. من عروسک لعنت شدهات نیستم." تهیونگ حالا با صدایی که از خشم میلرزید گفت و جونگکوک چهره ناراحتی به خودش گرفت و گفت:"تحت تاثیرم قرار دادی که، حالا چیکار کنیم؟ بگم هرچی تو بگی؟" اُمگا محکم لب پایینش رو از حرص گزید و جونگکوک با حرص گفت:"آره اُمگا، تو عروسک من نبودی. تو عشق من بودی، تن...
|~sans toi~بدون تو~|👣 ✰کاپل: یونمین~نامجین ✰ژانر:جنایی~مدرسه ای~رومنس~اسمات ✰زمان آپ: یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه ✩پسری که به دلیل جابه جا شدن خونه اش مجبور به عوض کردن دانشکده اش میشه فکر میکنه زندگی عادی داره و نمیدونه چه چیزایی در انتظار اونه، او.....✩ -میفهمی دیگه نمیتونم..؟ کشش ندارم...حوصلت هم ندارم.. Everyone th...
A fearless modern girl decided to ignore the real history and go with her flow. Becoming a proper young lady who is abandoned by her own family was indeed hard. However, the worst has yet to come. Until one day, she was summoned to go back to her family manor. ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ••• His presence alone exudes the...
《پل افسوس پلی که آخرین روزنه ی یک زندانی برای دیدن زیبایی های ونیزِ》 تهیونگ صاحب هتلی در ونیز ایتالیا، ایمیل مشکوکی دریافت میکنه... ایمیلی که یک غریبه رو به مدت ۶ ماه به زندگیش گره میزنه... تهیونگی که میخواد هر طور که شده سر از کار های مرد دیگه در بیاره اما در ازاش قلبش رو بین جستجو هاش گم میکنه... _قانون اول هتلداری...
تهیونگ، یکی از مافیا های خطرناک کره، که برای انتقام مرگ همسرش از نخست وزیر کشور تصمیم بر دزدیدن پسرش میگیره... ولی فقط داستان مرگ همسرشه...؟! جونگکوک عاشقی که با سن کمش عشق این مرد رو توی سینه داره و با اذیت هایی که از طرفش میشه میتونه به زندگی ادامه بده یا نه؟ این عاشقانه ها قراره چطوری پیش بره؟ ما مرگ معشوق یا با د...
خیابونهای سرد شهر با قدمهای پسری آشنا هستن که زندگیش توی مسیر کارش مختصر شده... چیزهای زیادی توی زندگیِ تهیونگه که دنیای اون پسر دبیرستانی رو تاریک کردن ولی جونگکوک به عنوان دبیرش چه جایگاهی میتونه توی این دنیا داشته باشه؟ _________________ ممنوعه | کامل شده ژانر: انگست، روزمره _________________ این داستان فقط متعلق ب...
🃑𝓖𝓪𝓶𝓫𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓗𝓸𝓾𝓼𝓮🂱 {ژانر: جنایی/مافیایی/انگست/اسمات/عاشقانه/خشن/معمایی} {کاپل:ویکوک} {Tea:top} {⛔تا مدتی متوقف شده⛔} {کاپل فرعی:نامجین , یونمین } {زمان اپ:هر وقت به شرط ووت رسید} {15 سال مثل طوفان براش گذشت. پونزده سالی که رد های عمیق و دردناکی از خودش به جا گذاشته بود به هر قسمت از بدنش که نگاه...
جئون جونگوک امگای سودجویی که یه شب با آلفای مستی می خوابه.. بعد چند ماه از اون قضیه آلفا پیامی رو از امگا دریافت می کنه.. «من توله ی تو رو باردارم..!» (در حال حاضر آپ این بوک متوقف شده)
﹝ایزد﹞ -واسم مهم نیست خدای لعنت شده مصری! اگه میخوای منو لمس کنی باید التماس هاتو بشنوم کاپل اصلی: ویکوکمین کاپل فرعی: یونمین ژانر: سفر در زمان،فانتزی،اسمات،تخیلی،رمنس نویسنده:پارک کارینا وضعیت: در حال اپ تهیونگ و جونگکوک تاپ جیمین باتم
+ معذرت میخوام... دیگه الف یا نیمهالف یا اون لفط مزخرفی که ساختم صدات نمیکنم... بهم بگو چی صدات کنم؟ اسمت چیه؟ اون چشمهای آبی لرزون درست جلوی چشمش بود. موهای سفید ابریشمیش روشون افتاده بود، گوشهای کشیدش زیر همون موها و صورت رنگ پریدش که نشون میداد هیچ خونی زیر پوستش جریان نداره. هر چی میخواست باشه. زیبایی اسرار...
جونگکوک از وقتی چشم باز کرد فقط تهیونگ رو میشناخت. توی پرورشگاه تهیونگ همیشه مواظبش بود و خودش رو فداش میکرد ، حتی الان هم تهیونگ مثل یک الماس باارزش ازش مواظبت میکرد الماسی که خیلی ها میخواستند با دزدیدن یا شکستنش کیم ویکتور رو نابود کنند.... _________________ بخشی از داستان : سیگار رو از بین لب هاش برداشت و همونطو...
اسم : با من برقص کاپل ها : هیونلیکس ، مینسونگ ژانر: اسمات ، رمنس ، انگست، مدرسهای، امپرگ آپ: پایان یافته❗ خلاصه: هیونجین تو ۱۵ سالگی متوجه علاقه شدیدش به رقص باله میشه و تصمیم میگیره به دنبال رویاش بره و برای پیشرفت، تو مسابقه شرکت کنه... اما چی میشه دقیقا وقتی ۳ هفته مونده تا مسابقه برای پارتنر دنسش مشکل پیش بیاد...
پایان یافته 🏳 •fic: pupilla opia •Couple: kookmin • angst/ romance/smut " تو تنها شوخیِ خدایی که دارم با دو تا دستهام بغلش میکنم! تو تنها شوخیِ خدایی که میخوام ببوسمش..! "
[completed] تهیونگ آلفای دست و پا چلفتیه که فکر نمیکرد تو یکی از روزهای عادی زندگیش تو شیفت بیمارستان، جفتش رو ملاقات کنه؛ اونم نه هر ملاقات عادی، اون امگا باردار بود!! حالا دست تقدیر چطوری اونها رو بهم میرسونه؟ جونگکوک زیباش بهش روی خوش نشون میده؟ Taekook Smut, romance, fluff, comedy, Mpreg +16
کاپل اصلی:هیونلیکس. مینسونگ. چانمین کاپل فرعی:هیونین. چانگلیکس. ژانر:فول اسمات. دارک. رمنس. کمی خشن. امپرگ روزهای اپ:شنبه ها
هشت سال از ازدواجشون گذشته بود. جیمین خودش رو با وجود جونگکوک و دختر کوچولوشون، خوشبختترین فرد دنیا میدونست. اما همه چیز با پیدا کردن اون دفترچه قدیمی عوض شد. دفترچهای که جونگکوک در اون خاطرات عشق قدیمیش رو نوشته بود... ɴᴀᴍᴇ: ᴛʜᴇ ɴᴏᴛᴇʙᴏᴏᴋ ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴋᴏᴏᴋᴍɪɴ ɢᴇɴᴇʀ: ᴏᴍᴇɢᴀᴠᴇʀꜱᴇ , ᴍᴘʀᴇɢ , ʀᴏᴍᴀɴᴄᴇ , ꜱʟɪᴄᴇ ᴏꜰ ʟɪꜰᴇ , ꜱᴍᴜᴛ ✅ ت...
(کامل شده) "-یه آشپز اوتیسم؟!!!..... شوخیت گرفته؟؟.... نه نه نه به هیچ وجه اجازه نمیدم تو تیمم باشه!!" داستان تهیونگ آشپز با اختلال اوتیسم و جونگکوک سرآشپزِ سختگیر. شیپها:کوکوی،یونمین (این فف شامل شیپهای استریت اعضای بنگتن با عضو عزیز توایس،داهیون "جین و داهیون" و عضو عزیز بلکپینک،جیسو "نامجون و جیسو" هستش. کسایی ک...
•࿇BTS VER࿇• _"میدونم تو کی هستی...میخوای باهام چیکار کنی تو اتاقت؟" بدن بی جونش فقط کمی تونست خودش رو نگه داره و بعد از شاید فقط پنج ثانیه،به سمت زمین سنگی زیر پاهاشون سقوط کرد...اما فرمانده که میدونست دیر یا زود این اتفاق میفته،خیلی زود گرفتش و از روی زمین بلندش کرد... به سمت در و اتاق خودش راه افتاد و رد نگاه وحش...
شاهزاده ای مطرود که با تکیه بر سایه ها به اوج باز میگردد... یکی از سرباز ها جلو اومد و گفت: _قربان قصر شمالی کامل به دست کودتاگرا افتاده دارن دنبال شاهزاده میگردن لطفا سریع تر از قصر خارج بشید. تهیونگ با نگرانی نگاهی از بالا به پسر کناریش که هر لحظه مضطرب و رنگ پریده تر میشد کرد و سری تکان داد. دست حیمین رو کشید...