Cold coffee
در آغوشم بگیر و نجاتم بده ، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه ها میبینمش. این داستان فصل دوم (چای تلخ) bitter tea هست پیشنهاد میکنم حتما فصل اول رو بخونید کاپل فصل دوم :هیونین. چانمین.مینسونگ
در آغوشم بگیر و نجاتم بده ، قاتلی به دنبال من است که گاه به گاه در آینه ها میبینمش. این داستان فصل دوم (چای تلخ) bitter tea هست پیشنهاد میکنم حتما فصل اول رو بخونید کاپل فصل دوم :هیونین. چانمین.مینسونگ
~پیانوی زندگی~ Couple: Hyunlix, changlix,minsung Genre:Romance,drama,Angst,school life داستان حول زندگی لی فلیکس، احساسات و افکار اون میچرخه...نوجوون ۱۸ ساله ای که توی کافه مون لایتِ عزیزش زندگی میکنه و هرروز برای در و دیوار از احساسات بی پایانش به هوانگ هیونجین، همکلاسی جذابش میگه...ولی ایا همه درد و رنج زندگی فلیکس...
🔮 Haumea 🧬 Romance • Smut +18 • Omegaverse • Mpreg • Happy end 🥂 Chanbaek • HunHan • KaiSoo • KrisHo 🎩 writer: El ( Elnaz_CH ) 👤 ❄ Editor: Luira ( Eli ) • - من و تو خیلی وقته راهمون از هم جدا شده! از وقتی که احترام همو نگه نداشتیم و همو خورد کردیم! - من و تو راهمون جدا شد و دیگه هیچی نمیتونه ما رو سمت هم برگردون...
✤ خلاصه↶ طلاق، بنظر میرسید آخرین راه نجات بکهیون و چانیول بعد از ازدواج فاجعه بار یک ساله شون باشه. ولی چی میشه اگه سرنوشت بعد از دوسال زندگی سینگلی و رابطه های بی ثمر دوباره رومئوهای بد اخلاقو بهم برسونه؟! ✤ کاپل⇜ چانبک ✤ ژانر⇜ فلاف، کمدی، رمنس ✤ محدودیت سنی⇜18+ ✤ نویسنده ها⇜ Emerald & Jisaw ✤ وضعیت⇜تمام شده #1...
🪽 بنگ هیونجینِ ۲۰ ساله، دانشجوی زبان؛ پسری که به دوستِ پدرش علاقهمند شده و سعی میکنه تا زندگیش رو به حالت نرمال نگه داره. اون خوش گذرونه و دوستای زیادی داره که باهاشون وقت بگذرونه؛ زندگیش از نظر خودش عجیب اما دوست داشتنیه. اما واقعا میتونه مقابل دوست پدرش، سو چانگبین، مقاومت کنه؟ • DewDrop • Couple(s): ChangJ...
An ill-fated reunion between two ex-boyfriends results in something much more complicated. Is it even possible to patch things up between the two males that still absolutely love each other? ★ exlovers!au, vacation romance ★ eventual smut ✎ NOV 12. 2021 - FEB 12. 2022 100,000+ WORDS
Completed دیوونه شده بودم نه؟ شده بودم دیگه. وگرنه کی دم مرگ، میره سراغ اکسش و بهش میگه «بهم بگو شب بخیر.» .•••. "یه... یه سوال بپرسم؟" عقلم بدون اطلاع قلبم عمل میکنه. دلم از چیزی که میخوام بپرسم مطمئنه، مغزم نیست. دلیل و منطق میخواد، مدرک میخواد. اطمینان میخواد... لعنت بهش که نمیتونه از بین آرایهها بکشه بیرون...
داستانی از هیونجین ، نقاشی که بعد از عمل پیوند قلب مادرش به لی فلیکس، نویسنده دورگه ای که درسشو ول کرده بود زندگی براش روی دیگه ای از خودشو نشون میده و چی میشه اگه این بین اتفاقاتی بیوفته که همه چی رو تغییر بده؟! « - بهم گفتی فودوشین، این یعنی چی؟! هیونجین به چهره خنثی پسر کناریش زل زد، زیادی زیبا بود: - اول بهم بگو...
"I'm not tryna be romantic but I'll let you hit it from the back just so you don't get attached" +. - +. - +. - In which Jisung and Minho are best friends and find each other waking up in the same bed after a night out. Only to become friends with benefits. +. - +. - +. - +. - Texting au/best friends to lovers au/ fr...
-کامل شده- مینهو با رفتنش همه چیز رو خراب کرد. رابطه دوستیش با اون جمع شاد، صمیمیتش با جیسونگ..مهم تر ازهمه..زندگی جیسونگ ! مینهو با رفتنش کبریت انداخت به باروت قلب سوخته جیسونگ..و باعث شد اون تبدیل بشه به کسی که هیچکس توی خواب هم نمیدید. حالا مینهو برگشته..ولی هیچ چیز شبیه قبل نیست. هیچ چیز..حتی جیسونگ. • بوسه مرگ •...
Jisung was exactly what Minho needed in his life: a ray of sunshine. "Minho can't live without Jisung, but Jisung can live without Minho" TW: Lots of angst Talks about depression, mental illness Mentions of suicide, SH Also: Fluff, Smut I don't own any of the characters, but I do own the story :)
Text fic :) Jisung only lives for two things: sex and alcohol. He's avoiding love like pest, but ends up getting faced to someone he didn't expect: Lee Minho. TW: curse / dirty language smut Talks abt abusive relationships
کیم سونگمین پلیس محتاطی که به خاطر انتقامی که داره، دست به هرکاری میزنه حتی اگه به قیمت از دست دادن دوبارهی زندگیش باشه. ژانر: عاشقانه/پلیسی،مافیایی/انگست/روانشناختی کاپل اصلی: چانمین کاپل فرعی: مینسونگ/جونگین(استریت)
Being a father at such a young age was never something he had hoped for, nor something he feels able to do. It's complicated, and suddenly, his entire life changed, and maybe for the worst. What changed the most, was his relationships, who only got weirder and emptier. Until he met him. Who was weird enough. Not mpreg...
از زمانی که مینهو توی شکم مادرش بود، چان و مینهو بهترین دوستان هم محسوب میشدن. یه جایی میانهی این راه و زندگی پر شده از همدیگه شون، چان میفهمه که عاشق مینهو شده. اما اعترافش به مینهو خیلی ناخواسته و ناگهانی و دردناک انجام میشه. باید دید آیا احساس مینهو هم نسبت به هیونگ و بهترین دوستش متقابله یا نه... •فلاکس داستان ب...
"[...] it's like I'm sabotaging myself, like I want to stop myself from being happy, like I'm no longer allowed to be happy. A way to atone for my guilt." Hyunjin after years of loneliness, fear and angst, decides to do something for himself for once. Thanks to his decision, he will meet a certain someone, someone who...
یک عشق... یک رابطه... یک وابستگی... یک کنجکاوی... یک بازی... یک زندگی... میتونه ممنوعه باشه... ممنوعه فقط به معنای اشتباه و غلط بودن، نیست... میتونه یک گناه باشه... گناهی که شیرینه... مجذوب کنندس... اغواگرانس... مثل الکله... یا شایدم یه زهر سمی و مرگبار اما... مرگی خودخواسته که حاضری زهر رو بچشی و فقط همون چندثانیه اخ...
این نخ های وصل و پینه شده که تکه های نامنظم و کوچک و بزرگ قلبم و روحمون رو مثل پارچه های چند رنگ شده بهم وصل میکنه گویی یک عروسک با پارچه های چهل تکه میدوزی تا دوباره مثل روز اولش بشه...اینها همون قطره های اخر برای حفظ جاذبه ی بی رحم و بی قانونی به اسم رابطه و عشقه...همون مقاومتی که با وجود زخم های باز و عمیق لایه های...
او را تماشا کردم، درتاریکی. میخواستم از او محافظت کنم و او را در امان نگه دارم... _چانمین_مینسونگ_هیونین ژانر:درام_اسمات
"Do you dance?" His jet black hair, slicked back revealing his forehead with the slight drops of sweat lingering there made Jisung loose his sense. "I-I.." He stuttered. "I've never been taught.. Your style.." He looked down blushing. Taking a grip of his waist, Minho grinned "Let me show you baby" +. - +. - +.-+.- Th...
Minho was the prince of his family. Raised in luxury and riches. Always expected to act prim and proper. Be submissive and obey every order. He was forced to marry and he's unhappy. Depressed and scared too. But a happy-go-lucky guy comes into his life and changes all that. The guy's name is Bang Chan. He's a free spi...
Now a big time Rapper, Bang Chan has everything he ever wanted but he lost something while he was consumed by the fame. Or rather someone. Will his memories come to light again or has his fame just taken over? Hyunjin thought he could handle it all, but it was too much. He caught him being unfaithful and it broke him...
"One of us lying, wishing he were somewhere else instead" °°°°°°°° In which Jisung returns to Korea after two years of being away... Only things aren't exactly as they were anymore. Disclaimer!! This is a sequel to The Man That Got Away xx I reccomend reading that one before this to avoid confusion xoxo
"With hope you burn up, tomorrow he might turn up" In which Minho's family take in an exchange student for the year from England. And Minho hates him.... Or at least he tries to. +. - +. - Texting/ written chapters cuz I can't stick to one thing😜😜 #78 in minsung💪🌼 #1 in minsung❤️🌼
[COMPLETED] Jisung and Minho's story starts with a kiss. A kiss of revenge. But both of them didn't know it would lead to much more than that. - Basically brothers best friend/fake dating - #2 ~ minsung 04/02/23 #2 ~ minho 04/05/23 #1 ~ straykids 04/06/23 #1 ~ hanjisung 04/07/23 #1 ~ leeknow 09/23/23 #1 ~ jisung 09...
Hyunjin's mom made him a babysitter for her friend's daughter. He was convinced he will be alone with the girl in the house. Well he was wrong... Started: 24.01.19 End: 23.06.19
"I wouldn't blame you if you tried to walk away. But I want you to stay". Lee Min ho, full time being emotionless, best friends with a crazy Australian, school's number one student and holding the reputation of being the 'cold heart prince' becomes dorm mates with Han Ji sung, a broken fragile boy, Finding themselves...
//Omegaverse🔞// ⚠️ This story contains; Sexual Assault • GR*pe (chpt 1only) • Trauma • Little violence • ⚠️ If you're uncomfortable reading any of that, please skip the marked area, or don't read this story. I sincerely apologize if those warnings affect someone. --- 6 years ago Felix went into heat in his 'ex' bes...
"Killing them won't bring him back...it won't fill the emptiness in your chest" "Then what will...? What could I possibly do to feel alive, even for just a second...? I just want to live again" "Then kiss me." Best rankings: #2 in minsung #8 in minsungfanfic