قصهی غصه
عشق میتونه عجیب باشه....
Highest ranking: #1 in fanfiction [complete] by sadafiiiii تو کی هستی؟ یه فرشته از قعر جهنم... زین مالیک پسری که حامله شد
_ نشستم کنار پنجره، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.. + بعدش رفتی دنبالش؟ _ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده.. + بعدش چی؟ رفتی دنبالش؟ _ نه رفتم همه وسایلش رو جمع کردم که یادگاری ازش نمونه... + انداختی دور؟؟ _ نه، گذاشتم تو انبار.. + باید از شرشون خلاص میشدی... _ دیوونه شدی احمق؟ شاید برگرده!
از نظر خیلیا؛ ′درد′ ادمو نابود میکنه،، ولی در واقع ″درد میتونه به ادم قدرت بده″ •درد رو میشه شبیه یه شیِٔ زیبا تو قلبت نگه داشت.•
- چند روز دیگه میشه دو هفته که با هم زندگی میکنیم. شروع به حل پرونده کردیم. من راجع به پرونده ها مینویسم. مشکل پام برطرف شده و خانم هادسون وقتایی که تو نیستی بهم میگه حال تو هم بهتر شده! و من شنیدم وقتی لوکاس گفت که تو قبلا با مرد ها قرار میزاشتی. فکر میکنی شانس اینو داشته باشم که بیشتر بشناسمت؟ نه به عنوان یه همخون...
این شب ها رو بزن به حساب شب های بیخوابی که به یاد تو نفهمیدم چجوری روز شدن #johnlock
قلب آدمی مثل یه جام میمونه، بدون عشق، خالی و بی معنیه، اما فقط کافیه به یکی وابسته بشی، این جام از شراب احساسات لبریز میشه. زمانیکه بالاخره شهامت اینو داری که این جام و به کسی که دوستش داری بدی، به خود فرد بستگی داره، که با تو مست بشه، یا جام و نگه داره، یا اونو بشکنه، و تو، اونو شکستی.. و من موندم و هزاران تیکه ی بی...
" دنیا عجیب جای بی رحمیه. تا قبل اینکه کسی و از دست ندادی، نمیتونی جای خالیشو حس کنی. پس بهتر نیست قبل از اینکه این اتفاق بیوفته، حرفاتو بهش بزنی؟.. "
وقتی دیگه از همه چیز بردی و نمیدونی به چه امیدی ادامه بدی... و اون کسی که امید به زندگیت بود دوباره به پیشت برمیگرده.. #johnlock
همه چیز پس از دو گانگی تمام نمیشود . مردِ چهار شانهی داستان زندگی اش ، هرگز فریب نمیخورد . چون خودش را مانند عقابی میدید که می توانست فرصت را مانند جگر از پیکره ی بد شانسی بیرون بکشد . ولی چه می شود که در این میانه ، خشونت و لذت را در هم آغوشی با جاسوئیچیِ مو طلایی پیدا کند ؟
*کامل شده * آنگاه که ماه کامل شد و زوزه گرگ ها دشت را در نوردید روی پل با من برقص
تو مرگ برگزیدی و من آن را برایت زندگی میکنم... ﴾ a larry stylinson fanfiction based on sheyda's poems ﴿ ژانر: فانتزی، معمایی، ماجراجویی شیدای نور بودن در تاریکی، یعنی خواهان پایانی بی آغاز بودن؛ و این آغاز قصه پایان یک شیداست! _______________________________________________________ شهرت شیدایی در ایران، راهشو از طری...
لویی امگای خوش قلبی که رد گذشتهی سختش روی روحش مونده، تنها با پسر کوچولوش که آلفاست زندگی میکنه. چند ماه بعد از طلاق از همسر سابقش، لویی با هری آشنا میشه، آلفایی با سابقهی نظامی که یه پیشنهاد عجیب به لویی میده. در عوض یاد دادن آشپزی به هری، اون حاضر میشه از پسر لویی، آبراهام، نگهداری کنه. لویی واقعا نمیتونست به هم...
لويي:دوسش داري؟ هري:نميدونم!ولي ميدونم تو هميشه يه جايي تو قلبم جاداري. ***** داستاني برگرفته از واقعيت كه در اخر به فن فيكي غيرقابل حدس تبديل ميشه.با حضور شخصيت ها: لويي،نايل،ليام،زين،تيلور و كندال و عشق هايي واقعي. Harry styles life story
"جایی که لویی بارتندر یک -پاب.بار منطقهی پایین شهر شیکاگو- دانشجوی با استعدادی که به بی استعدادی معروفه. بیشتر خلاق بود تا شبیه یک دانشجوی عادی باشه. یکی از دانشجوهای ترم اخر رشتهی کامپیوتر. و هری دانشجوی پزشکیه، تمام سال های عمرش رو با برنامه های دقیق روی دیوار اتاقش زده بود، اون هم از چهارده سالگی اون پیش بینی کن...
بذار یک توصیهای بهت بکنم؛ دنبال چیزای عادی در ادمایی که با رانندگی در مسیر مارپیچ جون خودشون رو به خطر میندازن، نباش!
«نه من و نه تو هیچوقت طرفدار تغییر های بزرگ نبودیم اما انگار هر دو به نقطه ای رسیدیم که چاره ای جز عوض شدن نداشتیم.» -فصل دوم فنفیکشن HAZZA- نویسنده: سحرناز ژانر: جنایی، هیجانانگیز، روانشناسی، اسمات وضعیت: در حال آپ ⏪ 🚫دارای محتوای جنسی و خشونت درجه دو🚫
𝐓𝐇𝐑𝐈𝐋𝐋𝐄𝐑 || - و حالا وجودهایمان بار دیگر با هم درآمیخته ميشوند تا قربانياي به ثمر رسد. من، در سایههاي زیرزمین تماشایت ميکنم!. وارنينگ : خشونت - حبس . Mpreg --- 1 #Mpreg 1 #intersex 1 #Friend 1 #Alone 1 #thriller 1 #Niallhoran 1 #Lanadelray 1 #Harrystyles 1 #Louistomlinson 1 #Psychology 1 #Onedirection 3 #...
ازم پرسید چیکار کنم که منو ببخشی؟ چی رو میبخشیدم؟ بخاطر چی میبخشیدم؟ چیزی برای بخشیدن باقی نمونده بود... [L.S] [Z.M] وارنینگ : خودکشی _ اسمات
مرد پلیس، قدم هاش رو تند کرد تا به اتاق 128 برسه باید می فهمید چه بلایی سر پسری که بیهوش روی تخت بیمارستان افتاده، اومده.. لویی تاملینسون جوان توی اولین روز انتقالش به لندن درگیر پرونده ای شده بود که نمی دونست قراره زندگیش رو زیر و رو کنه.. و هری بی خبر از همه جا، توی تن خودش عزا دار بود.. ژانر: معمایی، عاشقانه، جنای...
نگریستنِ تو شاید از همان شب اول اشتباه بود... آن شب که چشم در چشم تو نهادم، نگاهم به بند چشمانت گره خورد و دگر باز نشد. این بند آنقدر پرورش یافت و ریشه زد که عطرِ برگ های سبز آن، نجوای تپش قلبم را به "با تو بودن" دوخت و وادارم کرد به دنبالش تا "تو" بیایَم. طنابی که مقصد آن، به تو میرسید. تویی که در خانه ی امن و آغو...
[Completed season 1 ] ( season 2 published ) Highest Ranking : " 1 in fanfiction" She's kind of a walking poem. She's this perfect beauty .but at the same time ,very deep, very smart. 🔞there are some mature content
روزی روزگاری ملکه ی زیبایی به اسم لویی ویلیام تاملینسون زندگی میکرد. لویی همیشه گی ترین، زیباترین و پولدارترین در کوییرلند بود. تا اینکه یه روز، آیینه ی جادوییش بهش گفت هری استایلز گی ترین پسره. و اینجوری شد که از حسادت، اون تصمیم گرفت هری استایلز رو بکشه! [وضعیت:کامل شده]
"چشم های غمگینت، گونه های خیست، دست های زخمیت، زانو های خستهات غم های بی پایان و رنج های عمیقت رو میبوسم، اونقدری میبوسم تا زمانی که درمانی برای درد هات باشم."
_ دیواری میان من و تو _ داستان کوتاه نه قسمتی - short story by blue لویی سعی کرد بدنش را بیشتر جمع کند. گذاشت بیشتر استخوان هایش را در آغوش بگیرد. " بلوبری اینطوری صحبت نکن. " " نمیشه، نمیذاری، نمیخوام. رافائل من، ویلیام من، باغ سیب من، چلچراغ خانه ام، خورشید شب هام، لویی من، نمیشه وقتی بهم میگی بلوبری اینطوری صحبت نک...
داستان های کوتاه از شیپ های مختلف واندی :) 1. Friend💙💛 2. He...! 💚💙 3. Like I would ❤💛 4. Christmas_night 💛❤