Can I Hide Him?(Z.S)
ماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]
ماهر مشكلي رو حل ميكنيم به مشكل بزرگتري برميخوريم...داستان زندگي ما چيه؟ گذشته ي تاريك من يا آينده ي تاريك تو؟ [تكميل شده در تاريخ 3/nov/18]
هرچیزی در این جهان امکان گمشدن دارد، حتی خودش! جهانگمشده با جنگ، مرگ، خون، نفرت و کینه توام است. جهانی که در آن خبری از صلح نیست! اما، پیشبینی تمام جهانگمشده را دگرگون میکند. کسی پا به این جهان میگذارد که تمام قوانین را نقض میکند، یک استثناء. کسی که به ارمغان آورندهی صلح است. وارث جهانگمشده. حال، همه با پا خا...
همه چیز از اون روز شروع شد... روزی که زندگی خیلیامونو تغییر داد... روزی که همه ی صداها خاموش شدن و دنیا،توی سکوت فرو رفت... روزی که چهرشو از پشت دود سیگار نیم سوخته ی توی دستش برای اولین بار دیدم... Zarry stylik au [ completed ] Book 2
افسانه ها واقعیت دارن؛ هر اتفاقی تو زندگی دلیلی داره، حتی اگه تو نتونی دلیلشو درک کنی عشق محدودیتی نداره و تو فقط باید اونو از ته قلبت طلب کنی تا داشته باشیش مهم نیست معشوقه تو چه کسی باشه یه نوزاد، یه دختر زیبا، یه مرد جوون و برازنده، و یا حتی یه موجود ماورایی.. تو فقط باید اونو باور داشته باشی. • اولین بوک •
دنیای ما بهم وصل شد.. همون جوری که باید میشد!
+برام مهم نیست چی کار کردی زین.برام فرقی نداره. چون تو نه میخوای و نه میتونی به من آسیب بزنی.باشه؟ ولی میتونی بهم ارامش بدی. میتونی خوشحالم کنی. میتونی یادم بیاری مفهومِ شادی و زندگی کردن چی بودن. اگر خودت نمیخوای من دیگه اصراری ندارم ولی اگر بخاطر من بری هیچ وقت نمیبخشمت. چون تو بخاطر ترسِ خودت رفتی نه من. اگر واسه م...
"فکر میکردم راه فراری پیدا کردم، فکر میکردم خونهم رو پیدا کردم، اما تو هیچوقت دست از سرم برنمیداری، نه؟"
کراکِن! اصلا کراکن چی بود؟ یه وسیله؟ یه شخص؟ نمیدونم، هرچی که بود زندگیمو تغییر داد، خاطرات خوب و بدی و برام رغم زد و از همهمهم تر هم اونو بهم رسوند هم از من گرفتش!
"کاش میشد پرواز کنیم، کاش پرنده بودیم، بعدش از اینجا میرفتیم،ی جای دور و هیچوقتم برنمیگشتیم!" اینجا خبری از کلیشه نیست، این یه کتاب داستانه و سعی کردم چیزی بنویسم ک واقعا ارزش خوندن داشته باشه، بدون تعصب به شیپ های مختلف بخونید💙❤️💚💜💛
Zarry stylik au چشماشو از پسر گرفت و خیره به آسمون با خودش زمزمه کرد: اون دیگه برنمیگرده ... صورتش خیس بود... دیگه حتی خودشم نمیدونست که این خیسی به خاطر قطره های بارونه یا اشک...ماشین بهش نزدیک شد...به خاطر بارون کنترل از دست راننده خارج شد... طرف دیگه ی خیابون... پسرک داشت اروم اروم ازش دور میشد... چشماش تار بود و چ...
+ اولین باری که اینجارو دیدم انقدر محوش شده بودم که تا مدت ها هر روز به عشق دیدنه این منظره ساعت ها قبل از غروب اینجا منتظر میشستم...به نظرم قشنگ ترین چیزیه که دیدم... از دیدنه اون صحنه سیر نمیشدم.بالاخره بعد از چند دقیقه که دیگه هوا تاریک شده بود و خورشید کامل غروب کرده بود،برگشتم سمتش... - ولی من چیزه زیبا تری هم دی...
زین بعضی وقتا فراموش میکنه که دوست پسر هری نیست. {short story} " ترجمه "
ساعت دقیقا ۲۳:۴۰ رو نشون میداد. درحالی که روی تخت نامرتبش نشستهبود با مدادی که توی دستش داشت روی برگهی روبهروش با خط ریز و مورچهوارانه نوشت «مقدمه». انگشتاشو سه بار متوالی به گوشه برگه کوبید و عصبی یه گوشه پرتش کرد. نفسشو تلخ بیرون داد و با صدایی لرزونتر از دستاش چیزی رو که «اون» بهش گفته بود تکرار کرد:«مزخرفه! ب...
#🔞 "" درست وقتی که وارد دانشگاه شدم اتفاق افتاد.. اولین روزی ک واسه ملاقات با مدیر دانشگاه رفتم اون خورد بهم! دوتا قطب مخالف ولی مکمل همدیگه من زیادی تو کیوتیتم موندم! و اون زیادی گُنگُ خشنه! ولی بلده چیکار کنه..! احمقانس ازش جلوی بقیه تو راهرو دانشگاه کتک بخوری ولی چند وقت بعد تو خونه ای که واسه دانشگاه با هم زندگی...
(Persian Translation) هری استایلز مطمئن بود که زین ماليك هیچوقت متوجه وجودش و احساساتی که اون از دوران دبیرستان نسبت به اون داره نمیشه، البته همه اینا مربوط به قبل اون شبه. همون شبی که زین، چیزی که مال اون بود رو بدست آورد. و اون چیز هریه!
"This time I'm ready to run I'll give everything that i got for your love" •••••••• هرکس ممکنه اشتباهي رو انجام بده... ممکنه با اشتباهش زندگیش رو تباه کنه یا اون اشتباه اونقدر خوب باشه که بهترین زندگي رو براش بوجود بیاره یه مرز باریك بینش وجود داره... مرزي که هري؛دقیقا نمیدونست توي کدوم قسمتش وایستاده.. انگار هیچ وقت...
این یه تناقض خاصه..بیمار باشی در عین حال که خودت درمانگری..درمانگر باشی و مرهمی برای دردت وجود نداشته باشه :) این جریان زندگی دو پسره..زین که روانپزشکی مشهور و حرفه ایست ،دوباره به زندگی بیمارش هری رنگ میپاشه..در حالی که قلب خودش مریضه..و هری چطور میتونه بدون هیچ تخصصی درد معشوقه اش رو مداوا کنه؟..فقط با عشق! آن هم د...
Harry is Zayn's math tutor. he's been trying to teach Zayn something for over a month now. though nothing seemed to change. but Harry decided to use a different method. let's see if it works this time.
The two of them came from different sides of the spectrum; Harry Styles is poor, barely able to survive every single day of his lonely life, while Zayn Malik is rich, both in wealth and love, but he still feels something missing in his life. Fate lets them meet and fall in love. Against his parent's wishes, Zayn choos...
Zayn lost his memory in a car crash that happened two years ago. What happens when a certain someone helps bring it back? TOP HARRY Not edited sorry {No copyright infringement is intended} aka all of this is fiction, I don't own the pictures, gifs, and videos in this story.
Zayn goes searching for inspiration, and finds it in a pair of innocent green eyes. * * * * ©2016 Prisonerwithavision
[Book 2] sequel "Can i keep you? " - میشه بهم برگردی لطفا؟ من برای همه چیز متاسفم. لطفا برگرد پیشم... - متاسفم اما نمیتونم. الان یکی رو تو زندگیم دارم. نمیخوام بهش صدمه بزنم... " 3 سال از با هم بودن هری و زین میگذره. برای هری، همه چیز عالیه؛ تا اینکه زین یه تصمیم میگیره که زندگیشون از اون چرخه آرامش خارج میشه ... " •P...