Leica
• Name : Leica 📷 • Couple : Vkook • Writer : Ziwon • Summary : یک دوربین! همه ی آنچه که سرنوشت برای گره زدن آن دو در سال ۱۹۵۱ نیاز داشت، یک دوربین بود و همه ی آنچه این گره را می گشود٬ جنگ؟ عاشقانه ای در دل جنگِ میان دو کره!🚢
• Name : Leica 📷 • Couple : Vkook • Writer : Ziwon • Summary : یک دوربین! همه ی آنچه که سرنوشت برای گره زدن آن دو در سال ۱۹۵۱ نیاز داشت، یک دوربین بود و همه ی آنچه این گره را می گشود٬ جنگ؟ عاشقانه ای در دل جنگِ میان دو کره!🚢
جنگ جهانی دوم به واپسین ماهها رسیده و پیش از تسلیم بی قید و شرط ژاپن، شبه جزیرهٔ کُره در خودنزاعی هولناکی به سر میبرد و در پی چنین جنایاتی منزل آقای کیم طعمهٔ بمب و زبانههای آتش شد؛ روزی که پدر، مادر و خواهر خردسال تهیونگِ هجده ساله مقابل چشمهاش زنده زنده سوختند و جزئ میلیونها قربانی جنگ شدند. چنین حادثهای تار...
نجار گمون میکرد پسرش بعدها هنرمند بزرگی شه. هنرمند هم شد اما هنروری که مینوشت و بعد گذر از سنگفرشهای خیس لندن ، فارغ از حرفهای نژادپرستانه مردم ، روی سکوی سالن اجرا میکرد. درسته بین رنگهای قرمز و مدادهای شکسته شدهی استاد پارک سکوت کرد ، اما روی صحنهی تئاتر تا دم مرگ میرفت. . -درون هر آدمی که میبینی یه شی...
𝗡𝗮𝗺𝗲 : 𝘞𝘩𝘪𝘵𝘦 𝘊𝘢𝘴𝘵𝘭𝘦 𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : 𝘚𝘢𝘮𝘶𝘦𝘭 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝘋𝘢𝘯𝘪𝘴𝘮 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : 𝘨𝘢𝘺, 𝘳𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦, 𝘩𝘪𝘴𝘵𝘰𝘳𝘪𝘤𝘢𝘭, 𝘮𝘺𝘴𝘵𝘦𝘳𝘺, 𝘥𝘳𝘢𝘮𝘢, 𝘴𝘮𝘶𝘵 قرن نوزدهـم، انگلستان، سال ¹⁸⁴² ساموئل یك گوركن است كه با پدر مست و ناامید كنندهاش در فقیرنشینترین قسمت لندن زندگی میكند. او هر ر...
زمان، آسمون و بکهیون فقط مفاهیم آنی بودن که از ذهنش میگذشتن. نمیتونست روی احساساتش اسم بگذاره. نمیتونست فکر کنه. یک بار بکهیون انگشت باریکش رو روی پیشونی یول گذاشت و با دندون های سفید قشنگش لبخند زد: _ میدونستی موقع مرگ مغزی، بافت مغزت تجزیه میشه و از گوشات میریزه بیرون؟ و بعد پلکش رو بوسید: _ شاید هم از گوشه ی چشمای...
رنگ ها🎨 دل بستن به کسی که تمام شهر دلدادهی اون بودند آسون نبود... پسری که با موهای بلند پرکلاغیش یک شبه از میون رویاهاش سر در آورده و حالا تمام هستی رو ازش گرفته بود! دل به کسی بسته بود که میون رنگ ها غلت میخورد، رد بدن برهنهاش رو روی بومهای سفید به جا میگذاشت و حالا اون رو به همخوابی روی بوم با بدنهای برهنه و...
WRITER: E.L NAME: THE VIENNAS HOT RUMOR COUPLE: VKOOK GENRE: SOCIAL, ROMANCE, MEDICAL " - ازت میخوام امشب من رو در یک مهمانی شام همراهی کنی. جونگکوک با سوءظن به تهیونگ نگاه کرد. - به چه عنوان؟! - دوست. - دوست؟ - دوستپسر! - تو میخوای از من سوءاستفاده کنی! - آروم باش. من فقط میخوام ازت استفاده کنم. "
این پسر عادت داشت تمام ادم های اطرافش را دور انگشتش بچرخاند. پایان بخش یک ✅️ این داستان به صورت بخش بخش نوشته میشه و قسمت اخر هر بخش یک پایان جمع و جور داره. اسم رمان: شیاد ژانر: پلیسی عاشقانه، رئالیسم تاریک، نئونوآر، اسمات شخصیتهای اصلی (کاپل): ویکوک / کوکوی، روابط مخفی نویسنده: فــرانـــکــ
"اما عروسک دیوانه من، هیچ شوقی برای ماندن ندارد. انگشت شماری میکند تا من هم او را به حال خود رها کنم سپس مثل جادوگر ها دستش را بهم بمالد بگوید "بالاخره! کو تیغ کوفتی؟" "این کتاب تقدیم به کسایی که در شاد ترین لحظات زندگیشون، خودشون رو برای شاد نبودن سرزنش کردن." ژانر: روانشناسی، واقعگرایی پلشت، اسمات، عاشقانه، کمدی.
_ سلام عزیزم. اه من نباید سلام کنم...این احمقانه ست که یه ابلیس سلام بده. اما بهرحال من اینکارو میکنم. چون از دیدنت خوشحالم یول. میدونم تو هم هستی. معلومه که از دیدن شیطان شخصی ات خوشحالی پسر! من قرار نیست موقع سکس صدای خوک درحال سلاخی بدم. چانبک دارک، اسمات، فانتزی درحال اپ
«تو واحد بیست و شیش یه نویسنده دیوونه زندگی میکنه،میگن تمام قتل هایی که نوشته به فاصله یک ماه به واقعیت پیوسته. آخرین داستانش هم راجب قتلی که خودش مرتکب میشه،پسر باریستایی رو که اسمش بکهیون به قتل میرسونه.عذر میخوام اسمتون؟» «بکهیون.بیون بکهیون.» «خوشبختم آقای بیون!لطفا به هیچ وجه واحد ۲۶ رو فشار ندید» (چانبک)
فکر کنم دیشب توهم زدم ! البته بعید میدانم توهم باشد تا آنجایی که فهمیده بودم آدم ها وقتی چیزی را هرچند به اشتباه اما شبیه به واقعیت میبینند باورش میکنند ! و توهم یک واقعیت دروغین بود اما من کاملا هوشیار بودم و میفهمیدم که این یک تصویر ساختگی از ذهن من است و خوب شاید کمی هم تاثیر مخرب آهنگ ! این داستان توهمات یک فر...
دنیای ما وارونه بود، با وصله پینهی قلب هایی از جنس شیشه ساخته شده بود. از برج های انسانیتش، بوی فساد ساطع و راه تنفس به ارامی بسته میشد. اشعهی محرومیت، باعث کم سویی چشم ها و زنجیری از جنس محبت، توسط والدین به گردن فرزندان انداخته میشد دنیای ما سفید ترین سیاهیِ محض بود و ما عذابی به نام عشق به اون اضافه کردیم...
"بکهیون... محض رضای خدا. من میدونم که از زندگی چهچیزی میخوام. اینکه تو رو داشته باشم، خب؟ اما تو... تو نمیدونی. نمیدونی چهچیزی میخوای. از زندگی، من، حتی خودت! بهم میگی ازدواج کنم و بعد بابتش بازخواستم میکنی. من رو میبوسی و روز بعد میگی که عشقم احمقانهست. ازم میخوای تمومش کنم و بعد شاکی میشی که چرا ازت دوری کرد...
"هرگاه دو انسان به همجنسگرایی روی بیاورند، هر دوی آنها باید به کام مرگ کشیدهشوند، برای گناه بزرگی که انجام دادهاند!" [کتاب مقدس - لاویان - ۲۰:۱۳] شهرک متوسطنشین و گمنامی در گانگوون، یک شب عادی از تعطیلات زمستانه با پیدا شدن جسدهایی توی رودخانهی حاشیهی جاده از آرامش همیشگیاش خارج شد. اجساد کودکان ناشناسِ شش تا...
توی خونه ی اقای پارک همه خوشحالن. کبودی ها روی تن بک لبخند میزنن. ته مونده سیگار لا به لای کیک عصرانه و تصویر چانیول داخل اینه. اون هم خوشحال بود. با چشم های سرخ و گود افتاده از کم خوابی و لبخندی که چند قطره اشک روش چکیده. ____________ . . اون به زیبایی و لطافت یک زن بود با اندامی مردانه. قلبش میتپید، با چهره ای مرده...
گربه دست راستش را تکان داد و گفت: در این سمت یک کلاهدوز زندگی میکند، و در آن سمت یک خرگوش. هرکدام را که ببینی دیوانهاند. آلیس گفت: ولی من دلم نمیخواهد به سراغ افراد دیوانه بروم. گربه گفت: اوه! شما چارهای ندارید. اینجا همهی ما دیوانهایم. "این فنفیکشن ادامه داده نخواهد شد." [CHANBAEK × KAIHUN] [Surreal × Psycholo...
In Red - سرخپوش جونگکوک جئون، رئیس زادهی بند هشتم زندان گری سی! کسی که توی سلولهای اون زندان بزرگ شده بود و حالا یک تازه وارد توی بند هشتم، همه چیز رو بهم ریخته بود! 🔞🃏⛓ تازه واردی که بدون هیچ ترسی مقابلش میایستاد و با گستاخی جوابش رو میداد اما کی فکرش رو میکرد اون تازه وارد باعث شه #غرور خود ساختهاش رو از دس...
،،🕰️Agape࿐ ╭───────────── ≕ماجرایی در سال ۱۹۸۰ حول محور آگاپه؛ کتابِ نویسندهای ناشناس با مفهوم "عشق بیقید و شرط" کتابِ مورد علاقهی جونگکوک، کارآموزِ باهوشِ آکادمی هنرهای زیبای پاریس. نوجوان ۱۶ سالهای که به خاطر «بیچاره» خطاب شدن توسط رهگذری که او را از یک تجاوز در اطراف رود سن نجات داده بود، کینهای سنگین از ن...