از آلفا ها متنفرم!
کیم تهیونگ یه امگایی که با پسرو مادرش زنده گی میکند وضع مالی خوبی ندارند تهیونگ از آلفا ها متنفر است، چی میشه که یک آلفا که حتی نمیشناسه یکباره یی بیادو تو زنده گیش و همه چی را تغییر بدهد؟ می دونستم! دیدی راست می گفتم؟ تو توی سرنوشتمی... من دوباره دیدمت!" تهیونگ با تعجب نگاهی به پسر انداخت و خواست کمی عقب تر بره اما...