卐 Insomnia | N.S | 卐
✦ کاش اون شب از پیشت میرفتم کاش هیچ وقت نجاتت نمیدادم تا میمردی و نمیتونستی منو وارد همچین بازی ای کنی... ولی حیف که موندم و نزاشتم بمیری... و الانم باید تاوانشو پس بدم✦ ✱ a story by me : Tara ✱
✦ کاش اون شب از پیشت میرفتم کاش هیچ وقت نجاتت نمیدادم تا میمردی و نمیتونستی منو وارد همچین بازی ای کنی... ولی حیف که موندم و نزاشتم بمیری... و الانم باید تاوانشو پس بدم✦ ✱ a story by me : Tara ✱
زین یه انسان عادیه که برای اینکه شکم خواهراش و پدرش رو سیر کنه مجبوره شکار بره ولی یه روز که به شکار میره چیزیو پیدا میکنه که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه... برگرفته از رمان : a court of thrones and roses 🥀 #1 in #imagine #151 in #onedirection
دنیای ما بهم وصل شد.. همون جوری که باید میشد!
این یه تناقض خاصه..بیمار باشی در عین حال که خودت درمانگری..درمانگر باشی و مرهمی برای دردت وجود نداشته باشه :) این جریان زندگی دو پسره..زین که روانپزشکی مشهور و حرفه ایست ،دوباره به زندگی بیمارش هری رنگ میپاشه..در حالی که قلب خودش مریضه..و هری چطور میتونه بدون هیچ تخصصی درد معشوقه اش رو مداوا کنه؟..فقط با عشق! آن هم د...
+ آقای پین، یا بچه ی بوگندوتو از جلوی در خونه ی من دور میکنی یا زنگ میزنم پلیس!! Highest ranks: #1 in fanfiction and #1 in onedirection 💛❤ با احترام به لیام پین و تمام خاطرات قشنگی که بهمون هدیه داد.
||complete|| لیام یه پدره که عاشق دوتا بچه هاشه اما هری فکر میکنه اون باید بیشتر به خودش توجه کنه و همه وقتشو واسه بچه هاش نزاره اما لیام هفت ساله که با کسی قرار نذاشته"."
-اون یه دختر پاک و بیگناه بود و نمیدونست یک نفر اونو زیر نظر داره- "تو جای درستی اومدی، اگه دنبال دردسر می گردی، عزیزم" 𝗃𝗎𝗌𝗍𝗂𝗇 𝖻𝗂𝖾𝖻𝖾𝗋 & 𝗌𝖾𝗅𝖾𝗇𝖺 𝗀𝗈𝗆𝖾𝗓 𝖿𝖺𝗇𝖿𝗂𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇 ⎾𝙘𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚: jelena ⏌𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚 : romance, drama, smut 🔞, crime 1#JustinBieber 1#SelenaGomez
°•°یه جایی دور از این خونه،این شهر،این آدم ها،دنیای دیگهای وجود داره.دنیایی که شب،روز رو ملاقات میکنه و خورشید،دلباختهی ماه میشه°•° Cover by: @deborah_me
ما امگامونو پیدا کردیم اما..اما... اون یه گرگ ابیه.. 💚💙 کاپل ها : (Triplest+Louis) (Zayn + Roger + liam) (Niall + Shawn) ...
هر آدمی فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی خوب میکنه. و فقط یه نفرو داره که حالشو خیلی بد میکنه...! بیچاره اونی که این دونفرش یه نفره🙃 پ ن:معنیobiymyآغوش هست #گی_کاپل 🌻پریا🌻
لیامی که کل زندگیش تو یه خواننده ی معروف و دوست داشتنی به اسم زین مالیک خلاصه شده و حالا قراره یه سفر چند ماهه رو باهاش تجربه کنه... کاور:deborah_me@ [وضعیت:کامل شده!] 1 #ziam 1 #zaynmalik
مسافرتهای هواییِ اولِ صبح بد ترینن؛ مخصوصا وقتی بغل دستیت یه پر حرفه لعنتی باشه،که لبخند از صورتش پاک نمیشه! آخه محض رضای فاک! اون ساعت شش صبح چه دلیلی برای لبخند زدن داره؟ . . ایده ی اصلی: پیج @vaghti__liampayne
ستاره ی شباهنگ ژانر:رومانس،تخیلی،ماجراجویی و... کاراکتر ها:جیمز پاتر،سیریوس بلک،لیلی ایوانز،سوروس اسنیپ و...
همه چیز توی داستان از اتفاقات تا دیالوگا عوض میشد اگه سوروس اسنیپ میتونست یه رفیق پایه و دیوونه کنار خودش داشته باشه.
هری پاتر در جنگ نهایی توسط ولدمورت کشته میشود اما قبل از مرگ به ولدمورت در مورد ارباب واقعی ابر چوب دستی نمیگوید! حالا ولدمورت برای به اختیار در اوردن ابر چوب دستی به دنبال دریکو مالفوی است....این بین دریکو مالفوی به همراه هرماینی گرنجر و تدی لوپین کوچک فرار میکند! و انها مجبورن در دنیای ماگل ها زندگی جدیدی اغاز کنند...
دیلیا و دلوین کسایی مثل هری پاتر هستند که خانواده شون توسط ولدمورت به قتل رسیده و حالا اونا بعد از ۱۴ سال زندگی مخفیانه وارد هاگوارتز میشوند و میخواهند از راز هایی یکبار برای همیشه پرده بردارند. اما در این بین...
شارلوتا مککنزی دختریه که ساله چهارمشو توی مدرسه ی جادوگریه هاگوارتز میگذرونه. دختری که تنهاست،هیچ دوستی نداره و دختره محبوبی نیست.............! اما یک ساله جدید چیزای جدیدی همراهه خودش میاره که کنار اومدن باهاشون اصلا آسون نیست اتفاقات جدید،مشکلاته جدید،آدم های قدیمی با رفتار های جدید!!! همه ی این چیزای جدید یه ماجرای...
هری پاتر درحال نبرد با ولدمورت بود که ناگهان اتفاقی عجیب افتاد! هرماینی دوست صمیمی هری...طی اتفاقاتی تغییر کرد و تبدیل به دست راست ولدمورت شد! اما چه چیزی باعث این تغییر شد؟ _______ +تو....تو..تو گفتی دوستم داری!؟ _و تو احمق باور کردی! __________ +چه اتفاقی افتاد؟تو چیکار کردی؟ _کشتمش!
{دستمو بالا آوردم و اشکامو پاک کردم ، با چشمای خیس تو چشماش نگاه کردم . تا چشمامو دید با لحنی که انگار ضعف کرده باشه گفت: اوووو مرلیننن چشمای بارونیشووو. الهی دراکو فدای چشمای خوشگلت بشه. تکخند ذوق زده و خجالتیی کردم:خدانکنه...} سلام به بروبچ واتپد .مخلص همه داداشیا با نامِ منتخبه لیلیث حضور پیدا کردم و همونطور که میب...
سوروس اسنیپ، دختری رو ملاقات میکنه که کاملا شبیه لیلی، عشق از دست رفته اونه. ولی نمیدونه که این یک دیدار تصادفی نیست. و اون با هدف خاصی به اسنیپ نزدیک شده. اتفاقات جدید باعث میشن زخم رنجهای قدیمی، دوباره سر باز کنن. بخشی از داستان: یکی از احمقانهترین حرفها، اینه که میگن: مردم درگیر خاطرات میشن چون نمیتونن خودشون...
_اوم.... خب، مادرت مثل تو بود. خوشگل، زیبا، با چشمای سبز و موهای سرخ... همه او را بد خطاب میکردند... "کسی که نفرتش از گریفیندور شهره بود" اما مگر مردم خوب یا مرگخوار اند؟ "ردای سیاهش... " آیا کسی که خوب است نمیتواند مرگخوار باشد؟ "همیشه ولدمورت را لرد سیاه خطاب میکرد" آیا تمام مرگخواران بد اند؟ "نفرتش از پاتر در لحظ...
آنترس دختر رز ویزلی و اسکورپیوس مالفوی است. این داستان به سال اول او و برادر دوقلویش در هاگوارتز می پردازد که چندان آسان نخواهد بود وقتی نابغه و مظنون به قتل باشی. آیا آنترس می تواند از برادرش محافظت کند؟ چه کسی آنها را وارد ماجرا کرده است؟ در داستان بخوانید...
شیپ: هرمیون گرینجر/دراکو مالفوی ژانر: عاشقانه، ماجراجویی خلاصه داستان: هرمیون... مغز متفکر گریفندور... با شروع سال تحصیلی جدید و اتفاقات تاریکی که در اطرافش در جریانه... خودش رو برای هر رخداد ناگواری آماده کرده... البته مطمئنه که هیچ چیز قرار نیست تمرکزش رو توی جنگ با تاریکی بهم بزنه.... اما مگه بهترین دلیل برای اینکه...
هری دیگر مانند قبل نمیخندید . او حتی گریه هم نمیکرد ؛ جسم بیروح او در بغل معشوقه اش تنها دلیل زنده ماندن او؛ بود . " حاضرم هر کاری انجام بدم تا یکبار دیگه بخندی "
"کاش تنها نقطه ضعف نقشه ام رو پیش بینی می کردم. نقشه ای که باعث شد کاملا شیفتت بشم." تا اطلاع ثانوی اپ نمیشه~ Credit to the author: @Write_me227 This is the Persian edition of "It was all just a game" and I'm only translating this masterpiece! "فقط ترجمه میکنم و صاحب این بوک نیستم."
" تو كى هستى؟ " " هرى پاتر." جايى كه دراكو بايد با گرايشش كنار بياد، و جاى ترسيدن به كسى كه هست افتخار كنه. written by: @NoticeMePotter persian translation.
توی داستانی که رابطه هری و دراکو پستی بلندی داره و تلاش میکنن تا جاده مقابلشون رو هموار کنن. Cover credit: Pinterest
یک سالی میشد که هری پاتر از شغلش استعفا داده بود و تقریبا هر شب بعد از تغییر دادن جزئی اجزای صورتش از جامعه سحر و جادو به قسمت ماگلنشین لندن، یا اگه بخوایم دقیقتر باشیم، به محله سوهو، پاتوق الجیبیتیهای لندنی میرفت، تا خودش باشه؛ تا آزاد و رها از مسئولیتها و توقعات تمامنشدنی باشه. اما متاسفانه (یا شایدم خوشبختا...