Always and Forever
How did they feel after seeing each other for the first time in twelve years? Please leave comments. I love feedback :)
How did they feel after seeing each other for the first time in twelve years? Please leave comments. I love feedback :)
"دانش آموز ممتاز من" ☆خلاصه: سال پنجم هری پاتر، بعد از مرگ سدریک دیگوری، هری از رها شدنش توسط دوستانش، سخت عصبانی است. در یک روز تابسانهی داغ، هری بر یکی از تاب های پارک نشسته و با احساسات درمانده و خسته اش کلنجار میرفت. همانطور که در فکر بود، حواسش نبود که شخصی ناآشنا به او نزدیک میشود تا اینکه دستی را به دور مچ...
Glory never came Easy and Love was never Free. Read part 0 "خلاصه" #Dramione ♾ 🔞 🐍 🩸🪞🍷 👑 ♥️ 👥 🔞
هی گایز من هپی ام عسدم و دارم برای اولین بار داستانم رو توی واتپد آپدیت میکنم چون حس میکنم که اینجا بیشتر پیگیرش میشند.. این داستان یک جورایی پیچیده است و قرار نیست با تموم شدن داستان همه ی سوال های شما جواب داده بشه و صد البته که این داستان پایان بازی هم نداره این فن فیک درمورد مجموعه ی هری پاتره.. زمان به خصوصی براش...
-هی!اگه میخواین درمورد خاطرات زندگیِ شجاعانه من بدونین،این داستانارو بخونین! -وات د هل پانمدی؟!چرا فکر کردی با وجود جذابیت من اونا باید به خاطر تو داستانو بخونن؟ -خوبه لیلی اینجا نیست وگرنه یه بلایی سرت میومد جیمز! -ممنونم ریموس که خبر دادی بیام...بزار ببینم چی میگفتین....جیمز!!!بیا اینجا ببینم!!!پیتر!جیمز کجا رفت؟ ...
درسته اینجا دنیای جادویی هاگوارتزه ولی من مطمئنم خبری از جادو نبود وقتی به اون چشم ها خیره شدم... هشدار: اگر پاترهد نیستید به هیچ وجه این بوک رو باز نکنید ( ͡° ͜ʖ ͡°) 💙💚 ❤️💛 🌈
داستان از آن جایی شروع می شود که جیمز پاتر و سوروس اسنیپ در قطار برای اولین بار همدیگر را می بینند و ودشمنی آنها نیز از آنجا نشأت می گیرد. بعد ها جیمز در میابد که لی لی (که او را هم در قطار دیده بود) مانند دیگر دختر ها نیست و مدام سعی می کند توجه او را جلب کند
اگه ریموس قراربود به یکی دیگه از اون قرارهایی که مامانش برنامشو چیده بود بره، با چکش صورت خودشو خرد میکرد. نه اینکه اون پسرها مشکلی داشته باشن ، اونا... خب اونا به طرز فوق العاده ای کسل کننده بودن ولی مشکل اصلی احتمالا گرگینه بودنش بود. پس وقتی نقشه ی فرارش، به شکل سیریوس بلک ظاهر شد، ریموس برای پذیرفتنش از خوشحالم خ...
هری پاتر درحال نبرد با ولدمورت بود که ناگهان اتفاقی عجیب افتاد! هرماینی دوست صمیمی هری...طی اتفاقاتی تغییر کرد و تبدیل به دست راست ولدمورت شد! اما چه چیزی باعث این تغییر شد؟ _______ +تو....تو..تو گفتی دوستم داری!؟ _و تو احمق باور کردی! __________ +چه اتفاقی افتاد؟تو چیکار کردی؟ _کشتمش!
ریموس تنها و طرد شده توسط همکلاسیهایش، به ماهسایهها آرزو میکنه تا دوستی پیدا کند که اون رو درک کنه. جالب اینجاست که اون آرزو نه یکبار بلکه سه بار برآورده میشه، توسط دشمنان قدیمیش، غارتگران. ترجمه فنفیکشن: Casting Moonshadows توسط: Moonsign
جیمز پاتر متوجه گرایشش میشه ... و حسی عاشقانه نسبت به برادرِ دوستش پیدا میکنه. Author: @Bmp0926
کلاغ های سفید دوبار مسیر زندگی من رو عوض کردند. از انتخاب این راه پشیمون نیستم. ولی در آینده پشیمون میشم؟ زندگیم مثل مدتی که پیش دوست پسرم سیریوس زندگی کردم دوباره آروم میشه؟ به هرحال این مسیریه که من انتخاب کردم و میدونم به هیچ وجه قرار نیست پشیمون بشم. happyM🌙
چطوری اینقدر راحت همه چیز عوض میشه؟ وقتی حتی انتظارشم نداری ... اتفاقاتی میفته که زندگیتو به طور کلی تغییر میده!
اون میدونه خیلی چیزها دیگه تنهایی براش قابل انجام دادن نیستن، ولی این دلیل نمیشه بیخیال زندگیش بشه، اونم وقتی که هنوز دلیلی برای زندگی کردنش وجود داره! عشق! 🌑
همه چیز توی داستان از اتفاقات تا دیالوگا عوض میشد اگه سوروس اسنیپ میتونست یه رفیق پایه و دیوونه کنار خودش داشته باشه.
" ما آدم های بیگناهی نیستیم بیبی گرل، اما جنایتکار هم نیستیم " " We are not innocent people baby girl, but we are not criminals either " دریکو لوسیوس مالفوی، اونجوری که همه فکر میکردن بیگناه نبود. اون آدمی که همه به عنوان پسر بزرگ خاندان مالفوی، وارث شرکت عطر گل سرخ میشناختن نبود. اون رییس یکی از بزرگترین باند های ما...
"دامبلدور : اون یکی دیگه از خودش ساخته مینروا" همه چیز دست به دست هم داده تا یه بچه مخفی بمونه ولی نمیشه یه مشکل رو همیشه مخفی نگه داشت مخصوصا اگه اون مشکل دختر اسنیپ باشه
عشق بین پرنس اسلیترین و باهوش ترین دختر گریفیندوری ... گاهی آنقدر نگاهت را روی زمین نگه میداری که متوجه نمیشوی ، به دروازه های جهنم رسیدی ... حتی وقتی گرمای شعله های اتش را احساس میکنی نیز متوجه نمیشوی ، حتی وقتی بوی دود را میشنوی ... حتی وقتی خوده شیطان به استقبالت میآید . " مگه میشه جهنم هم برات قشنگ باشه ؟ " " همج...
_این دفترچه چرا باید دست مامانم باشه؟ +نمیدونم هری.... _یعنی اون با نایل در ارتباط بوده؟! +تا نخونیم نمیفهمیم... _یعنی نایل زنده است؟
تام فلتون صاحب هلدینگ سلطنتی انگلستان و پسر وزیر سابق به سن ازدواج میرسه ، قانونی که قرن هاست برای خانواده سلطنتی برقرار هست و از کتاب قوانین حذف نشده! اِما مورو نوه ی پسر عموی ملکه انگلستان ، دختر خوش شانسی که قرار بود با اون گرگ شمالی ازدواج کند ولی غافل از اینکه هیچکس نمیدونست آیا این دو آدم از دنیاهایی کاملا متفاو...