Select All
  • زاده خون
    11.1K 677 25

    هر چقدرم سعی کنی نمیتونی ازش فرار کنی اون همیشه با تو می مونه چون با تو زاده شده تو زاده خون هستی ، تو گناهکار زاده میشی و گناهکار از این دنیا خواهی رفت ، جهنم جایگاه ابدی تو‌ خواهد بود. خلاصه: داستان درباره دختری به اسم نلا است که یاد گرفته چه طوری توی جامعه ای که پر از دزد و خلافکاره از پس خودش بر بیاد اما خیلی...

  • The College
    5.1K 446 34

    وقتی که از نقطه امنت فاصله میگیری و به یک کشور غریب سفر می‌کنی برای تحصیل با چالش هایی رو به رو میشی که ممکنه خیلی سنگین و طاقت فرسا باشه. اما هممون شنیدیم که اگر چیزی تو رو نکشه قوی ترت میکنه اما در عین حال ممکنه در کنار این اتفاق ها که طاقت فرساست اتفاقات خیلی خوب و سرنوشت ساز برات رقم بخوره که فکرشو نمی کردی 💫✨ پ...

  • ─═हई╬ weαĸ ѕpoт ╬ईह═─
    22.3K 2.1K 29

    ~~~~•~~~~•~~~~• - تو دختری ! نفس در سینه ام حبس شد . کافی بود جئون حقیقت را بفهمد مطمعنم امارت را برایم جهنم میکند. ~~~•~~~~•~~~~~~• هر چقدر تعداد افرادی که دوست داری بیشتر باشه، ضعیف تری. کار‌هایی واسشون می‌کنی که می‌دونی نباید بکنی. نقش یک احمقُ واسشون بازی می‌کنی تا اونا رو خوشحال کنی تا اونا رو امن نگه داری...

  • Kill me Heal me! [Lizkook/Liskook]
    14.3K 1.6K 28

    [ بکش و خلاصم کن! ] !Kill me Heal me ژانر •°•°• کمدی / عاشقانه کاپل / شخصیت ها •°•°• لیزکوک ( لیسا و جونگکوک )_ هئین _نامجون_جیمین_چانیول_نام جو هیوک خلاصه •°•°• جونگکوک ، خرگوش دیوونه و لیسا ، گربه ی چموش ، استاد روانی کردن همدیگه !!! چندتا دوست صمیمی که هرکدوم هدف و علاقه ای دارن و توی این راه اتفاقات زیادی براشون م...

  • ɢᴜᴇꜱꜱ ᴡʜᴏ ɪ ᴀᴍ
    79.6K 9.2K 50

    به آرومی پلک هاش رو از هم فاصله داد. با باز شدن چشم هاش سردرد بدی به سراغش اومد جوری که حس می‌کرد شخصی درحال تیر زدن به سرشه! احتمال می‌داد این سر درد بخاطر اثرات بیهوشی بوده باشه. چند بار پلک زد و سعی کرد اطراف رو ببینه اما به جز تاریکی مطلق چیز دیگه‌ای نبود. با باز شدن در روشنایی کمی به چشم های غرق تاریکی‌اش برخورد...

    Completed  
  • obsession
    1.1K 188 9

    جیسون سالها بود که از استلا خوشش میومد ، همیشه اونو زیر نظر داشت ، ازش محافظت میکرد ولی نمیتونست کاری انجام بده ، باید احساساتشو مخفی میکرد چون اون خواهر بهترین دوستش بود و این برخلاف قانون رفاقت بود! اما اتفاقی که این تابستون افتاد همه چیز رو بین استلا و جیسون عوض کرد و حالا جیسون نمیدوست چجوری باید دوباره تو چشمای ب...