FATE|KookJin
*** _عالیجناب ملکه! بالاخره بعد از این مدت به هوش آمدین... اما حرفش نیمهتمام موند. جین که هنوز از شوک بیرون نیومده بود، با اخمی متعجب و لحنی پر از حیرت، میون حرفش پرید: _ملکه؟ چی بلغور میکنی، مردک؟ اینجا دیگه کجاست؟ مرد با صدای خفهای دماغش رو بالا کشید و به جین نگاه کرد: _عالیجناب! یادتان نمیآید؟ شما... حافظهتان...