Angel whit a shotgun•[H.S]•
ازم متنفرم باش... عصبانی باش... عاشقم باش... ناراحت باش.... دوستم داشته باش!... . . راستشو بخوای عزیزم...من اصلا اهمیت نمیدم ! [Sexual content]
ازم متنفرم باش... عصبانی باش... عاشقم باش... ناراحت باش.... دوستم داشته باش!... . . راستشو بخوای عزیزم...من اصلا اهمیت نمیدم ! [Sexual content]
"دوسش داری؟" "عاشقشم ... حتی بیش تر از تو ... بین منو تو فرق زیادی هستش مالیک " "درست میگی ... وقتی رفتی من پیشش بودم ... وقتی تو ناراحتش میکردی من... خوشحالش میکردم... وقتی اشک میریخت من اشکاشو پاک میکردم... اگه تو عاشقشی من دیوونشم ... من با تو خیلی فرق دارم استایلز..." #1 in fanfiction *داستان شخصیه اول فالو کنید...
زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم. و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زی...
At the first kiss I felt something melt inside me...that hurt... اولین و آخرین بوسه خیلی خاصه...مخصوصا اگه هر دو توسط یک نفر انجام بشه...
He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.