The Criminal.
Like any other typical story,this story also begins with people falling in love with one another. But the love Taehyung has for her cannot be described through a story only. It should be felt.
Like any other typical story,this story also begins with people falling in love with one another. But the love Taehyung has for her cannot be described through a story only. It should be felt.
Namjoon is the son of one of the wealthiest corporations CEO and also a very prominent Alpha of the largest ware-clan. Half human/half wolf clan. He is offered up the daughter of a much smaller Ware-clan that needs his help. The only problem is-as soon as the daughter found out she ran away. Kim Namjoon is very well k...
يونگي يه پسر ١٧ سالست كه بعد از ماجراهايي كه سال قبل براش افتاده همراه مادرش تصميم ميگيرن تابستون رو تو شهر ديگه اي كنار خواهرش بگذرونن اما آشنايي با پسري كه تو پمپ بنزينه تمام معادلات يونگي روبه هم ميريزه.... #Bts #yoonjin #sin #taejin #namjoon #seokjin #suga #jhope #taehyung #jimin #jungkook
آخه کی فکرشو میکنه نامجونی که خدای رپِ کره ست وقتای استراحتش بشینه سَلین بخونه؟! اما من این شانسو داشتم که نه فقط موقع کتاب خوندن کنارش باشم ، بهش تکیه بدم ، سرمو رو سینه یا پاش بزارم ؛ بلکه حرفا و فکراشو بشنوم ، ببوسمش ، حسش کنم ، عطرشو ببلعم و.... قرار گذاشتن با نامجون همین طوریش یکی از آرزوها و رویاهای غیر ممکن ه...
وقتی که پارک جیمین 17 ساله با معلم جایگزین موسیقیش فانتزی های جنسی میره !!...
حالا تقریبا 10 سال از اون روزها گذشته و همهچیز تغییر کرده. نامجون تمام این مدت رو به فکر گرفتن انتقام بوده و لحظهای برای شکستن تشکیلات فاسد خانوادگیش تردید نکرده. توی بن بستها ضعیف نشده و حالا اینجاست؛ دوباره یک جسم درخشان توجهش رو جلب کرده، فقط با این تفاوت که اینبار نامجون برای پیدا کردن اون درخشش آشنا 10 سال ز...
جين ناليد:" كيم فاكينگ نامجون! چطور تونستي خودتو از من محروم كني؟ چطور تونستي منو از خودت محروم كني ؟ من كه هزاربار بهت گفته بودم معتادت شدم. بهت كه گفته بودم لمس دستات و سر خوردنشون رو پوست تنم بهتر از هر مسكن ديگه اي دردامو تسكين ميده. بهت كه گفته بودم لبات و حركتشون رو لبام مثل قرص خواب، خوابم ميكنه. حالا من چطور...
خلاصه : شاید عشق در یک نگاه شدنی نباشه اما تک نگاه های دزدکی روزانه موجب عشق میشه زوج : جینمین - یونمین ژانر : انگست رمانس اسمات دختر پسری
جیمین به صورت مخفیانه توی لاکر کراش سال بالاییش نامه میذاره. برای رو در رو صحبت کردن با کراشش زیادی خجالتیه. [چپتر ها کوتاهن] -جیمین: یه سال پایینی 15 ساله و یونگی یه سال بالایی 19 ساله ست. •ترجمه ی فارسی• Credit: btswritings
Star Renaissance _ زود باش کتابا رو رد کن بیاد حرفاش باعث شد ابرو های جونگ کوک بیشتر بالا برن _ کدوم کتابا ؟؟ پسر بی توجه به تعجب اون از توی جیبش مقداری پول در آورد دست جونگ کوک رو گرفت گذاشت کف دستش _ زود باش پسر من وقت ندارم جونگ کوک اخماشو تو هم کشید و دست پسره رو پس زد _ هی من نمیدونم راجع به چی حرف میزنی پ...
گاهي معصوم ترين ها مرتكب بزرگترين گناه ها، گاهي بي نقص ترين ها دچار سياهي ها، گاهي با ملاحظه ترين ها نابينا، و گاهي پاك ترين ها درگير گرفتن انتقام ميشن. بخشش و گناه درست مقابل هم قرار دارن و جيمين حاضر بود براي بخشيده شدن تنها عشقي كه تا به حال تجربه كرده بر روي زانوهاش بيفته و به التماس بنشينه! ...
Jimin never shared his feelings to other people- instead, he'd scribble them down on little pieces of scrap paper that he hid in his purple shoebox. When he realises that he can't keep hiding his feelings for any longer, he finally gets the courage to send each note out to his lover boy, one by one until he gets the b...
ده سال از ازدواج کیم نامجون و کیم سئوکجین گذشته حالا اونا والدین پنج تا بچه قد و نیم قدن کیم یونگی هشت ساله به عنوان بزرگترین برادر به دنبالش کیم هوسئوک هفت ساله دومین هیونگ کیم جیمین و کیم تهیونگ چهار ساله دوقلوهای پر دردسر و در نهایت کیم جانگ کوک یک ساله این داستان روزمرگی ها و مشکلات خانواده پر جمعیت و دوستداشتنی ک...
داستان كوتاه -------------------- ١. بالاخره پشت سر پسر ايستاد.بزاق دهانش رو قورت داد و نگاهي به نقاشي انداخت.تابلو از رنگ هاي مشكي و سفيد و قرمز پر شده بود.رنگ هاي درهمي كه انگار بدون دقت و هدف بر روي بوم ريخته شده بودن. • ٢. ميخواست حساب كنه.صندوق فقط يكم ازش فاصله داشت اما همون جا بود كه قولش رو به ياد اورد.ديگه از...
كيم سوكجين :"هيچوقت با درونم همراه نبودم.هميشه يك قدم عقب تر يا جلوتر راه ميرفتم.به فريادهاي توي سرم بي توجهي نميكردم اما كاري براشون انجام نميدادم.گناه هاي زيادي كردم كه هيچوقت قرار نيست بابتشون خودم رو ببخشم.من با تمام اين افكار به زندگيم ادامه ميدم.از دست ميدمو هر روز حقارت بيشتري رو حس ميكنم."
زندگي هميشه طرف شما نيست نه حتي خانواده اتون يا دوست ها هيچكس،توي اون لحظه نميبينه كه شما داريد از چه چيزي گذر ميكنيد وقتي كه ترس ها بر شما غلبه ميكنند و عشق ميميرد يك قول،ميشكند و خاكستر يك رز همچنان روي زمين باقي مي ماند يك بوسه سهم هر فرد شده اما جدايي نزديك است ....................... كاپل اصلي : يونمين كاپل فرعي...