Love in bare 2
اين فصل دوم love in bar هستش ولي از خودم چون خواستم ادامش بدم و اينو فهميدم كه يجورايي اين ف.ف محبوب شده خب و اينكه نظر و راي فراموش نشه ميخوام از اولي هم بيشتر طرفدار داشته باشه لذت ببريد
اين فصل دوم love in bar هستش ولي از خودم چون خواستم ادامش بدم و اينو فهميدم كه يجورايي اين ف.ف محبوب شده خب و اينكه نظر و راي فراموش نشه ميخوام از اولي هم بيشتر طرفدار داشته باشه لذت ببريد
لويي به عنوان يه توالت شور ميخواد پيشه هري كار كنه اما يه سري اتفاقاتي ميوفته كه اون از يه توالت شور به يه دوست پسر دوس داشتني تبديل ميشه !
رانی درد های زیادی رو تحمل کرده. در شش سال اول زندگیش مجبور به تحمل دعواهای خانواده اش بوده، مادرش جلوی چشمش از بین رفت، با کسی غریبه بزرگ شد و هیچ دوستی کنارش نداشت. حالا پانزده سال از قتل مادرش گذشته، اون لندن اومده و جایی میخواد کار کنه که روی پرونده مادرش و کسایی که به وسیله یک نفر کشته شدن تمرکز دارند... (اینو وق...
-چرا ميخواى برى؟! +چون ميخوام به آرزوم برسم! -مگه آرزوت باهم بودنمون نبود؟! +چرا بود...ولى تيفانى خودت كه ميدونى پدرت از من خوشش نمياد و تو ميتونى به سادگى با يكى ديگه دوست بشى! -ولى من ميخوام باتو باشم! +متاسفم! -همين؟!متاسفم؟؟؟ميخوام نباشى!از اولشم بايد ميزاشتم آبروت بيشتر از اين تو مدرسه و شهر بره! +همين الانشم برا...
این یه داستانه درمورد عشق البته عشق معمولی نه عشق عجیبی که بیشتر مشکل و دردسر رو به همراه خودش داره تا لذت زین ملک پسری که دانشگاهو تازه شروعکرده و با دوست دخترش دمی لواتو دوران خوبی رو میگذرونن که ناگهانی توسط یه خون اشام گزیده میشه .....و باعث میشه که زین تبدیل به یه انسان وحشی و بی احساس بشه
کرولاین گِرِی: نوزده ساله، موهای بلوند و چشم های خاکستری، قد 167 سانتی متر کاترین گِرِی: هجده ساله، موهای قهوه ای و در پایین بلوند ، چشم های ابی تیره ، قد 165 سانتی متر کالن گِرِی: بیست ساله، موهای طلایی- زرد، چشم های خاکستری -سبز ، قد 168 سانتی متر -------------------- کرولاین، کاترین و کالن دختر عموهای هم هستند...
اين كار هر روزش بود، صبح زود تلفن زنگ ميخورد و تا برميداشتم قطع ميكرد، بعد هم يه شاخه گل رز جلوى در خونمون بود. آخه اين چه جور ابراز عشقيه من نميدونم!
اون منو نابود کرد.... احساساتم رو زیر پاهاش له کرد... با این که میدونست چه قدر عاشقشم....
هیچ کس نمی دونه که این دختر،از شونزده سالگیش تمام خوبی ها و رویاها و معصومیتشو زیر ماسک قایم کرده… هیچ کس قرار نیست بدونه اون واقعاً کیه… هیچکس به جز… یه پسر با چشمای سبز.
وقتی گذشته ای داشته باشی که باعث ترس و وحشتت بشه ، جوری که بدترین کابوست گذشتت باشه اون موقع میشه که به یه دوراهی بر میخوری ، فرار کردن از گذشتت یا جنگیدن باهاش ؟ سرینا هم توی این دو راهی میفته و هیچ وقت نتونست انتخاب درست و بکنه تا اینکه ....
He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.