124 was spiteful.
In a hospital room, a man pieced back fragments of his memories amidst the collective grief of U.S.' 20th century HIV/AIDS pandemic before encountering an otherworldly figure that embodied his traumatic past.
In a hospital room, a man pieced back fragments of his memories amidst the collective grief of U.S.' 20th century HIV/AIDS pandemic before encountering an otherworldly figure that embodied his traumatic past.
Some Qur'anic facts. Some of them you might have come accross. Others , not untill now. All taken from Qur'an by me. :)
Asalamualikum readers , It is a Muslimah story . This is the story of a Husband and wife . Their marriage was done not on their acceptance . They never wanted to marry each other . But in their journey of life they fall in love . Let's see how they love chemistry goes.. Let's also see how Allah has shower his blessing...
"بهار"اسم رمان واسم دختریست که اینار من راوی اون وزندگیش هستم.دخترسنگین وسرسخت وجدی والبته دست وپا چلفتی وزبون دراز وکمی شیطون وصدالبته پرو. امیدوارم خوشتون بیاد. امیدوارم باز هم مثل "رهای من"همراهیم کنین. "بهار"دومین اثر منه بعد از"رهای من"که بسیار موردلطف شما قرار گرفت. نظروانتقاد وپیشنهاد یادتون نره. ice queen
زندگیه یه دختر. با تمام تفاوت هاش، بعضیا فکر می کنن راحته ولی نیست. زندگی به عنوان یه دختر که همه رفتارای پسرونش رو مسخره کنن راحت نیست یه دختر که از پسرا متنفره، و تجربیات وحشتناکی از اونا داره. اون یه نقاب به چهرش زده که هیچ کس حتی خانوادش از اتفاقایی که براش افتاده خبر دار نشن. ولی با ورود یه پسر به زندگیش همه چیز...
Its going to be about everything pertaining to Zodiac signs and astrology etc. :) Hope you guys enjoy. © COPYRIGHT 2015 by @rainbow_kisses1 .....All Rights Reserved
سلام عزیزان . میخواستم داستان یه دختره 16 ساله به اسم نازنین رو بنویسم . ( این داستان تقریبا واقعی هست و داستان یکی از دوستان نزدیک من هستش ولی اسمارو تغییر دادم و بعضی جاها هم پیاز داغشو زیاد کردم :P) خلاصه بگم که داستانش خیلی قشنگه مطمئنم ازش خوشتون میاد )
گناه هایی برای زنان درکتاب مقدس: 1.سوار کاری برای زنان عیب است. 2.کار کردن زنان بیرون از خانه عیب است. 3.طلاق گرفتن زن عیب است. و.. تنها کاری که دراین جامعه از زنان میخواهند.نگه داشتن نجابت خود تا وقتی که با کسی ازدواج کنن است.و گوش کردن دستورات شوهر شان است و بدنیا اوردن فرزند. و البته که مردان هم همین توقع از همسرشا...
I don't own none of these poems but I'm in a really dark place with no lights so these poems help me a lot and I hope they help you too. If you ever want to talk message me and I'll get back to you as soon as possible. As of December 27 2014 at 1:24 am I relapsed with two new cuts.
"تو هم میتونی یه وارث باشی" "من یه وارث هستم" سکوت تو وارث خوشبختی و قدرت و ثروتی و من وارث درد و حقارت و ترسم" "تو شاه خوشبختی و من ملکه ی بدبختی
(1) Missed Call at 3:33 AM ------------------------------------- Copyright © HatOfChbosky ™ 2015 Highest Ranking Reached: #1 on Short Story Wattpad TNT Ka-Tropa Favorite Award 2015 Winner! Wattys 2015 Winner! ------------------------------------ [truly AMAZING cover by: @pennyxpen]
Cutting poems and quotes. They just sound really pretty and they're here for anyone. I'm here for anyone that needs me too
همه جا تاریک است و چیزی نمی بینم. تنها سر و صدای نا مفهومی از بیرون این محفظهی لعنتی که دورم پیچیده شده است به گوشم می رسد. اصلا این محفظه را دوست ندارم. تقلا می کنم می خواهم از آن بیرون بیایم. انگار دنیایی دیگر مرا می خواند. احساس می کنم چیزی پایم را گرفته. چیزی شبیه دست خودم. نور عجیبی به چشمانم می خورد. حال تنها ر...
Hey guyz this is my first ever writeup. I just love the Bollywood and also the Bollywood jokes. so I am going to write some of them absolutely they are not written by me I am going to fetch them by internet. Aur haan mai jyaada jokes Hindi me likhne wali hu. To hindi me jokes dekhke disappoint mat hona.Aur plz vote ka...
[reached #1 in Spiritual] 11/17/15- 8/18/16 Amira Abdul is a bright,well educated girl filled with joy and much potential. Is a practicing Muslim and teaches. Her parents and her love for her religion and is what her life revolves around. Then there's Amir Ali. A good looking educated man who has his own thinking. T...
|• H i g h e s t R a n k i n g #1 in Spiritual •| They didn't agree on much. In fact, they didn't agree on anything. They fought all the time and challenged each other every day. But despite their differences, they had one important thing in common. They were crazy about each other. "I thought you said, I wasn't your...
"رهای من"اولین داستانیه که مینویسم ویه داستان بلنده. داستان یه دختره به اسم رها..عاشقونست رمانتیکه وصحنه دار.(معذرت از اونایی که دوست ندارن) لطفابهم پیشنهادبدین وازم انتقادکنین ممنون.
آخرین روز زمین بود. اخبار گفته بود امروز همه چیز تمام می شود.پایان نزدیک بود و بالاخره زمان مرگ فرا رسیده بود. در خیابان قدم می زدم و به سمت خانه می دویدم. قرار بود زمین در ساعت ده و سی و سه دقیقه شب، از بین برود.