stubborn
دختری که خیلی ناگهانی مسیر زندگیش تغییر می کنه… این تغییرات اونقدر زیادن که اون متوجه می شه فقط و فقط یه تتوی مثلث روی کمرش تو زندگیش راست بوده و اونی که فکر می کنه نیست…! اما کسی که خودش انتخاب می کنه باشه… واسه ی همه یه علامت سواله…
دختری که خیلی ناگهانی مسیر زندگیش تغییر می کنه… این تغییرات اونقدر زیادن که اون متوجه می شه فقط و فقط یه تتوی مثلث روی کمرش تو زندگیش راست بوده و اونی که فکر می کنه نیست…! اما کسی که خودش انتخاب می کنه باشه… واسه ی همه یه علامت سواله…
Stay connected to all things Wattpad by adding this story to your library. We will be posting announcements, updates, and much more!
اون فقط منتظر بود تا مردی که دوست داشت (هری استایلز)بهش چند جمله رو بگه... "من واقعا متاسفم ،من رو ببخش بخاطر همه چیز،من هنوز عاشقتم بیا صفحه اخر کتاب عشقمون رو دوباره بنویسیم با پایانی شاد...و...فقط یه چیز میخوام... با من ازدواج میکنی؟" اما اون چقدر باید منتظر بمونه و فرصت هایی که برایه خوشبخت شدن بهش داده میشد روناد...
چی میشه عاشق شی درحالی که چهره ی عشقت رو ندیدی؟ (شامل بعضی از صحنه های جنسی اگر با این جور جیزا مشکل دارید فف و کنار بزارید)
«آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهرهکشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction
من میدونم که همه چیزوسیاه وسفیدمیبینی. پس برات یه آسمون آبی شفاف میکشم:) -آبی،تروی سیوان-
زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم. و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زی...
هری يه سياره نداشت. چيزی که اون داشت يه کهکشان ناشناخته بود:) [Dedicated to all the broken girls in the whole wide world:")]
خیلی وقتا آدم تو اوج آسمونا،سقوط می کنه.دلیلش اینه که انسان خیلی سریع مغرور میشه و به خودش می نازه.منم یه آدمم و همچین خطاهایی ازم سر میزنه.من موقعی که در اوج شهرت بودم،بر اثر یه اشتباه کوچیک سقوط کردم و می تونم بگم که دلیل اصلی این اتفاق غرور مسخره ای بود که از بچگی همراهم بود.غرور مسخره ای که منو از خواهر و برادر و...
Introduction زندگی همیشه اونجوری نیست که تو میخوای! تو قرار نیست همیشه از خواب پاشی،قهوه اتو بخوری،تلویزیون ببینی و خوش بگذرونی! یک روز بلاخره تمام اتفاقات روتین زندگیت از بین میره...اونوقته که باید پا بزاری رو تمام قوانینت!اونوقته که نیاز پیدا میکنی به یک همراه...
من هری رو دوست داشتم. با تمام وجودم. همیشه یه آینده ی خوب و خوش رو باهاش تصور می کردم. وقتی ازم درخواست ازدواج کرد دیگه چیزی تو دنیا نبود که بتونه از اون بیشتر خوشحالم کنه اما نمی دونم چه اتفاقی افتاد. یه روز....اون خیلی راحت گفت خداحافظ و منو تنها گذاشت... حالا من موندم و یه جای خالی و یه یادگاری از هری که نمیذاره فر...
:همونطور كه تو تاريكي نشسته بود ،پك عميقي به سيگارش زد و بي مقدمه گفت تو شبيه برفي - خوشگل و سرد
اون از من گذشت که به ارزوهاش برسه از منی که به خاطر اون از همه ی ارزوهام گذشتم
از خودت بیرون بیا. برگرد. بهش نگاه کن. ترسناکه، نیست؟
تا وقتی که بین رنگها غرق نشدی نمیتونی شرارت سفید رو ببینی... یا مظلومیت سیاه رو... آشوب آبی... و آرامش قرمز رو...
درد ، رنج ، دوری ، دلتنگی ، عشق ، خوبی ، محبت ، رفتن ، دوست و دوستی ، قتل ، خیانت ، عذاب ، مهربانی ، ادم ، زندگی من تو تا ابد همیشه با هم خواهیم ماند دوستت دارم
من بهش یه بوسه روی گونه دادم قبل اینکه به گوشش برگردم. من شاهرگی که بهش نیاز داشتم رو دیدم. با بوسیدن پوست ظریفش آمادش کردم برای کاری که قرار بود انجام بشه. دندون های نیشم از همیشه تیز تر بودن. آماده برای دریدن! من دندون هام رو توی شاهرگش فرو بردم و دو سوراخ روی گردنش به جا گذاشتم.. بقل گوشم نفس نفس میزد.. خون خیلی سر...