˚HIM [ZIAM']
❞ عجیب بود ، عجیب..شاید مثل چشمهاش.. ❞ •Ziam Ficthion, •Start 12 º 5 º 1397⚚
larry+ziam مسئولیت کسب این افتخار بر دوش شماست... علم،کشور و دنیا به شما مدیونند. و این وظیفه شماست... کره ی زمین و هر چیزی که دوستش دارید رو ترک کنید.
زین مالیک!پسری که خودشو تو اتاق تاریک حبس کرد تا دوباره روی کسی که مقصر زندگی سیاهش بوده رو نبینه! اما حالا اون برگشته...برگشته تا کارایی که قبلا نکرده رو انجام بده و بتونه زین مالیک رو!عشق ابدیش رو دوباره بدست بیاره! و این لیام پینه که چیزایی رو میفهمه که شاید زندگیشونو عوض کنه! همه چی سریع اتفاق میوفتاد و اونا هر ل...
Highest ranking : #1 in fanfiction +بیا نور ها رو روشن کن اینجا خیلی تاریکه -نترس بپر +تاریکه -نترس نورت میشم بپر +بپرم اونجایی تا منو بگیری? -درست همینجام همیشه
توي داستان ما جايي براي عشق نبود همه چيز توي پول خلاصه ميشد اما ليام و نايل اون دوتا لعنتي قواعد بازي و بهم زدن
- عشق؟ چیزیه که خیلی عجیبه! و این اسمی بود که نایل روی هری میذاشت! اون نیازش داشت. برای همیشه کنار خودش... برگرد هری، اون بعد از تو... -Horan
نایل ابدا از ازدواج دوباره ی مادرش خوشحال نیست چه برسه به اینکه مجبوره هر چی برادرای جدیدش میگنو گوش کنه -من من واقعا نمی تونم -چراعزیزم؟ -چون ...تو برادرمی نایل تیکه ی آخرو با بغض گفت وبعد از اون صدای خنده ی هری فضا رو پر کرد......
وقتی که اون ماسکش رو برداشت اتفاقات زیادی افتاد. اما تنها چیزی که لیام میتونست ببینه چشمای عسلی اون بود و از همون موقع همه چیز عوض میشد. لیام مطمئن بود زندگیش قراره عوض بشه.
─"Highest Ranking : #1 in NarryStoran #4 in narry ازت متنفرم... ازت متنفرم که هنوزم دوست دارم... ولی دیگه هیچوقت قرار نیست به زبون بیارمش..." Complete🚫
Highest Ranking : #1 in zayn malik #1 in liam payne #2 in romance پایم را روی مین گذاشتهام! اگر تِکان بخورم مردهام... باید همینجا که هستم بمانم تا آخر دُنیا دُرست وضعیت ِسرباز جنگی را دارم، کنار تو و زیباییات... 👈🏻 لیام پین عاشق دو تا گوی خورشیدی بی احساسه.. چشم هایی که قراره زندگیش رو نابود کنن :) #liamTop #Ha...
[Completed] هری روی پله های یه مدرسه ی شناخته شده در دنیا رها شده بود و توسط مدیرش بزرگ شد. اون همه چیز و همه کس رو تا وقتی که پدرش نباشه انکار میکنه؛ تا وقتی که لویی تاملینسون از راه میرسه و هری هیچ وقت همچین چیزی رو حس نکرده بود....
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions
یه عشق یا احساس همیشه قرار نیست شروع خوبی داشته باشه... گاهی وقتا اون شروع افتضاحه... بد،اونقدر بد که تصورشم نمیشه کرد... منظورم بهم افتادن،همو نخواستن،یهو هم اتاقی شدن با یکی که ازش متنفری یا اینجور چیزا نیست... یه بچگی کردن خالص... یه اشتباه که روح و جسم یکی از طرفینو تا مرز نابودی میبره...عذاب وجودان که تو وجود طرف...
لویی توی یه رستوران کوچیک به اسم جیجی تو دانکستر کار میکنه. هری هم معلم جدید کلاس دومه. ملاقاتشون زندگیه لویی رو زیر و رو میکنه اما اون عاشقه هر قسمت از این تغییره +هری تاپه اسمات هم زیاد داره و اینکه حاملگی مرد و اینا هم داره اگه بدتون میاد نخونید
من آسیب دیده ام این زخم از بین نمیره و بزرگتر و دردناکتر از قبل میشه زنجیر اختیارم دست خودم نیست حمله کردن و اسیب زدن به اطرافیانم قسمتی از وجودم شده من انسانی ام از جنس تاریکی گرگها به کسي رحم نميکنن ميکنن؟ حتی وقتی مقابل چیزی قرار بگیرن ازش کم نمیارن اما چرا من تو اقیانوس چشماش سقوط کردم ؟ * این داستان توسط...
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97
من عاشق شغلمم. وقتی دور میله میچرخم، این تویی که سرگرمم میکنی لیام!
_زین به نفعته تسلیم شی وگرنه شلیک میکنم ... +تو این کارو نمیکنی لیام.... ما تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم اره ما قلبامون براي هم ميتپيد ولي تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم صدای شلیک بلند شد سکوت همه جارو فرا گرفت ... خون ريخت رو زمين... لبخند زدم ...و زیر لب گفتم : "تفنگ من تيري توش نبود من همیشه عاشق تو بودم لیام...
_تو یه عوضی هستی لیام پین..تو شب هارو با اون دختر سر میکنی در حالی که میگی عاشقه منی. +هی هی آروم باش زین..عشقی که من به تو دارم هیچ وقت قرار نیست تغییر کنه...حتی به خاطره شغلی که من و مجبور به رابطه با اون دخترا میکنه.
۵۲ دلیل که چرا دوستت دارم! [ N A R R Y S T O R A N Fan-fiction ]
|| It's Greener When You're Here || Book One نايل هوران صاحب يه بار در انتهای خيابان هادسونه و به طرز وحشتناكی عاشق كتاب خوندنه. تو يکی از روزها يه پسر جوون با يک کارت شناسایی جعلی و يک ژاكت چرمی قهوه ای وارد بار ميشه و دست نايل كتابيو ميبينه كه نويسندش رو ميشناسه. نايل نمیدونه که این پسر چی میخواد، ولی پيشه خودش ميگه...
He was like a tornado that destroyed me... تورنادو جدال قلب و روح پسری به اسم نایل هورانه! و طوفانی که تمام وجود اونو نابود میکنه و معلوم نیست با خرابه هاش چیکار میکنه! طوفانی به اسم "هری استایلز"! "UNFINISHED"
When Niall cant handle the pain under his pants and harry just...
زین مالیک همیشه متفاوت بوده.از بچگی تا الان که هفده ساله شده.مردم هیچ وقت اون رو نفهمیدن و در مقابل هم اون هیچ وقت مردم رو نمیفهمیده.پس اون توی رویاهاش زندگی میکنه.جایی بین رنگ های قشنگ قشنگ و نقاشی های توی دفترش. اون بالاخره علاقش رو به پسر قد بلند و موفرفری،هری استایلز،نشون میده.اما هری محبوب و معروف چطور به پسر ساک...
هیچ فکرشو نمیکردم نفس کشیدن انقد سخت باشه. + کمکم میکنی؟! اون چشماشو روی هم میذاره و بعد یه فشار کوچیک که انگار یه شاپرکو بین پلکاش لمس کرده اونارو از هم باز میکنه... : باتو!
if you only know :) _تو میتونی انجامش بدی؟!؟! +شت! اون خیلی شبیه منه... _میتونی؟! +آره ولی نمیخوام