Mirror Way
"موندم دوست داشته شدن توسط تو چه حسی داره؟" Written by parmis.
من دوسشون داشتم و پس ترجيح دادم ازم متنفر باشن و به خاطر مرگم خوشحال باشن ، به جاي اينكه عاشقم باشن و به خاطر مرگم زجر بكشن :))
با سلام :) شیدا هستم... خب من مدتیه که در کنار داستاننویسی متنهای کوتاه مینویسم... حالا چه چند خط باشه،چه چند صفحه^^ خواستم با شما به اشتراکش بزارم ! شاید به نوشتههای دلم علاقمند شدید ...
این مخصوص اونایی هست که زندگیشون تو کتابها خلاصه میشه!! معرفی و انتقاد و... خلاصه بیاید و نظرتون رو درباره کتابها بگید و بتهاشون آشنا شید و لذت ببرید!!
گاهی وقتا فکر میکنی عشق تنها چیزیه که بهش نیاز داری و با تمام توانت سعی میکنی تا زنده ای عشق رو با چشمای خودت ببینی و وقتی یه نفرو پیدا میکنی که فکر میکنی میتونی عشق رو باهاش تجربه کنی،با هر مشقتی که شده،اونو با چنگ و دندون نگه میداری اما دقیقا زمانی که فکر میکنی همه چیز داره خوب میشه «عشق زندگیت رو نابود میکنه.»
ی دختر .. که سعي داره گذشتشو فراموش كنه ولي گذشته اونو فراموش نميكنه .. و نا خواسته عشق پسریو تو قلبش جا میده که نمیخواد از دنیای تاریکش بیرون بیاد ..
پنج تا پسره هیفده ساله که بعد از دست دادن پدر مادرشون تصمیم به زندگی با هم گرفتن و میخوان زندگی عادی خودشون رو داشته باشن اما زندگی هیچ وقت عادی نمی مونه زندگی اونها وقتی تغییر میکنه که توی یکی از روزهای پاییزی در خونشون به صدا در میاد پشت در.........
دختر نوجوونی که تازه دبیرستان رو تموم کرده تصمیم میگیره هفته ی بعد تو شرکتی شروع به کار کنه غافل از اینکه کار تو اونجا باعث میشه که اتفاقات مختلفی براش بیفته و وارد رابطه ای ممنوع میشه رابطه ای با پسری: مغرور،خودخواه،شیطون ولی مهربون
این داستان از نگاه پنج نوجون به اسم های (zayn,harry,Rose,waliyha,safa) درباره ی زندگیشون گفته میشه زندگییه که نه تنها به هم ربط داره،بلکه باعث برملاء شدن کلی راز هم میشه
یه برادر ناتنی نمیتونه بیشتر از یه برادر ناتنی باشه؛ولی اگه باشه چی؟ (+18) By:XMelina_HSX
زندگى هميشه اونجورى كه ميخواييم و انتظار داريم جلو نميره ما نميتونيم واسش هيچ برنامه اى بريزيم و نميتونيم اونو روى يه انگشتمون بچرخونيم گاهى يه حرف يه نگاه يه تصميم از طرف ما ميتونه براى هميشه زندگى رو نسبت به ما كينه اى كنه كينه اى كه ديگه هيچوقت از قلبش بيرون نره... -شايد بايد بيشتر مواظب ميبودى +من واسه ى يه عشق ج...
من دوباره روی تختم دراز کشیدم. "چرا همه میمیرن تا هم اتاقی تو باشن؟" هری روی تختش نشست و پوزخند زدو گفت : خوب کی میتونه نخواد؟ من به طور باور نکردنی خوشتیپ، پولدار و دختر بازم و حس خیلی خوبیم دارم." "حس خیلی خوبی داری؟" من ازش پرسیدم وقتی داشت بلند میشد. "من میتونم کل شب سوارت شم." اون کم کم خودشو به تختم نزدیک میکرد...
مقدمه: زندگی همیشه سیاه نیست... همیشه این اعتمادو به خودت بده که بعد از هر سیاهی تو رو به روشنایی شیرینی دعوت میکنه.. سیلـــــااااااااام بازم من و یه داستان جدید... داستان درمورد دختریه که تویه یتیم خونه زندگی میکنه و... داستان خیلییییی قشنگه و این رو هم بهتون بگم که خودم اینو نوشتم مثل اون یکی داستانم... داستان تِم...
فن فیکه هری استایلز ... دوتا کله شَـــق دوتا مغرور دوست ندارن ببازن.... ... فن فیک فوق العاده طنزه امیدوارم از خنده بِترکین;-)
نوع داستان: طنز و +18 اسمش روشه dirty work =کاره کثیف جنبه داری بخون.... باشه؟!
هيچوقت فكر نمي كرد يك روزي اين شكلي مي شه.... هيچوقت فكر نمي كرد اينطوري تموم بشه. اصلاً تموم شده بود؟! نه اين ضعف لعنتي هيچوقت تمومي نداره....
داستان "مرد" درباره دخترى به اسم شيا ئه كه وقتى ميره به مهمونى رفيقش اتفاقى براش ميوفته كه آرزو ميكنه "كاش زمان به عقب برگرده و نميرفت اونجا" . . داستان تمام شده و هرروز آپ ميشه
النا مارتين به دانشگاه جديد ميرسه ولي نميدونه ك ب محضه ورود به اون دانشگاه تو چ دردسر بزرگي افتاده
فن فیکه هری استایلز Love & Hate .... 2 word Which each other are enemy.. ❤✖❤ . همیشه بهت گفتم: "ازت متنفرم" ولی ایندفعه میخوام بهت بگم: "دوستت دارم" L❤VE & Hate عشق و نفرت
" خب پس این منشی جدیدمه ؟ " آقای استایلز پرسید و یه ابروشو داد بالا. "بله " منشی قبلی جواب داد. آقای استایلز اخم کرد و به لویی یه نگاهی انداخت. " من انتظار ...یکی ... نمیدونم..بهتر داشتم ؟؟" "ببخشید آقای بی ادب.من کسی ام که از این به بعد قراره برنامه هاتونو مدیریت کنم.پس بهتره مراقب زبونتون باشین"
چیکار میکنی اگه خودت رو توی یه بازی پیدا کنی؟ ولی نه هر بازی ای... یه بازی از عشق. و، نمیتونی کدوم یکی رو انتخاب کنی تا برنده بشی! داستان راجب کتی هست. اون یه دختر جدیده. باهوش، زیبا و بی خیال. اون استعداد خودش رو توی موسیقی دید. کتی و مادرش خیلی جا به جا میشدن. و کتی مشتاق بود که توی انگلستان زندگی کنه. ولی اون خودش...
تنهام نذار... تنهام نذار... تنهام نذار که از تنهایی خوابیدن خسته شدم.