Select All
  • Don't let me go [persian fanfiction_ by bahar!]
    18.6K 2.3K 35

    تنهام نذار... تنهام نذار... تنهام نذار که از تنهایی خوابیدن خسته شدم.

    Completed  
  • Artoholic ( a Harry styles short story )
    5.4K 271 11

    افتادم اما نه رو زمين چون يكي منو گرفت...اون گرم بود و من يخ...اون قوي بود و من ضعيف...اون قلب داشتو من حتي نميدونم داشتنش چه حسي داره... Contains sexual stuff🔞

    Completed   Mature
  • building [wattys 2017] (persian translation)
    281 23 3

    یه دختر با یه گذشته‌ی سخت و حتی آینده‌ی سخت‌تر. Translator: @LillianHH Author: @mrs_noor_styles

    Mature
  • One Direction + Zayn Imagines
    8.2K 275 6

    ایمیجین های کوتاه وان دایرکشن و زین مالیک

    Completed  
  • Who Killed My Mother? || H.S
    31.2K 3.2K 58

    رانی درد های زیادی رو تحمل کرده. در شش سال اول زندگیش مجبور به تحمل دعواهای خانواده اش بوده، مادرش جلوی چشمش از بین رفت، با کسی غریبه بزرگ شد و هیچ دوستی کنارش نداشت. حالا پانزده سال از قتل مادرش گذشته، اون لندن اومده و جایی میخواد کار کنه که روی پرونده مادرش و کسایی که به وسیله یک نفر کشته شدن تمرکز دارند... (اینو وق...

  • The Great Shawn|| Shawn Persian Fanfic
    640 55 8

    "شان همیشه تنها!شان همیشه تنها!" نویسنده: پروا آیدی تل : @Parvaw

  • The end of a new beginning
    1.7K 171 22

    خوشبختی زمانی به سراغت می آید که تو خودت را از تمام حواس پرتی های دیگر آزاد کرده باشی. پس با شادی زندگی کن چون پایان نزدیک است.

  • Bad Direction (1d fanfiction)
    1K 175 17

    اونا میخواستن برای انتقام یه مسیر خوب انتخاب کنن! مسیری که فکر میکردن اگه به تهش برسن باعث میشه لذت انتقامو بچشن... فکر میکردن بهترین مسیرو میرن ولی نمیدونستن بدترین مسیر اتنخاب کردن!

  • Broken
    2.2K 345 5

    _ماها فقط از قوی موندن ضعیف شدیم. +شکسته ها ترمیم نمیشن:} شب لذت بخشه ولی هری غروب کرد.

  • Melinda // H.S
    27K 2.7K 68

    [ Completed ] " هر جا که علاقه وجود داشته باشد، آتش هم خواهد بود و ... هر جا که آتش باشد، یک نفر باید بسوزد! "

    Completed  
  • BABY GIRL [AU] Book1
    183K 11.6K 37

    "اگه تا الان دیوونه نبودم .. فک کنم دارم مجنون میشم!"

    Completed  
  • Daddy Issues || h.s
    8.1K 1K 14

    اگه میخواستی توی اتاق رختکن یا دستشویی دخترا به اسمش اشاره کنی ، همیشه همون نگاه و نیشخند تکراری رو میگرفتی که بقیه به سمتت پرتاب میکردن ؛ چون اون یه افسانه‌ی شهری بود. بعضی از مردم وقتی میخواستن راجبه اینکه دوران نوجوونی چقد خوبه پز بدن به خواهر و برادرای کوچیک ترشون راجبه اون میگفتن. جزئیات و آخر داستان همیشه عوض می...

  • Miracle (L.T)
    11.6K 2K 41

    [ C O M P L E T E D ] حسی که یه فرشته توی قلبت می کاره، ممکنه بعدا به معجزه تبدیل بشه :) داستانی که خیلی اتفاقی و ناخواسته، به واقعیت تبدیل شد :] Miracle (Louis Tomlinson) Copyright © 2016 Dark Angel :] Completed on Sunday, July 16 Best Record : #3 In Romance

    Completed  
  • Perfect Disaster (Z.M)
    24.7K 3K 30

    [ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dIsAsTeR (ZaYn MaLiK) Copyright © 2016 Kiki_kogarashi Completed on Wedn...

    Completed  
  • The Empire of Nought
    33.7K 5.8K 55

    «امپراتوریِ هیچ» -«تو فکر کردی کی هستی بدبخت؟ یه قهرمان؟ قهرمان‌ها یا پا به توپ دارن، یا دست به میکروفون یا چشم به دوربین! قهرمان‌هایی از جنس تو هیچی نیستن! تو تبدیل می‌شی به نیم خط توی کتاب تاریخ دبستان!» -«برام مهم نیست کسی اسمم رو به خاطر نیاره. همین که بدونم یه قطره از یه دریا بودم نه یه مرداب، برام بسه...» A Harr...

    Completed  
  • Upstairs
    114K 15.1K 50

    «طبقه‌ی بالا» من تنهای تنها بودم! یادم نبود چند وقته... سال‌ها... خاطرات کم‌کم پاک شدن. حتی اسمم رو به سختی به یاد می‌آرم. شب و روزها می‌گذرن. یادم نیست به چه گناهی این جا حبس شدم. هیچی یادم نیست... تنهایی، تنهایی، تنهایی... ...و بعد، یه روز در صدایی کرد و من به جای صورت روانپزشک، چهره‌ی یه دختر جوان رو توی چارچوب در...

    Completed  
  • Vampires Part Time(Persian Translation)Zayn Malik
    11.3K 1.6K 24

    با چشم هاي کاراملیه کمرنگش به من خیره شد و گفت" کیرا، دیگه نمی تونم بهت دروغ بگم" بعد کتش را از تنش درآورد، دکمه هاي پیراهنش را باز کرد و اجازه داد روي زمین بیفته. دست هام رو بالا گرفتم و گفتم" زیاده روي کردم زین، فکر نمی کنم این ایده ي خوبی باشه." با شور و هیجان به من خیره شد، احساس میکردم نگاهش اعماق وجودم رو سوراخ...

    Mature
  • The_final_show
    13.6K 1.7K 38

    حواست به قوانین بازیت باشه به خودت میای و میبینی حاکم اونه هی دختر ...این نمایش آخره ☆The final show☆ [Harry styles fanfiction] ♡By:blllue_heart♡ Cover by:@IWontBeTheOne

  • Foryou
    28 0 14

    Mature
  • Skyller (persian fanfiction)
    443 44 4

    -اون بهم قول داده بود که ترکم نمیکنه،اما انجامش داد +اون مجبور بود -تو ام مجبوری؟...

  • Daddy //HS (+18)
    80.7K 2.1K 19

    "اقای استایلز،این اشتباهه" "هییششش،تو منو دَدی صدا می کنی بیبی گِرل" [Sexual content]

    Mature
  • Moving into your house ( persian ) harry styles f.f
    2.3K 226 10

    وقتی خانواده بو توی یه تصادف مردن زندگیش خراب شد . و مجبور شد به هولمز چپل بره و با خانواده استایلز زندگی کنه . هم خونش هری یه پسری بود ک توی مدرسه خیلی مشهور بود و همه دخترا اونو میخواستن به جز بو .........

  • inseparable (Harry Styles )
    91 10 3

    دقیقا موقعی که داشتم بهش اعتماد میکردم بهم ضربه زد همون روزی که توی خونه، زیر بارون دیدمش از همون موقع بهش شک کردم همون روزی که اون فلش هری استایلز رو کشید به خونه ی ما

  • Marcel
    1K 143 2

    اسم من مارسله. یک درسخون بی عرضه. یک شاعر. یک نوجوون بازنده. تو فکر می کنی من واقعی رو می شناسی، ولی اینطور نیست. من آرزو می کردم واقعیت من رو می دیدی، ولی هیچکس تا حالا به اندازه ی کافی اهمیت نداده تا بشناسم. تا زمانی که اون اومد. این فن فیکشن صرفا ترجمست و تمام حقوقش به نویسنده ی محترمش تعلق داره. (اسمایل لایک نایل)

  • Playboy L.S (Persian Translation)
    322K 35.5K 47

    من اسیرش شده م ؛ اون زیادی تو حرفه ش خوبه.. هری استایلز ⬅ پلی بوی فن فیکشن لری استایلینسون به همراه کمی زیام✌ داستان در پیج اینستاگرام larry_ff_translate هم آپ میشه Best rank : #2 in fanfiction

    Completed