Eyes[L.S] (Completed)
چشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited
چشمها. مال تو مثل قلبت بودند و نور از اونها میریخت! و مال من فقط چشم بودن؛ فقط چشم... Completed UNEdited
[ completed ] (لويى يه بچه مثبت به تمام معنا هستش) سلام اسم من لويى تاملينسون هستم حتى شک دارم که فاميليم اين باشه 18 سالمه و تا چند ماه پيش تو پرورشگاه لندن بودم ولى چون به سن قانونى رسيدم ديگه اونجا نموندم الان تو زير زمين ساختمونى که ٣ واحد بيشتر نداره زندگى و کار ميکنم و تغرييبا دو ساعت تا لندن فاصله داره حقوق زي...
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار...
تنها چیزیکه میدونم اینه! اون یه طوفان بزرگه... یه نابودگر عظیم... -M.Preg- •دارای محتوای تاریخی • احساسی • خرق عادت • •Short Emotional Story• Written by:@Cnstylinson
[ C o m p l e t e ] چه اتفاقی ميوفته،وقتي لويی تاملينسون مغرور توي نوجووني زخم عميقی روی قلب يه پسر بچه ی عاشق ايجاد ميكنه و ده سال بعد با همـون پسر روبرو ميشه؟ ⚠️ Mpreg ⚠️ 📌تمامی نوشته ها تراوشات خیالی ذهن نویسنده میباشد و هیچگونه شباهتی با اشخاص در واقعیت ندارد❗️
(جلد دوم از SIN) خداوندگارا بر من مرحمت كن و بال هاي شكسته ي مرا ترميم كن.
"تا آخرِ دنیا دنبالم میکنی؟ اونجا جهانی وجود داره که فقط برای چشم های ما ساخته شده..." Persian translation
-تو چی از جون من میخوای؟ خسته نشدی از این همه کثافت کاری؟ اونم بخاطر پول ؟ فقط بگو چی از من میخوای و تنهام بزار +خودتو ! • رقیبِ معشوق • -M.Preg- Written by: Cnstylinson
همه چى از اونجا شروع ميشه كه لويى اشتباهى وارد يه كافه ميشه.......... ولى خب كى ميدونست كه پشت در هاى اون كافه دقيقا چى ميگذره...؟؟؟؟
"مواظب باش كجا ميرى پرنسس هرى" شاهزاده هرى پرنس چشاير....... و لويى تاملينسون گستاخ ترين خدمتكارى كه هرى تا به حال ديده..... اونقدر گستاخ كه حتى حاظر نيست از دستور هاى پرنس كشورش اطاعت كنه!!!! نسخه ى خارجى @jealouslouis_
[Completed] وقتی که هری اشتباهی وارد یه چت با چهار تا پسر دبیرستانیای میشه، که هم مدرسهای هستن. یا جایی که لویی از هری با گلهایی در میان گیسوانش، خوشش میاد . Written by: @CarolAnnGladstone Translated by: @LoutheGolden & @P_mayne
[Completed] "لویی چکار داری میکنی؟میتونن ما رو ببینن." "اهمیتی نمیدم پرنسس. فقط بذار ببوسمت. میتونم؟" "آ-آره." warning:boyxboy smut Written by: @Lovely-zianourry Translated by: @ItsHarrietStyles
من بیهوشت کردم از نزدیک ترین آدم های زندگیت جدات کردم با چاقو روی بدنت نقاشی کردم و تو انقدر شکسته بودی که به هر حال عاشقم شی باید فکرش و میکردی که من از چیزی که به نظر میام خطرناک ترم... #1 Gangster #2 Louis Tomlinson #2 Stylinson #3 Larry #3 Larrystylinson #14 Harry Styles
جایی که دو تا یوتیوبر معروف با ماشینهای دزدی، دوست دخترهای دیوونه و باباهای دیوونهشون، فیلمها، پارتیهای چای، سفر کردن، و احتمالاً عاشق همدیگه شدن، دست و پنجه نرم میکنن. Highest Rank: #1 - humor #3 - funny #63 - onedirection
[COMPELTED] چه دور بود پیش از این زمین ما به این کبود غرفه های آسمان کنون به گوش من دوباره میرسد صدای تو صدای بال برفی فرشتگان نگاه کن که من کجا رسیدهام به کهکشان، به بیکران، به "جاودان" داستانی درباره 'لری استایلینسون'
[Completed] «اونی که استخون گونه داره میدونه ک پرنس عاشقشه؟» جایی ک هم لویی و هم هری پرنسایی هستن که سرنوشتشون اینه که با هم ازدواج کنن
خلاصه داستان: داستای توی زمان قدیم اتفاق میفته زمانی که شاهزاده لویی ازدواج میکنه اما همسرش پاسخگوی نیازهای جنسی اون نیست...پس تصمیم میگیره که نیازهاش رو با برده های جنسی دختر یا پسری که میگیره برطرف کنه و در این بین با پسر چشم سبزی به نام هری آشنا میشه...
اونا عاشق هم شدن اما باید یاد بگیرن عشق تنها دلیل برای باهم بودن نیست پس باید برای باهم بودنشون دلایل دیگه ای داشته باشن... Larry Stylinson Fanfiction start: 94/12/1
من عاشق برادر ناتنیم شدم. این از همون اول شروع شد. وقتی چشم هام به چشم های سبزش برخورد کرد.
[ C O M P L E T E D ] وقتی لویی نمیدونه هری حاملهست و هری برای بچه نامه مینویسه. © All Right Reserved @heartfullofharry [Persian Translation] Translated by: @IWontBeTheOne
پایان فصل اول: تقدیر..شانس.. یا هر چیزی که اسمش رو میگذاری، بزرگترین بهونهی بشر در طول تاریخ برای دنبال نکردن آرزوهاشه.. حقیقت اینه که حتی کوچیکترین حرکاتت و زودگذرترین افکارت به زندگیت جهت میده.. تصادفی بودن چیزی نیست که با نظم حاکم در جهان همخونی داشته باشه..پس اگر واقعا دنبال چیزی باشی، شک نکن که سر راهت قرار...
داستانى كه لويى توش پسره رييس جمهوره انگليسه... ولى چه اتفاقى ميوفته بعد از اينكه هواپيماهى كه لويى توش بوده سقوط ميكنه و لويى خودش رو توى يه جزيره پيدا ميكنه؟؟ داستانه خودمه گايز
الهامي برگرفته از اهنگ هز ... 🤗 يه ايمجين چند قسمتي لري ولي باور كنين جاي لو ميتونه اسم يه دختر باشه پس بخونين ممنون 😘🙏🏻🌷 نويسنده : #zizipayne
[Completed] [ هرى ادوارد استايلز ، اونطورى بهش نگاه نكن شما فقط دوتا دوستيد ]
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97
[Completed] 'هیچوقت تا به حال چیز با ارزشی مثل تورو ندزدیده بودم، ازهمون اولش هم برام تازگی داشتی.' - Short story
[OnGoing] استایلزها و تاملینسون ها. این دو خونواده به دلیل اتفاقی در گذشته، هیچوقت باهم کنار نیومدن. به همین دلیل لویی تاملینسون از هری استایلز متنفره، به همین سادگی. هرچند چیزی که لویی -یا هرکسی توی خونوادشون- نمیدونه اینه که هری از لویی متنفر نیست، درواقع کاملا برعکسش. اون همیشه از پسری که موهاش مثل پر نرم بود خوش...
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو...