Lie To ME [L.S]
روزی خواهد رسید که برای داشتنم مجبور به اجباری. روزی خواهد رسید که برای بوسیدنم اشک خواهی ریخت، اما تا رسیدن به آن روز، خوب نگاهم کن، من تکرار نمیشوم.
روزی خواهد رسید که برای داشتنم مجبور به اجباری. روزی خواهد رسید که برای بوسیدنم اشک خواهی ریخت، اما تا رسیدن به آن روز، خوب نگاهم کن، من تکرار نمیشوم.
تو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار...
با تمام توانش ميدويد. هواي سرد رو با صدا داخل شش هاش پمپ ميكردو باعث ميشد گلوش به شدت بسوزه. سكوت شب باعث شده بود صداي جز صداي پاها و نفس هاش نشنوه. نميدونست چه مدته دويده، پاهاش ديگه جوني نداشت و بدنش در حال پاشيدن بود. صداي قلبش رو تو سرش به وضوح ميشنيد، هر لحظه ممكن بود قلب ترسيدش سينه شو بشكافه و بيرون بپره. تو...
_می دونم اونجایی لو اون زمزمه کرد درحالی که به سمت پسر عصبانی میرفت. _من اینجا بهت نیاز دارم.منو بچه بهت نیاز داریم
هرى و لويى ٢٠ ساله كه باهمن، كه هرى خيانت ميكنه، و لويى ميشكنه، و هرى يك سال مهلت داره تا ازدواجشون رو درست كنه.
"قمار فقط یه باتلاقه. کافیه گوشه ی پات بیوفته توش تا تورو تا عمق وجودت تو خودش خفه کنه زرنگ باشی دیرتر خفه میشی... احمق باشی زودتر..."
لویی توی یه رستوران کوچیک به اسم جیجی تو دانکستر کار میکنه. هری هم معلم جدید کلاس دومه. ملاقاتشون زندگیه لویی رو زیر و رو میکنه اما اون عاشقه هر قسمت از این تغییره +هری تاپه اسمات هم زیاد داره و اینکه حاملگی مرد و اینا هم داره اگه بدتون میاد نخونید
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
یه شهره بنظر کوچیک با اتفاقای بزرگ ، یه شهر با ادمای متفاوت ، یه شهر که بنظر مردم بیرون از اون یه شکنجه گاهه و برای ترسوندن بچهاشون استفاده میکنن. از اون ور آدمهای اون داخل اون بیرون رو جهنم میدونن. یه راه بی برگشت ، یه شهر به نام L.G.B.T همه فکر میکنن این اسمشه ولی کسی هم میدونه مخفف چی هست؟خواهید فهمید.
سال ها و پشت هم میگذشتو این راز زیر دریاها دفن شده بود... یه راز بزرگ بین ماهی گیر و پری ماهی گیری که بعد از پیدا کردن یه ماهی کوچولوی رنگین کمونی که حسابی شیفتش شده...ولی همه چیز اونجور که اون تصور میکرد پیش نرفت....... خب یه توضیحاتی بدم من عسلم کسی که قراره این ففو اپ کنه دایرکشنر و لری شیپر هستم اولین ففمه و ازت...
اگر دروغ گفتنِ من ، به داشتنِ تو ختم ميشد ، من حاضر بودم زود تر از اينا اين دروغ رو فاش كنم !
گنجه ی خاطرات معشوقم رو دزدیدن ولی باز اون به من برگشت اما نه اونا نمیرن اون سایه ها میخوان انتقام بگیرن آفریده ی شیرین صبور باش مقاومت کن چون من یروز به تو برمیگردم عزیزم من نمیتونم نفس بکشم وقتی میدونم داری شکنجه میشی..
من اسیرش شده م ؛ اون زیادی تو حرفه ش خوبه.. هری استایلز ⬅ پلی بوی فن فیکشن لری استایلینسون به همراه کمی زیام✌ داستان در پیج اینستاگرام larry_ff_translate هم آپ میشه Best rank : #2 in fanfiction
از @louis_Tomlinson: این آخرهفته پارتی داریم. اگه باحالی برو اگه @Harry_Styles هستی بمون خونه در جواب لویی @Harry_Styles: تو یه عوضی هستی و خودتم میدونی در جواب هری @Louis_Tomlinson : آره یه عوضی که تو بطور انکار ناپذیری میخوایش *complete*
پول....پول....پول....همه چیز بر مبنای پول . شهرت، درمان، خوشبختی، آسایش، امنیت، رفتار، قضاوت، محبت، غم، شادی، کمک، صبر، عجله، چشم پوشی، خطا، درست، غلط..........و حتی........تحصیلات. پس میتونم این دو خطو توی نصف خط خلاصش کنم. زندگی بر مبنای پول.....آره اینم یه نوع زندگیه....زندگیهه که برای بدست آوردن پایش ( پول ) دست ب...
بعضى وقتا بعضى چيزا اتفاق ميوفتن كه زندگيت رو كامل عوض مى كنن ... عشق چيزيه كه مى تونه خيلى چيزا رو عوض كنه خيلى ادمارو با يه نگاه، تو يه لحظه و اين چيزيه كه اتفاق ميفته پس باورش كن اون بهت زندگى ميده يه زندگيه دوباره يه زندگى پر از اميد
لویی فکر می کرد این تنها راهیه که میتونه هری رو پیش خودش نگهداره ...
اونا عاشق هم شدن اما باید یاد بگیرن عشق تنها دلیل برای باهم بودن نیست پس باید برای باهم بودنشون دلایل دیگه ای داشته باشن... Larry Stylinson Fanfiction start: 94/12/1
" دوتا زندگی واسم ساختی : زندگی فوتبالی ، زندگی پر از عشق"
:داستان راجب پسری به اسم هریه که به خطر عشقش سرباز میشه و به جنگ میره و تو لندن پسری رو به اسارت میگیرن که اسمش لویی ... لویی مادرشو تازه از دست داده و مسئولیت خواهرا و برادرش رو گردنشه .. داستان قراره خیلی باحال بشه واسه کسایی که جوزف مرگان رو میشناسن(کلاوس) و برای لریه ها.. ی داستان کاملا متفاوت واسه دیدن تریلر قسم...
زندگی کردن تو دنیا یعنی سختی کشیدن... یعنی واسه به دست آوردن چیزی که بهش علاقه داری باید تموم تلاشت و بکنی... باید واسش بجنگی؛ چون دنیا بهشت نیست!! عشق، یعنی علاقه ی شدید! و من برای به دست آوردن کسی که عاشقشم، در برابر دنیا می ایستم... . . . بالاترین رتبه(فن فیکشن های فارسی) : #1
Larry+ziam از درد به خودش میپیچید و گریه های بچگانش تو کل اون کوچه ی تاریک طنین مینداخت.صدای خنده های اون آدمای مست هنوز تو گوشش بودن...آخه چرا از درد نمیمیره؟چرا این کابوسا تموم نمیشن؟آخه اون فقط یه پسر بچه کوچولوعه! ___________________________________ 💚💙👬 👬💛❤
اونها زنده موندن، یعنی همدیگه رو نگه داشتن، ولی باید به این نگه داشتن ادامه بدن تا خوشبخت باشن *فصل یک رو بخونید تا بهتر متوجه این فصل بشید* *Peaceful Little Perfect Family :فصل سوم* #Larry #Ziam #Cake #Lashton #NiallHoran
اونا زنده میمونن، فقط اگه به نگه داشتن همدیگه ادامه بدن #Larry #Ziam # Cake highest ranking #6 in Fanfiction
از وقتی که قومی وحشی از بُعدی دیگه به دیگر به زمین اومدن که اسم خودشون رو انسان گذاشتن ،دیگر خوناشان ها جایی برای خود نداشتن ،انسانها از طریق وسایلی که مربوط به بُعد خودشونه اونا رو میکشن یا اینکه با اتیش اون ها رو از بین می بردن،این رو از وقتی فهمیدن که فرشته ها به حالت خلصه میرفتن و وجود درونیشون رو برای حفاظت از خ...