freckles (Persian Ver.)
داستانی کوتاه از زندگی یک دختر و کشمکش او با افسردگی و مشکلات زندگی (توجه: این داستان برای تمامی سنین مناسب نیست)
داستانی کوتاه از زندگی یک دختر و کشمکش او با افسردگی و مشکلات زندگی (توجه: این داستان برای تمامی سنین مناسب نیست)
من عاشق شغلمم. وقتی دور میله میچرخم، این تویی که سرگرمم میکنی لیام!
He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.
این کتاب اولین تجربه ی من در زمینه ی طنز پردازی هست که تمام محتویات کتاب طرفا جنبه ی طنز دارند.همچنین این کتاب شامل حکایات شیخ هرولد، شعر های طنز در زمینه وان دی و صفات بارز و...می باشد . امیدوارم که بخونید و لذت ببرید :) ''مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران وان دی را چو جان خویشتن دانم' cover by: @...
یه دختر هفده ساله که وارد یه دبیرستان جدید میشه،"افراد جدید و اتفاقای عجیب غریب" اون زندگی آرومی داره و عشق هم به همین آسونی و بی پروایی وارد دنیای جذاب اون میشه... Zayn Malik Fanfiction Written by Iamnotshadi
_این دفترچه چرا باید دست مامانم باشه؟ +نمیدونم هری.... _یعنی اون با نایل در ارتباط بوده؟! +تا نخونیم نمیفهمیم... _یعنی نایل زنده است؟
جای بعضی زخم ها هیچوقت خوب نمیشن..حتی با گذر زمان... اگه هم خوب بشن هیچوقت فراموش نمیشن... اما..! -باید فراموش کرد تا بتونی زندگی کنی- Vampire story Harry styles #1vampire
بزرگترين مجموعه داستان هاى ترسناك ِ كوتاه 1 يا 2 خطى در واتپد. #1 in Persian Horror [ Persian Translation ] © 2016 by @InfernoEDM ALL RIGHTS RESERVED
...تو و نایل با هم توی آشپزخونه...بعد حموم...و بعد روی تخت تا آخر بخونید تا متوجه شید .خب..سلام دوستان،من مریمم و این اولین ترجممه.امیدوارم لذت ببرید در ضمن این یه فن فیک برای نایله ;) Writer:BethJayne_1Dxo
[Completed] داستان درمورد یه دختر ۱۷ ساله به اسم کلویی هست که بعد از روبرو شدن با یکی از پسرای مدرسه و وابسته شدن بهش زندگیش به خطر میوفته و...
چشمامو جمع کردم بخاطر دردی که تویه گردنم حس کردم... سرمو بالا گرفتم تا فضای بیشتری بهش بدم با صدای خش دارم زمزمه کردم-این درست نیست... بوسه هاش متوقف شد نفسشو لرزون بیرون داد،لاله گوشمو بوسیدوزمزمه کرد-کاملا اشتباست... دستامو روی کتفاش کشیدم -ولی برام مهم نیست... سرشو بالا اورد وبا چشمای دریاییش بهم زل زد... کف دستمو...
بعضى ها وقتى وارد زندگى يه نفر ميشن يا به صورت "اتفاقى" وارد ميشن يا به طور" برنامه ريزى" يا به "مرور زمان " !!! حالــا من نميدونم وارِد شَدَن يِكـ زَن به زندگـيم رو چطورى توصيــف كنم ! دوست دارم تويى كه دارى ايــن داسـتان رو ميخونى بگى اونـــ چطــورى وارد قَلـــبَــم شد ...! -زيـــن مــالــيـكـــ
گاهی وقتا فکر میکنی عشق تنها چیزیه که بهش نیاز داری و با تمام توانت سعی میکنی تا زنده ای عشق رو با چشمای خودت ببینی و وقتی یه نفرو پیدا میکنی که فکر میکنی میتونی عشق رو باهاش تجربه کنی،با هر مشقتی که شده،اونو با چنگ و دندون نگه میداری اما دقیقا زمانی که فکر میکنی همه چیز داره خوب میشه «عشق زندگیت رو نابود میکنه.»
. يك سرى از وقايع داستان مناسب سن خيليا نيست. خواهشاً اگه سنتون +١٥ نيست محترمانه بهتون پيشنهاد ميكنم نخونين. . . . . . . . . . . . يه جايى شنيدم هر قدم توى رقص يعنى ده قدم نزديك شدن به عشق. پس چرا اون عاشق نشد؟ نكنه اينجا عشق يعنى حوس؟
زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم. و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زی...
«امپراتوریِ هیچ» -«تو فکر کردی کی هستی بدبخت؟ یه قهرمان؟ قهرمانها یا پا به توپ دارن، یا دست به میکروفون یا چشم به دوربین! قهرمانهایی از جنس تو هیچی نیستن! تو تبدیل میشی به نیم خط توی کتاب تاریخ دبستان!» -«برام مهم نیست کسی اسمم رو به خاطر نیاره. همین که بدونم یه قطره از یه دریا بودم نه یه مرداب، برام بسه...» A Harr...
***همه چیز اینجوری شروع شد: "با من ازدواج میکنی!?"**** فن فیک ساخته و پرداخته خودم ... نه کپی ...نه ترجمه. "نایل هوران" در نقش :نایل هوران "لیلی کالینز" در نقش :لیلی کالینز "نیکلاس هولت" در نقش :نیکلاس هولت ********* امیدوارم دوست داشته باشید.
داستاني كه ميخوايد بخونيد راجع به تيلور و گروه وان دايركشنه تيلور به خاطر يه سري مشكلات مجبور ميشه به لندن بياد ولي چون نه پول داره و نه خانواده دنبال كار مي گرده و يه روز اتفاقي تو مغازه اي كه كار مي كرده دوسش انجلارو ميبينه و تمام اتفاقات زندگيشو براش تعريف ميكنه و انجلا هم تصميم ميگيره با ليام كه دوست پسرشه حرف بزن...
هیچکس ته داستان زندگیشو نمیدونه شاید سال ها زندگی کنیم و بعد بفهمیم همه چیز یه خواب بوده....