flower crowns //l.s.
هری عاشق گل های خوشگل صورتیه و لویی با جوهر و پیرسینگ حال میکنه. Persian Translation
هری عاشق گل های خوشگل صورتیه و لویی با جوهر و پیرسینگ حال میکنه. Persian Translation
فقط یک اتفاق باعث تغییر همه شد و اون اتفاق چیزی نبود جز خیانت خیانتی که همه رو عوض کرد... بهار 98
[Completed] "انقدر همه رو احمق فرض نکن. اون مال من نیست!" جایی که لویی، کسی که توی ارتش مشغول به کاره، به مدت یکسال و نیم مجبور میشه برای خدمت به کشور دیگه بره. و وقتی برمیگرده با یه سورپرایز بزرگ از طرف دوست پسر سابقش هری مواجه میشه. چیزی که به هیچ وجه نمیتونه قبولش کنه... Written by: @realtrishawrites Translated by...
لوتوس افسانه بود...افسانه ای که عشق رو به ارمغان میاورد. عاشق می کرد، دیوانه وار! لوتوس از باتلاق ها، از دل تاریکی ها و کثیفی ها به دنبال نور خورشید و درخشش مهتاب راه خودش رو پیدا می کرد و درست وقتی همه چیز در ناامیدی فرو رفته بود، لوتوس شکفته میشد.
جایی که دو تا یوتیوبر معروف با ماشینهای دزدی، دوست دخترهای دیوونه و باباهای دیوونهشون، فیلمها، پارتیهای چای، سفر کردن، و احتمالاً عاشق همدیگه شدن، دست و پنجه نرم میکنن. Highest Rank: #1 - humor #3 - funny #63 - onedirection
dear fellows لانگ تایم نو سی ، هااا ؟ امیدوارم حالتون باشه ، با ایده ی یه داستان متفاوت میخوام ذهن همه تون رو به بازی بگیرم . جایی دور از فانتزی های عاشقانه دور از روابط های رنگی و دور از " انتظار " به تک تک تون قول میدم بخاطر هیجان بالای این کتاب ، هیچوقت نتونین ادامهی پارت های این داستان رو حدس بزنین. کتاب ح...
داستان لرييه و زيام هم داره هری- قرار نیست فرار کنم... محمد از تک خنده مرد روبروش جا خورد ولی اسلحه ای که بطرفش نشونه رفته بود اجازه هیچ کاری رو نمیداد.. هری زیرچشمی پسر بچه ای که رو تخت نشسته بود و چشمای درشتشو بهشون دوخته بود رو نگاه کرد.. هری- لویی چشماتو ببند.. محمد- میخوای چه غلطی بکنی؟ باتوم حرومزاده؟ بسته شدن چ...
داستان لرريه و زيام هم داره هری- لویی بهم نگاه کن لویی نمیخواست تو چشمای مرد روبروش نگاه کنه و تقره ميرفت.. - گفتم نگام کن. لویی با اکراه سرشو بالا اورد و تو چشمای سبز مرد مقابلش زل زد چشماش پر التماس بود. - لو نمیتونی انکارو با من بکنی. نه وقتی که انقد میخوامت.یکم بیشتر راجبش فک کن. اشتباه میکنی... - من تصمیمو گرفتم...
[Completed] پنج سال پیش، هری استایلز برای تبدیل شدن به یک خواننده و هنرمند، زادگاهش رو ترک کرد. هری به اون چه که پشت سرش به جا گذاشت توجه زیادی نکرد- یک زندگی، یک خانواده، و یک همسر... کسی که روزی از خواب بیدار شد و فهمید هری ترکش کرده. و حالا، هری همه چیز داشت: پولدار و معروف بود و همه ستایشش می کردند، از جمله دو...
همه چيز از يه تصادف شروع شد ! هري پسريه ك توي منجلاب بدبختي دست و پا ميزنه ك روزي از روز ها شانس در خونشو به صدا در مياره...! اصلا شانس چيه؟ يه جفت چشم ابي؟ هشدار: بي دي اس ام زيام / لي تاپ( دام) لو تاپ( دام)
نمیدونم کی و چطور•تمامِ روح و جسمم فقط و فقط مال اون شد•که خودم هم نفهمیدم. «لری استایلینسون»
توی واحد نجوم، جایی که هری ناخون هاش رو لاک میزنه و شیر توت فرنگی میخوره و زیادی برای همه چی استرس داره، لویی سعی میکنه بفهمه که مشکل اون پسر چیه.
•💙💚• +من نمیتونم تحمل کنم. + من نمیتونم به نبودنت عادت کنم. +من به بودنت عادت کردم. + اگه لمست نکنم،لباتو نبوسم،اگه دیگه نتونم چشمای خوشگلتو ببینم...اگه.. +اگه..اگه فراموشمکنی؟ "«چطور میشه آدم خودشو فراموش کنه؟ تو خودِمنی..و من تورو به اندازه خودمون دوست دارم..»" +«سرنوشت ما جداییه..چطور میتونی تغییرش بدی
لویی نمیتونست چیزی رو که میبینه باور کنه...یه پسر وحشت زده وسط اون آب شناور بود یه پسر وحشت زده خیلی زیبا که مثل ماهی دم داشت و روی اون رو پولک های براق سبز رنگ پوشونده بود...به همون اندازه که این غیر واقعی و غیر قابل باور و افسانه ایه ،اون درست جلوی چشماشون بود،حقیقی،زیبا و سردرگم ...یه پری دریایی که جلوی دیدگان شوک...
هیس... حواس تنهایی ام را با خاطرات باتو بودن پرت کرده ام...بگو کسی حرفی نزند... بگذار لحظه ای آرام بگیرم...
Larry+ziam از درد به خودش میپیچید و گریه های بچگانش تو کل اون کوچه ی تاریک طنین مینداخت.صدای خنده های اون آدمای مست هنوز تو گوشش بودن...آخه چرا از درد نمیمیره؟چرا این کابوسا تموم نمیشن؟آخه اون فقط یه پسر بچه کوچولوعه! ___________________________________ 💚💙👬 👬💛❤
لویی تاملینسون ، بازیگر معروف، باید وارد رابطه فیک با هری استایلز ،خواننده ی مشهور ، میشد. چی میشه اگه اون احساسات واقعی به خواننده ی جذاب پیدا کنه ؟ منیجمنتشون قبول میکنه ؟ رابطشون اونقدر قوی هست که تو سختی ها بجنگن ؟
"قمار فقط یه باتلاقه. کافیه گوشه ی پات بیوفته توش تا تورو تا عمق وجودت تو خودش خفه کنه زرنگ باشی دیرتر خفه میشی... احمق باشی زودتر..."
"من هرگز نمیدونستم اینقدر عاشقتم، ولی برگشتم، فقط بخاطر تو" #Larry *(Don't read if you love #TaylorSwift more than #LarryStylinson) **DON'T leave HATE comments, please. Thanks.
نگاه های متفاوت به زندگیه که تورو میسازه شاد... قوی... ضعیف... ناراحت... وچی میتونه اونقدر قوی باشه که نگاهت به جهنم،به شکل بهشت باشه؟ شاید عشق... شاید نفرت...
گى بودن گناهه. تتو كردن گناهه. سكس داشتن قبل از ازدواج گناهه. بودن با لويى گناهه، هرى اينو ميدونه. اون ميدونه بودن با اون مرد مخالف هر چيزيه كه اون باور داره. اما حتى اگر اون مذهبيه ولی هنوزم كنجكاوه. *** *this book is translate by page and its not allowed to copy*
Smart Sun is an original persian fanfic ... about Louis Tomlinson and his true LOVE , Harry Styles. it's for Iranian Larryshippers.... لویی تاملینسون استاد تازه ی دانشگاه از شدت استرس روز اول تدریس نمیدونه باید چکار کنه... یعنی چه اتفاقی میوفته وقتی باید با یه مشت جونور پررو سر کله بزنه...!?
"من میخوام بچه داشته باشم..." "نه،نمیخوای." هری میخواست که پدر بشه و لویی نمیخواست،اما همیشه اون اتفاقی نمیوفته که لویی میخواد. *Written by @velvetfrnk *
شماره ی ناشناس: دوستت دارم. هری:باشه. شماره ی ناشناس:عزیزم فکر کردم تو هم دوستم داری. هری:باشه منم دوست دارم عجیب غریب. شماره ی ناشناس:وات د فاز نایل این بازی رو بس کن هری:تو کی هستی؟ شماره ی ناشناس: وایسا ببینم..تو کی هستی؟ هری:من هریم و تو؟ شماره ی ناشناس:اوه ببخشید رفیق شماره ی اشتباهی بود. ---- وقتی لویی موقع اس...
من آسیب دیده ام این زخم از بین نمیره و بزرگتر و دردناکتر از قبل میشه زنجیر اختیارم دست خودم نیست حمله کردن و اسیب زدن به اطرافیانم قسمتی از وجودم شده من انسانی ام از جنس تاریکی گرگها به کسي رحم نميکنن ميکنن؟ حتی وقتی مقابل چیزی قرار بگیرن ازش کم نمیارن اما چرا من تو اقیانوس چشماش سقوط کردم ؟ * این داستان توسط...
من اسیرش شده م ؛ اون زیادی تو حرفه ش خوبه.. هری استایلز ⬅ پلی بوی فن فیکشن لری استایلینسون به همراه کمی زیام✌ داستان در پیج اینستاگرام larry_ff_translate هم آپ میشه Best rank : #2 in fanfiction
تموم چیزی ک لویی بهش فکر میکرد ی پسر سفید با بال های کوچیک آبی بود! اون همیشه اونو زیر نظر میگرفت و برق بالهای پولکیش و زیر نور خورشید تحسین میکرد! BY:ARSHIYA Louis top
حرفش با يه صداى اروم و شاد-و همچنين كيوت، اعترافى تو ناخوداگاهش-قطع شد.سرشو برگردوند و با قفل شدن چشاش تو اولين چيزى كه ديد، تقريبا نفسش بند اومد. روشن بود و درخشان. ابى اى كه توى پاك ترين اقيانوس ها ميديدى. انقدر پاك و معصوم كه انگار ميخواستى توش بدوى، توى اقيانوس بدوى... پسر متقابلا بهش خيره شد. موهاى فندقى اى داشت...
اعتبار و آبروی یه تاملینسون از همه چی مهم تره....!!! و هرکی بخواد با اعتبار و آبروی من بازی کنه...براش بد تموم میشه و باید تاوان پس بده....مثلا شاید این تاوان عاشق شدن من نسبت به اون فرد باشه:-) [Relationship:Smut] [Cuople: larry(louis & harry)] [Writer: #littledragon 🐉🎈] [Translater: not translating]
هری استایلز در تمام زندگیش با این آرزو بزرگ شد که آیندش شبیه به یه افسانه بشه. وقتی اون کوچیکتر بود با دوستاش ساعتها داستان تعریف میکردن. توی تولد هفده سالگیش هری با خودش فکر کرد که آیا زندگیش مثل یه افسانه هیجانانگیز خواهد بود یا نه. تو اون شبِ معمولی، هری با پسری ملاقات می کنه که زندگیش رو برای همیشه تغییر میده...