spy (wangxian ver)
با کمک چنگ از روی صندلی بلند شد و نگاه کوتاهی به تصویر خودش توی اینه انداخت... این شخص رو به روش... الان دیگه یه مرد نیست... از امروز اون یه دختره... دختری که امشب... شب ازدواجشه! امشب اون... به مالکیت دشمنش در میاد!
با کمک چنگ از روی صندلی بلند شد و نگاه کوتاهی به تصویر خودش توی اینه انداخت... این شخص رو به روش... الان دیگه یه مرد نیست... از امروز اون یه دختره... دختری که امشب... شب ازدواجشه! امشب اون... به مالکیت دشمنش در میاد!
-شیرینی بده یا شیطنت میکنیم! +بفرما عزیزم... -ممنونم...اما دوستم چی؟ چون یه روحه چیزی نمیگیره؟ +ام... متاسفم عزیزم... دوستت یه روحه پس ندیدمش... بیا اینو بهش بده...
داستان پری دریایی کوچولو رو که شنیدی... پری دریایی که عاشق انسان ها بود و تلاش کرد یکی از اونها بشه... اما این یه داستان دیزنی نیست... پس پایانش چطور خواهد بود؟
زندگی خیلی کوتاه تر از اونیه که فکر میکنی... تا به خودت بیای... تموم شده و رفته... زندگی همیشه دوباره شروع نمیشه... پس تا زمانی که وقت داری... بهش بگو... که دوستش داری💔 به عنوان یه تجربه قبولش کن... چون من نگفتم...
اگه یه روز عاشق کسی شدید و نمیدونستید چطور ابرازش کنید... امیدوارم مثل من خوش شانس باشید😉
وقتی که دوباره دیدمت... تو همون نگاه اول شناختمت... تو رو نمیدونم اما من سیزده سال تمام به فکرت بودم
قصه ی لان ژانی که تازه بعد از رفتن عشقش به احساس عمیقش پی برده... اما حالا ... کاری هم میتونه بکنه؟ وی ینگش هیچ وقت برنمیگرده... مگه نه؟
ماه آبی داستان حدود بیست سال بعد از پایان mo dao zu shi شروع میشه منتها با یه کوچولو تفاوت😉 داستان ام پرگه ... پس اگه نمیپسنید ... لطفا نخونید امیدوارم خوشتون بیاد
مهم نبود کی از خونه بیاد بیرون یا کی اونا رو با هم ببینه...چون همه پشت سرش حرف میزدند...اون دیگه چجور ادم منحرفی بود که دوتا کت بوی داشت؟!
یه تلفیقی از داستان mo dao zu shi پایان فصل اول #taoris #modaozushi #wangxian #lanwangji #weiwuxian #kris #tao
بعد از اینکه خاندان جیانگ به خیانت محکوم و رئیس خاندان و همسرش اعدام شدند...ووشیان ، یانلی و چنگ به عنوان برده ی دولتی شناخته شدند... اما... سرنوشت اونها قرار است چطور تغییر کند؟
سال ها پیش... سه گونه انسان وجود داشت... انسان هایی که بال داشتند... انسان هایی که شاخ داشتند... انسان هایی که هیچ کدوم رو نداشتند اما قدرت بدنی خوبی داشتند... دسته سوم... دو دسته دیگه رو از زمین اخراج کردند... بعد ها... وقتی حضوری ازشون احساس میکردند عنوانی تازه به اونها دادند فرشته و شیطان... با گذشت سال ها... همه ف...
متاسفم... که اینطوری زندگیتو ازت گرفتم... اما منتظر میمونم... تا دوباره متولد بشی... و اونوقت... دیگه نمیذارم اتفاقی برات بیفته! قول میدم!
-من مقصرم وی ینگ... همه ی اینا تقصیر منه.. -لان ژان... -عمو حق داره منو مقصر بدونه... نفس عمیقی کشید -ای کاش.. میشد همه چیزو... از اول شروع کرد!
خواهش میکنم تمومش کن... اینطوری... بیش تر از همه... خودت اذیت میشی... بزار من برم... باشه؟
wangxian تو فقط مال خودمی... همیشه اینو میدونستم از همون اول❤❤ ژانر :bdsm - happy end -mpreg
بعد از اینکه وانگجی برادرش رو که سالها بود ندیده بود رو پیدا کرد تصمیم گرفتند که برای مدتی جاهاشون رو با هم عوض کنن... شاید اینطوری بتونن از پس مشکلاتشون بر بیان... اما ایا موفق میشن؟
وقتی که ووشیان اونقدر از در اوردن پول نا امید شده بود،ناگهان یه شغل بهش پیشنهاد شد!مراقبت از دوقلو های شیطون سه ساله!ووشیان این شغل رو سریع قبول کرد.اما مراقبت از اون دوقلو ها با وجود پدر شون راحت نخواهد بود.یا شاید هم؟