freedom
-وی ووشیان! با بند بند وجودم ! ازت متنفرم!
وییینگ تازه متوجه چهره ی بیمار لان ژان شد. رنگش پریده بود و خسته به نظر میآمد. «با خودت چیکار کردی؟ من چند روز مرده بودم تو چرا به این روز افتادی؟» لان ژان بالاخره به حرف آمد و گفت:چرا انقدر دیر؟ چهره ی وییینگ سردتر از قبل شد. «من دیگه نمی خواستم این زندگی و ادامه بدم. تو مجبورم کردی برگردم.» قسمتی از پارت ۳۱ اول...
Wei Wuxian was always different, for many reasons. He was the boy who lived on the streets, a underserving unruly brat in Madam Yu's and many others eyes. Most people ignored the signs till it became apparent Wei Ying had Narcolepsy. One day when Wei Wuxian was lively as ever, he was playing around with Jiang Cheng a...
بوم بوم بوم بوم.. صدای ضربان قلبش بود که به گوش می رسید. سریعتر از قبل میزد... نفساش آرومتر شده بود و بدنش گزگز می کرد. قفسه سینش میسوخت و نمیدونست کجاست و چند وقته تو این حالته. سردی آب و حس می کرد و دستگاهی که روی دهنش بود.. هوای خنکی که وارد ریه هاش میشد و چشم بندی که مانع از باز شدن چشم هاش میشد و در آخر... ◇◇◇ ...
The moment Madam Yu saw Wei Ying, she knew he'd grow up to be like his mother. He'd grow up to be a unruly bitch that Madam Yu would loathe the sight of. His mother stole her husbands love and now he was going to do the same. She wouldn't let Wei Ying have his way. From the moment Wei Ying arrived, he was malnourishe...
魔道祖师 mo dao zu shi fanfiction Wei Wuxian, who is an orphan adopted by the Jiang family. He grows up with Jiang Cheng and his family. But, he is too kind. He sacrifice too much for the people who he loves. Day by day he became depressed but always shows it with a smile.
Wei Wuxian has been back after 13 years and is starting to understand his husband more and more everyday. Wei Wuxian had known that Lan Zhan had mourned his death like a lover for the past 13 years. That he had been in pain. What he didn't release was.... How much.
همه چیز از وقتی شروع شد که من اخرین ماموریتم روی زمین رو از ارشدم دریافت کردم فک میکردم اینم مثل بقیه ماموریتاست اما.... نمیدونستم قراره گیر کابوسی به اسم لان وانگجی بیوفتم. خب سلام این یه فیک راجب ویووشیان و لان وانگجی که داستان اصلیه و میشه گفت یه فیکم راجب لان شیجن و جیانگ چنگ هستش البته فیک لان شیجن و جیانگ چنگ ب...
••°میان انگشتهایت°•• اگر وانگجی،با دادن ساز قتل بتونه به گذشته ای که به نابودی رسیده بود برگرده،چه تغییر هایی ایجاد میشه؟ ایا لان ژان دوباره خودش رو تسلیم وقایع میکنه،یا باهاشون میجنگه؟ [بکشید،اون خیانت کار رو بکشید!] [اون خانواده خودش رو کشته،باید سرش رو بزنید!] [تو...چرا تو انقدر عوض شدی لان ژان؟] [برام مهم نیست اگ...
A FanFic of MDZS/GDC WARNING: PLEASE BE AWARE THAT SOME CHAPTERS MAY CONTAINS SEXUAL INTERCOURSE. "After the intense fight with the Wens, Wei Wuxian was wounded severely and his body gave up due to fatigue. Since that day he's been in a coma for 13 years and had regained consciousness a month ago." Side Story #1: The...
عاشقت شدم .....بدون هیچ دلیلی......مهم نیست تو چی هستی.....چه موجودی هستی....فقط اینو بهت میتونم بگم که من عاشقت شدم بدون هیچ دلیلی دوست دارم با من باش حتی اگه هزاران سال بگذره بازم عاشقتم